گنجور

حاشیه‌ها

رسته در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۰۶:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

بگیر طره مه چهره‌ای و قصه مخوان
که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است
صنایع بدیعی در این بیت.
1) مراعات نظیر ( یا تناسب) به کار رفته است:
بین طره ، مه چهره و زهره تناسب وجود دارد و یاد آور " شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان " و یا " یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین" امثال آن است که در دیوان حافظ فراوان است.
2) جناس وجود دارد: هجای اول در ز تاثیر، زهره ، زحل هم جنس هستند. سه بار ز در نیم بیت به کار رفته که خواندن آن گوش نواز می کند.
3) ایهام به کار رفته است : ایهامی که قدری پوشیده است، شاید هم امروزه پوشیده تر می نماید. کانون ایهام در زحل است . در احکام نجوم یعنی در طالع بینی زحل ستارۀ نحس است، این معنی را هر که با ادبیات فارسی سر و کار داشته باشد می داند ، همچنین درتمام طالع بینی ها غربی و زودیاک ها زحل نحس است .
ولی در هیأت افلاک نجومی زحل یا فلک هفتم بالاترین یا مرتفع ترین ستارۀ گردان می باشد که گردش آن قابل اندازه گیری بوده است. فلک هشتم ثوابت بوده است و آخرین فلک یعنی فلک نهم را فلک اثیر و یا فلک اطلس می گفته اند، و هر دوی آن ها قابل انداز گیری نبوده اند . پس در دانش آن زمان دورترین و بلندترین مثال قابل قیاس در فهم مردم آن روزگار بلندی زحل بوده است . شاعران پیش از حافظ این مفهوم را مکرر به کار برده اند، برای روشن شدن مطلب شاهد ها را جداگانه در پایین این مقاله آورده ام. حافظ بلندی طول طرۀ مه چهره را به بلندی زحل تشبیه کرده است ، البته این بلندی طرۀ یار پنهان است و همین است که ایهام را پوشیده و پنهان کرده است.
پس دو سوی ایهام در زحل نهفته است، از یک طرف زحل نحس است که در مصرع دوم به صراحت گفته شده است ولی این معنای ظاهری یا معنای اول یا معنای نزدیک ایهام است ، معنای دوم هنگامی به دست می آید که خواننده به معنای دور که منظور نظر شاعر است پی ببرد که قصۀ نحس و سعد را مخوان بلکه بلندی طرۀ مه چهره را دریاب. این معنا قوی تر خواهد شد اگر بدانیم که در ادبیات مغانی طرۀ یار پیچید ه است، سیاه است، تاریک است، طرار است، غدار است، مکار است، ناشناختنی است و با همۀ این صفت ها دوست داشتنی است و دل ربا است. پس معنای مورد نظر شاعر این است که این نحس و سعد عامیانه را کنار بگذار و عاشق این طرۀ عاشق کش بشو و صحبتی از سعد و نحس مکن و مرد و مردانه مشکلات راه را گردن بگذار.

