حمید در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:
کاشی ها رنگ برنگ جفت همند
بی تکلف همه دل تنگ همند
هر کدام نعره کشان دم بزنند
هر کدام نقش مکمل به نقش دگرند
هر انسانی خودش بهشت و جهنم برای خودش درست میکنه. تصور کن ادمی رو که بد نبینه بدی نکنه وتمام وجودش شور و عشقه .عاشق وجود خودش و دیگران و از سر تا به پا امید به زندگی؟ اگه به جای خود خواهی عاشق خودمون باشیم همیشه تو بهشتیم .چه فرقی میکنه چی مال کیه ما چی از اون میفهمیم؟ این مهمه
غزلواره در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:
مصرع دهم اشتباه نوشته شده اینجوری اشکال وزنی ایجاد میشه
"کآتش به قلم درفَتَد از سوز درونم.."
به نظر من به این شکل باید باشه
شیرزاد آرین در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۳ - فریاد حسرت:
شاه بیت این غزل به شرح زیر است
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سند و دفتری و دیوانی است
افسوس که کمان داران و تیر تیشه به دستان نمیدانند این آشیانه ها که فرو میریزند دیر نخواهد بود که گرد و غبار دامن ایشان و آیند گانشان خواهد گرفت.
با احترام
علی کریمی در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:
بنه سر گر نمیگـَنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمیگـُنجد از آن باشد که سر دارد
نمیگـَنجی یعنی گنج نمی شوی و نمی توانی به زندگیات ارزش و اعتباری بدهی
نمیگـُنجد یعنی جای نمی گیرد و همان است که که دوست بزرگوارمان جناب آقای "اکبر معارفی" فرمودند .
صنایع زینت شعر شعرا هستند ولی وقتی شاعر به نهایت استادی رسیده باشد چنین کلمات ثقیل و دور از همی (گـَنج و گـُنج ) مصنوع دست شاعر میشوند.
طوطی در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:
بیت پنج اینگونه صحیح است :
گِرد بازارچۀ عشق بگردم، که در او
عافیت سینه فروش است و بلا دشنه گر است
هیچکس در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۱ - ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان:
با سلام
پس از بیت 21، ابیات زیر ( 7 بیت) جا افتاده است که در نسخههای قدیمی هست:
ازمحبتخارهاگلمیشود/ازمحبتسرکههاملمیشود
ازمحبتدارتختیمیشود/ازمحبتباربختیمیشود
ازمحبتسِجنگلشنمیشود/بیمحبتروضهگُلخَن میشود
ازمحبتنارنوریمیشود/وزمحبتدیوحوریمیشود
ازمحبتسنگروغنمیشود/بیمحبتمومآهنمیشود
ازمحبتحُزنشادیمیشود/وزمحبتغولهادیمیشود
ازمحبتنیشنوشیمیشود/وزمحبتشیرموشی
میشود
ازمحبتسقم صحتمیشود/وزمحبتقهررحمتمیشود
شریف الله نصیر از کابل افغانستان در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی:
با عرض معذرت!
برادر ما گفتند مولانا صاحب کلمه لطف را نباید ذکر میکرد، ایشان فرمودند کلمه فیض بهتر از لطف است، فکر کردم مولانای عصر جدید خویش را بنامند. چرا برادر ما اینقدر خویش را با فهم میپندارد که گویا مولانا صاحب نمیتوانست بجای کلمه لطف کلمه فیض را ذکر کند. لطفآ با اندازه فهم خویش کار کنید. شاید برای خودت درست باشد اما به نظر من در عصر فعلی کسی نیست تا اشتباهات مولانا صاحب بگیرد.
تشکر از سایت قشنگ شما.
