صل علی محمدٍ دُرّة تاج الاصطفا
صاحب جیش الاهتدا ناظم عقد الاتّقا
بلبلِ بوستانِ شرع، اخترِ آسمانِ دین
کوکبِ دُرّیِ زمین، درّیِ کوکبِ سما
تاجدهِ پیمبران، باجستانِ قیصران
کارگشایِ مُرْسَلِین، راهنمایِ انبیا
سیدِ اولین رسل، مُرْسَلِ آخرین زمان
صاحبِ هفتمین قران، خواجهٔ هشتمین سرا
هستی امرِ «کُنْ فکان»، مقصدِ حرفِ کاف و نون
برقروِ بُراقران، خاکیِ عرشِ مُتَّکا
شمعِ سراجهٔ أبیت، اخترِ برجِ «لَوْ دَنَوْت»
تارکِ دنییِ دَنِی، مالکِ مُلْکَتِ دَنِی
رخت به ورطهٔ بلا، تخت به ذروهٔ علا
خانه به گوشهٔ فنا، دانهٔ خوشهٔ بقا
تازی شیرِ بیلقب، مکّیِ هاشمینسب
مُعْتَکِفِ سرایِ وحی، اُمِّی اُمَّتی سرا
طَیِّبِ طیبِ آستان، طایرِ کعبهآشیان
گوهرِ کانِ لا مکان، اخترِ برجِ کبریا
روضهٔ آدمِ صفی، آدم روضهٔ رضا
صوفیِ صفّهٔ صفا، سِرّ و حدیقهٔ وفا
ز ابرویِ چون هلال او تافته نعلِ ماهِ نو
وز رخِ مهمثالِ او یافته مشتری بها
مُشْتَعِل از جبینِ او، شمعِ سراچهٔ هُدی
مُنْتَسِم از نسیمِ او، غنچهٔ باغِ اهتدا
خورده به آب رویِ او، نوح درودگر قسم
کرده به خاکِ کویِ او، آدمِ خاکی التجا
مُنْهَدِم از عروجِ او، قبّهٔ قصرِ قیصران
مُنْهَزِم از خروج او، خسروِ خطّهٔ خطا
ابطحیای که چون عَلَم بر حَرَمِ وجود زد
از پیِ پای بوس او، گشت نه آسمان دو تا
صومعهای که نیستش زمزمهٔ درودِ از او
هست چو دیرِ مؤبدان، لایقِ نفت و بوریا
چون دُرّ اگر یتیم شد، بود بهایِ او فزون
زانک خرد فزون نهد، دُرّ یتیم را بها
منزویانِ شام بین از هوسِ ردایِ او
پیشِ رواقِ نیلگون، بسته غشاوهٔ عشا
بُرده چو زهره اشرف پارهٔ عطف دامنش
بهرِ طرازِ آستین، چرخِ زُمُرُّدین قبا
ای زمضیقِ «کُنْ فَکان»، سویِ مکانِ لا مکان
رانده و باغِ سدّره را دیده به دیده منتهی
رویِ تو، قبلهٔ مَلَک، کویِ تو، کعبهٔ فَلَک
مختلفِ تو، قَدْ هَلَک، معتقدِ تو، قَدْ نَجا
صدرِ تو، مصدرِ امان، زخمِ تو، مرهمِ روان
دردِ تو، موجبِ دوا، رنجِ تو، علّتِ شفا
شاهنشانِ قدسیان، تختنشینِ شهرِ قُدس
ای شهِ مُلْکِ اصطفا، وی لقبِ تو، مصطفی
آینهٔ سپهر را مهرِ رخِ تو، صیقلی
دیدهٔ آفتاب را خاکِ درِ تو، توتیا
روحِ امین چو عرض کرد آبِ رخِ تو بر رُسُل
در تکِ چاهِ آب شد یوسفِ مصری از حیا
شاهِ فلک چو بنگرد طلعتِ ماهپیکرت
ذرّهصفت دراوفتد بر سرِ بامت از هوا
ای شده آبِ زمزم از خاکِ درِ سرایِ تو
کعبه ز توست با شرف، مَرْوِه ز توست باصفا
عقل چو دید که آسمان، پیشِ تو در رکوع شد
نزدِ قیامِ قامتت، داد صلوة را صلا
دستِ عنایتی که ما مفتقریم و تنگدست
خوانِ شفاعتی که ما مشتهیایم و ناشتا
خواجو اگر نداشتی برگِ بهارِ عشقِ تو
بلبلِ باغِ طبعِ او هیچ نداشتی نوا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اس ارملا اذا عرا
وارع اذالمرء اسا
در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا
چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر
خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا
من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او
[...]
عقل برو برو برو عشق بیا بیا بیا
راحت جان ما توئی دور مشو ز پیش ما
داروی درد عاشقی هست دواش درد دل
نیست به نزد عاشقان خوشتر ازین دوا دوا
کشتهٔ تیغ عشق او زنده دلست جاودان
[...]
ای رخ جانفزای تو جام جم جهان نما
گشته عیان ز روی تو ذات و صفات کبریا
حسن خط جمال تو هست چو عین ذات حق
ذات حق از جمال تو گشت عیان و رونما
عرش خدا چو روی او بود نمود روی از او
[...]
ای دل و جان عاشقان خسته تیغ مرحبا
غلغله او در سمک کوکبه تو در سما
غیرت تو هزار را برده بعالم فنا
بر سر کوی عاشقی کشته بتیغ ابتلا
باده بنوش و دم مزن صید در حرم مزن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.