شاهد ها از شاعران قبل از حافظ راجع به بلندی زحل را در ادامه بخوانید:
1) اسدی توسی:
تن و همتش را سرانجام برست
که آنجا که ساقش زحل را سرست
2) فردوسی:
که خرطوم او از هوا برترست
ز گردون مر او را زحل یاورست
به ایران و بابل نه کشت و درود
به چرخ زحل برشدی تیره دود
3) سنایی:
از همت عالیت سزد در همه وقتی
پای تو سر اوج زحل را شده گرزن
تا به از ماه بود در شرف قدر زحل
تا به از دیو در عمل و چهره پری
زحلش زیر پای کرده نثار
همّت و ذهن و حفظ و فکر و وقار
دست او تیغ‌زن بر اوج زحل
هم مبرّز به علم بیم و امید
زحل از اوج خویش رخ بنمود
همچو گویی ز نقره زر اندود
4) فرخی سیستانی:
ایا سپهر برین مرکب ترا میدان
چنانکه نجم زحل هست مر ترا مرکب
5) منوچهری:
شاه محمود پدر ناصر دینش جد
وز سعود فلکی طالع او اسعد
قدرش اکلیل به فرق از گهر فرقد
جاهش آراسته بر اوج زحل مسند
6) ناصر خسرو:
اگر به دین حق اندر به راستی بروی
سرت ز تیره وحل برشود به چرخ زحل
7) سعدی:
به قدر هنر جست باید محل
بلندی و نحسی مکن چون زحل
فکر من چیست پیش همت او؟
نخل کوته بود به پای جبل
زحل و مشتری چنان نگرند
پایهٔ قدرت ای بزرگ محل
که یکی از زمین نگاه کند
به تأمل به مشتری و زحل
8) سلمان ساوجی (که هم عصر حافظ بوده است ):
در مرکز حضیض بماند چنان حقیر
از اوج تو فلک، که بر اوج فلک سها
بعد از هزار سال به بام زحل رسید
گر پاسبان ز بام تو سنگی کند رها
ای کارگزاران درت شمس و زحل،
در مملکت تو سایه‌ای میر اجل
روزی مه رایت اگر آری سوی گردون
رایت بگشاید به مهی قلعه مینا
گر قلعه هفتم نسپارد به تو کیوان
صدبار فرود آری ازین قلعه زحل را
ای مصعد اعلای ملایک گه پرواز!
مرغ حرم فکر تو را مهبط ادنا
تا دلم در شکن زلف تو آرام گرفت
دیده من شده در خون دل خویشتن است
سر زلفت به قدم چهره مه می‌سپرد
گوییا نعل سم اسب وزیر زمن است
آن فلک قدر ملک مهر کواکب موکب
که زحل حزم و زحل عزم و عطارد فطن است
زحل از قدر تو آموخت بزرگی وشرف
این چنین ها کند آری اثر حسن جوار
خم طاقش همه با سقف فلک گردد جفت
لب بامش همه در گوش زحل گوید راز
پایه قدر تو بر فرق زحل زرین تاج
سایه چتر تو بر روی ظفر مشکین خال
زحل گر به بامش تواند رسید
ز شامش بود پاسبان تا به بام
ز سد ره ساز بنه نردبانی ا ر برسد
بدان رواق زحل را به نردبان برسان
ای فلک را روزو شب بر سایه یقصرت مسیر
وی زحل را سال ومه با هندوی بامت قرآن
از خروش کوس او گوش زحل بشکافته
وز غبار لشکرش چشم فلک حیران شده
اگر نه زحل بر فلک شب همه شب
کند بام قصر تو را پاسبانی
فرود آری از قلعه هفتمین‌اش
غلامی سیه را بجایش نشانی

پایه تخت تو بر فرق زحل زرین تاج
سایه چتر تو بر روی ظفر مشکین خال
به بالا آسمانش تا کمرگاه
زحل را از علوش دلو در چاه

خروش کره نای و گردش گرد
به گردون در زحل را کور و کر کرد
9) انوری:
چرخ با قدر بلندش داند
که برو اوج زحل تاوانست
از برای پاسبان قصر او یعنی زحل
در نه اقلیم فلک تا روز هر شب سور باد
آن به جاه و به هنر به ز فلک
وان به قدر و به شرف بر ز زحل
رایش فرو گشاده سراپردهٔ فلک
قدرش فرو شکسته کله گوشهٔ زحل
هر نماز دگری بر افق از قوس قزح
درگهی بینی افراشته تا اوج زحل

