گنجور

حاشیه‌ها

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۶ - پند دادن گرشاسب نریمان را:

گهخیز یعنی زود خیز و امروزه در خوزستان کاربرد دارد

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۵ - رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتی‌ها:

سخن بر جای یعنی سخن متناسب حال و عاقلانه

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۵ - رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتی‌ها:

غژ غا یعنی غژگاو یا غژغاو و غژ هم معنی لنگ وعیبدار است

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکین‌تاش:

دوسر

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده:

بژ به معنی گردنه و بلندی است و اسدی می دانسته که با بش که موی گردن اسب و شیر است یکی می باشد ولی یکی را با نگارش جداگانه نوشته برای ما و فارسیمان ، بر روان ان دانسته مرد و دانسته کار درود بهان

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکین‌تاش:

اوج ترکش ببرد یعنی بالای خودش را ببرید اما این کاربرد امروز برای اوج کمتر شناخته است اما پیشتر اوج از اوگ و فارسی تر بوده و کاربرد ان بیشتر، خشت دو شر نیزه دو سر ،

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده:

از کام کسی گام بیرون ننهادن یعنی به میل کسی عمل کردن

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده:

خنیده با فتحه اول یعنی معروف و ان از خواندن است و خوانده معنی میدهد زیرا کسی که معروف است نامش به انجمن ها می خوانند

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۲ - نامه گرشاسب به خاقان:

بهان یا وهان یعنی نیکوکاران و با بدان هم وزن است

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۲ - نامه گرشاسب به خاقان:

دب در دبیر یعنی نوشتن چنانچه در دبستان یعنی نوشتن جای و اگر لت را صفحه گیریم دبلت یعنی tablet و ان رایانه کوچک دستی صفحه ای باشد

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود:

کوشک خان بلند را گویند برای برج واژه نیکوتری است البته برج به معنی بلند معنی میدهد گاهی و کلمه bourg در پایان اسم شهرهای انگلیس هم از همین کلمه است چون شهرها را در دژ های بلند می ساختند ً، تازه ابرو هم که برو گاهی گفته می شود صرف بلند بودنش از صورت شاید اینگونه نام گرفته و بی پیوند نیست با برج

امین کیخا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۰ - رفتن گرشاسب با نریمان به توران:

بامی یعنی درخشان و نیز بامداد یعنی گاه و زمان درخشش و تافت

علیرضا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود:

کوشک به معنی سرای بزرگ است ولی گاهی هم سراپرده

علیرضا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود:

طرازنده آرایش دهنده

علیرضا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود:

سودن،ساییدن

علیرضا در ‫۱۲ سال قبل، جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود:

بی هشان به معنی دیوانگان

علیرضا در ‫۱۲ سال قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود:

به خاور سر به جای از رستخیز در بیت پنجمش

علیرضا در ‫۱۲ سال قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود:

شکنج در اینجا(بیت چهارم)به معنی پیچ و تاب آمده ،در واقع همان شکن اما گاها به معنی شکنجه نیز به کار میرود و دراحتمال اینکه با نیشگون یا ویشگون همریشه باشد میرود البته متاسفانه منبع این احتمال را فراموش کرده ام

عنایت الفت در ‫۱۲ سال قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب:

با احترام. نظرات قبل را خواندم. نظر ف.ش. در بارۀ کلمۀ زو در مصرع زو برون آر از وثاق آن شیشه را ، در چاپ جدید که بر اساس نسخۀ اصلاح شدۀ " رینولد نیکلسون " آمده، رَو نوشته شده که بمعنای برو و بیاور است. 2- در مصرع: چون یک بشکست هر دو شد ز چشم، در اینجا هم چون یکی بشکست هر دو شد ز چشم صحیح است.
با آرزی توفیق

داود در ‫۱۲ سال قبل، پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۴:

دشمن چو از حیلتی فروماند سلسله دوستی جنباند انگه بدوستی کارهای کند که هیچ دشمن نتواند سر مار بدست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد اگر این غالب آمد مار کشتی و گر آن از دشمن رستی: بزور معرکه ایمن مشو زخصم ضعیف :که مغزشیر برآرد چون دل ازجان برداشت

۱
۴۹۲۵
۴۹۲۶
۴۹۲۷
۴۹۲۸
۴۹۲۹
۵۴۰۵