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:
بغض نمی گذارد که واژه بنویسم
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷:
بر و کتف و یالش همانند من تو گویی که داننده برزد رسن
یعنی چنین کتف و قامت رستم مانند من است گویی با ریسمان اندازه گیری کرده اند و او را ساخته اند
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶:
رای یزدان یعنی قصد یزدان
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶:
قضا را فردوسی بودنی گاهی اورده است و ناصر خسرو بوش گفته
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶:
خلیدن و خلاندن ناگذرا و گذرا هستند( لازم و متعدی)
علی کریمی در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
به نظرم
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
غلط است
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
صحیح است
علی کریمی در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
مناظره با حضرت حافظ :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب تبریزی:
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
شهریار:
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
یاری
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خورشید و فلک سایم از این عزت کف پا را
روان و روح و جان ما همه از دولت شاه است
من مفلس کیام چیزی ببخشم خال زیبا را
اگر استاد ما محو جمال یار میبودی
از آن خود نمیخواندی تمام روح و اجزا را
؟؟؟؟؟؟
عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را
همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را
گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین
خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را
سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را
که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را
بیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شد
نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را
از این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باری
بیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا را
بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی
چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را
شماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان باران
چرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا را
برابر می کند دل را ، که برتر می کند دل را
زعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها را
سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد
سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را
بدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالا
دعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را
؟؟؟؟؟؟؟؟ این دوست هم بسیار عالی گفته
کلام و درد حافظ سخاوت یا خساست نیست
نخواندی بیت دیگر را که فرموده شمایان را
“ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را”
و دکتر انوشه با کمی ور رفتن با اشعار فوق گفته:
اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما را
به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن دلبر شیرین که شور افکنده دنیا را
ویا در جایی دگر کمی طنزآلود
آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم
زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را
و
عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را
چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا
اما داستان باز هم ادامه یافت
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟
که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست
که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را
تابه این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداند
چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
وجود او معمایی است پر از افسانه و افسون
ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را
دوستی گوید:
هر آنکس چیز می بخشد ،به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هبچ در دنیا
و در عقبا نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را
؟؟؟؟؟؟؟
اگر یک مهرخ شهلا بدست آرد دل ما را
زیادت باشد او را گر ببخشم مال دنیا را
سر و دست و دل و پا را به راه دین می بخشند
نه بر گور و نه بر آدم گری بخشند این ها را
؟؟؟؟؟؟؟؟
مگر ملحد شدی شاعر که روح و معنیش بخشی
نباشد ارزش یک فرد زیبا روح و معنا را
امام عصری و حاضر! چنین بیهوده می گویی؟
که روح و معنیش بخشی یکی مه روی شهلا را ؟
وگر لایق بود اینها به خاک پای او بخشم
که نالایق بود دست و سر و هم روح و معنا را
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگر یک مه رخ خاکی به معنا چیز میبخشد؟
وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را؟
به یک مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند؟
به یاوه چرت می گویی! ندانی این معما را!
الا ای حاتم طائی ! زجیب غیب می بخشی؟
نباشد ارزش یک بچه میمون ! روح ومعنا را!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
گرآن عالم ارجان بدست آرد دل ما را
بدو بخشم تمام اجر شب ها را
توان مندی بدان باشد که زاد آخرت بخشی
نه چون آنان که می بخشند این اموال دنیا را
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر آن عالم ارجان بدست آرد دل مارا
به تار زلف او بخشم تمام زاد اخرا را
توان مندی بدان باشد که بخشی جان اخرا را
نه چون آنان که می بخشند تمام اجر شب ها را
mohsen در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶:
ه او بود بر زین و نیزه به دست/ چو گرگ این فرود آمد او بر نشست در اینجا گرگین اصلا حضور ندارد و منظور از گرگ سهراب است. تصحیح استاد بهرام مشیری
mohsen در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶:
همه کار ما سخت با ساز بود / به آورد گه گشتن به آغاز بود
تصحیح استاد بهرام مشیری
seyed mohsen در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - دزد و قاضی:
اگر 1000 بار دیگه هم این شعر رو بخونم بازم واسم تکراری نیست. ممنونم از شما
جمشید پیمان در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:
امیر خسرو دهلوی شاعر پارسی گوی هند، متوفی سال725 هجری قمری، غزلی دارد با مطلع:
شراب خورده و ناشسته روی و خواب زده
هزار طعنه ی خوبی بر آفتاب زده
آیا حافظ در استقبال از امیر خسرو غزلش را سروده است؟
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:
چغ و چغا هم معنی کوه میدهد
حمید در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶: