گنجور

حاشیه‌ها

شکوه در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۷۶ - حجرالاسود مغناطیس مردمان است!:

با سلام و درود بر محمد مصطفی (ص) خوانده ام که در سده های قبل از میلاد فکر میکنم سده 4 قبل از میلاد در چین سنگی کشف شد که خاصیت مغناطیس و آهن ربا و سوزن ربا داشت

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان:

سکه یا درست های چهار درهمی از انها مانده است با عیار 80 درسد و با ریخت شاهی روی ان .گویا هراوس

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان:

با درود کوشانیان مردمی بوده اند اریایی نزدیک اشکانیان در شرق بیشتر تا شمال با خط یونانی و دین بودایی!

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور):

به لری لغت شراره لم Lem است فعل ان لم زیه یعنی لم زدن ، لغتی در حال نابودی است .

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور):

شرر و شراره برابر لخشه فارسی است

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در حجاز (غزل ضربی):

نوش و نشتر باهم بسی نغزند ، بر روان استاد درود

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در حجاز (غزل ضربی):

مایه لغت سختی است معنی باعث هم می دهد چنانچه استاد بکار برده است مایه ناز یعنی باعث ناز ،

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۹۲ - ارجان:

هم اکنون بهبهان گویش زیبایی دارد با لغت های بکر و نادانسته که باید واکاوی شوند . و البته مردمی شهروند ملایم که هم نشینی با انها ساده و خاطراتی نیک دارد ، با درود به همه دوستان بهبهانی دانشگاهم

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۹۲ - ارجان:

روشن بکنم که به لری به خیمه بهان می گویند .

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۸۹ - آبادان:

حالا نفسم امد سر جاش ولک رسیدیم ابودان ! اگه مو بودم ا ابودان تکون نمی خوردم! قربون ابودان ! با مردمش با بازار حصیر فروشی ها که همون قدیما هم بودش! نمی دونم او موقع ته لنجی ها هم بود کا؟

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۸۸ - پس از بصره:

سرابستان یعنی خانه باغ دار

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۸۷ -صفت اعمال بصره:

استخوان خرما یا استه خرما یا هسته خرما چنانچه می بینیم هسته از استخوان است ، پیلسته یعنی عاج فیل

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۸۴ - ادامهٔ حکایت گرمابه و گرمابه‌بان:

از دلاک لغت تدلیک را به عربی داریم یعنی مالش و ماساژ ، تدهین هم یعنی روغن مالی .

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۸۲ - گرمابه‌بان ما را به گرمابه راه نداد:

بر روان ان زادمرد ( ازاد مرد) درود .

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۷۵ - تا کسی دعوی بوسعیدی نکند:

خدا بیامرز دش نانی چرب فرزندانش را واگذاشته است

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۶۹ - فلج و مردم فقیر جنگ‌طلبش:

وه !

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۶۷ - پس از طائف:

خفیر یعنی نگهبان ولی کسی را که برای راهبری و راهوری در راهی به کار می گیرند هم خفیر می گویند ، گویا هر کس بی خفیر و راهور می رفته تباه می کردند . در فارسی به فرنود ( سند) شاهنامه انکس را که برای اوردن مهمان می فرستادند که مهمان راه نا اشنا را بیاورد به بزم ، خرام می گفته اند . در داستان رستم و سفندارمذ ، گاهی که سفندار رای بر ستیز استوار می دارد ، خرام رستم را بازپس می فرستد , و نان رستم را نمی خورد . درود بر سفندارمذ پاک .

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۶۷ - پس از طائف:

صیاد افزون بر نخجیرگر واژه دامیار را هم دارد ، دامیار یعنی کسی که دام و تور می زند

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۶۷ - پس از طائف:

دیهک یعنی از ده کوچک تر diehak

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۶۲ - صفت اندرون کعبه:

شبر یعنی بگس یا وجب و اخرین کسی که انرا شنیدم گفت قذافی بود با چشمان خون بار می گفت شبر شبر یعنی وجب وجب لیبی دنبال تان می گردم و عاقبة للمتقین .

۱
۴۸۷۵
۴۸۷۶
۴۸۷۷
۴۸۷۸
۴۸۷۹
۵۵۲۴