10) سیف فرغانی:
گر آسمان به مایه شود کمتر از زمین
ور از زحل به پایه شود برتر آفتاب،
11) مولوی:
بر آن بالا برد دل را که آن جا
سر نیزه زحل پستست هیهات
فلکی چو آسمان‌ها که بدوست قصد جان‌ها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد
ضمیرت بس محل دارد قدم فوق زحل دارد
اگر چه اندر آب و گل فروشد پاش تا زانو
در هوای دستبوس او زحل
لیک خود را می‌نبیند از محل

ناشناس در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۰۶:۲۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه:

هرچه قدر خواستم تاآخربخانم نتوانستم..چون اشکهام اجازه ندادن

علی در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:

خوش تر آن باشد که حسن دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
این بیت رو اینگونه هم شنیده ام ولی مرجع موثقی برای ارائه نجستم. صرفن جهت اطلاع عرض شد.

محمدرضا در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

در جواب آقای "مسلم هاشمی"
معنای مصرع دوم بیت اول “نبود برسر آتش میسرم که نجوشم”
یعنی برام امکان نداشت عشقت رو پنهان کنم ، مثل دیگی که روی آتش باشه و براش امکان نداشته باشه که به جوش و خروش در نیاد
مصرع دوم بیت پنجم “که گر به پای در آیم به در برند به دوشم”
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم ... که اگر با پا بیام ، از هوش خواهم رفت و من رو بروی دوش (شانه) به بیرون میبرند...

محسن در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۳ - صفت بعضی اولیا کی راضی‌اند به‌احکام و لابه نکنند کی این حکم را بگردان:

با سلام
بنده فعلا به نسخه ای دسترسی ندارم
اما به گمانم:
در ابتدای بیت چهارم
از قضا
به جای
از رضا
باید جایگزین شود
در بین آخر نیز

حسن ظنی بر دل ایشان گشود

که نپوشند از عمی جامهٔ کبود

می بایست
عمی
به
غمی
تغییر یابد
با احترام

ارسلان زیازی در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

بیت پنجم میتواند تفسیر دیگری نیز داشته باشد که از کاربردِ ایهامی بس جالب و مهارتِ شعری ی بسیار ماهرانه و تو در تو حاکی است. بدین ترتیب: از آنجاییکه "زهره" هم به معنا ی ناهید، ستاره دوّم از خورشید است و هم به معنا ی ترک شدن؛ و نیز از آنجاییکه "زحل" هم به معنای "سترن"، ستاره ی ششم از خورشید است و هم به معنا ی دورماندن و افسردگی، بنابر این این بیت با اشاره به پیش بینی‌ ی روحیات از تاثیرِ ِ ستارگان (کار بردِ ِ طالع بینی‌ ی اسطرلاب) به این معنا اشارت دارد که چون افسردگی تو از دوری ی یار است، و نه‌ افسانه ی تاثیرِ ِ ستارگان بر روحیاتِ انسانی‌، بنا‌ بر این برو به دنبالِ ِ گرفتنِ ِ طرّه ی مهچهره یی و از افسانه بافتنِ تاثیر ستارگان دست بر دار.

احمد در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۷ - در ذکر شیطان و لعنت کردن بر او:

خیلی عالیه

امیر کریمی در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

سلام و سپاس
در مورد مصرع دوم بیت دوم باید عرض کنم که باید "تا یاد تو افتادم باشد"
حتی در اجرای موسیقی جلال ذوالفنون و شهرام ناظری هم "تا یاد تو افتادم" خوانده شده است
همچنین معنای "تا" در مصرع با معنی تر جلوه خواهد داشت
سپاس

CCX در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

با سلام
بیت دوم که تلمیح به آیه ی شریف انعام 76 دارد
"لا احب افلین" باید به صورت "لا احب الافلین" نوشته شود
با تشکر
و...

آشنای دیرپا در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۹:

این چند بیت از رابعه بنت کعب میباشد که عاشق غلام برادرش بکتاش شد و به این دلیل به دست برادرش کشته شد.

سعید سعدآبادی در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

سایت بسیار مفیدی دارید متشکرم

حسین ط در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸ - ‌در مدح یکی از علمای علّام و فضلای ذوی‌العزّ والاحترام گوید:

با درود
عنوان این فصیده این نمی‌باشد که در اینجا آمده: «در مدح یکی از علمای علّام...»
سؤال اینست که این «یکی از علمای علّام» اسمش چه بوده که شاعر ننوشته، در صورتی که دیگر قصائد به همراه نام و غیرو آمده. اگر این شخص دارا مقام بالایی بوده و وحی بر او نازل می‌شده که شخص عادی‌ای نمی‌تواند باشد:
حامل اسرار وحی ایزدی
بر زمین از آسمان آمد پدید
به روشنی او را حامل اسرار وحی ایزدی می‌داند و همچنین:
فیض فیاضی ز دیوان ازل
بر که بر پیر و جوان آمد پدید
نور اشراقی ز خلاق زمن
بر چه بر اهل زمان آمد پدید
در دیوانی که من دارم و نسخهء چاپ اول آنست به سال 1237 و خوشبختانه از دستکاری نامردمان به دور مانده عنوان این قصیده جنین است:
« در مدح و منقبت حضرت قائم امام محمد مهدی صلوات‌الله علیهة
ممنون

محمد در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

سلام به نظرمن حافظ در بیت سه گفته که سرو در سایه درختان کوتاه قامت بهشتی نمیتونه قرار بگیره ومعشوق زمینی خودشو بسیار بالاترو زیباتراز بهشت ونعمتهای بهشتی میدونه

محمد در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

باسلام به نظرمن دربیت3منظورحافظ میتونه این باشه که سرو به دلیل قامت بلندش نمیتونه درسایه درخت سدره وطوبی که درختان کوتاه قامتی هستند قراربگیره پس درنتیجه میشه اینطور تفسیرکرد که حافظ بهشت موعودرو برای انسانی به بزرگی خودش حقیر میدونسته

شهنام معصوم پوری در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:

این غزل حضرت حافظ در باره یوسف زهرا (س) حضرت امام زمان ولی عصر (عج)می باشد . در این غزل بی پرده از نام مبارک امام زنده مهدی دین ( اشاره به ایه شریفه در قران کریم 1. هُوَ الَّذِی أَرْ‌سَلَ رَ‌سُولَهُ بِالْهُدَیٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَ‌هُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِ‌هَ الْمُشْرِ‌کُونَاوست کسی که پیامبرش را با هدایت و طاعتِ پای برجا فرستاد، تا دینش را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند مشرکان را بسی ناخوش آید. ﴿التوبة: 33﴾) به همراه نشانه های ظهور نام برده شده است
درود بر مهدی دین

omid در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:

با تشکر از سایت گنجور
جمال خوبان دلپذیر است و ذکر" تحمل کردن" آن ضروری نیست.
بیت به صورت زیر درست تر به نظر میرسد :
ای که گفته ای تحمل نکنی جفای خوبان

ندا در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۸:

من هم داوود آزاد به اینجا کشوند. آهنگ و شعر با صدای ایشون آدم رو بی حس می کنه، خلسه کامل. درود بهش واقعاً حق نگه نگهدارش

امید.م در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:

البته وقتی که کلمه ی "شکل" رو بکار برده "دیده" صحیح تر میباشه. چون دیده هست که شکل رو مشاهده میکنه!

ناشناس در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

می شه بگین این شعر در وصف کیه؟؟؟؟؟؟؟؟ ممنون میشم ؟؟؟؟>><<<<""::}}{{

م. در ‫۱۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۳) حکایت مأمون خلیفه با غلام:

مصرع دوم بیت 12:
به بغداد آمدند از بصره یک روز
الهی نامه به تصحیح فؤاد روحانی

۱
۴۹۰۳
۴۹۰۴
۴۹۰۵
۴۹۰۶
۴۹۰۷
۵۲۶۲