ناشناس در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵:
معنی بیت دوم رو متوجه نمیشم... !؟!
CCX در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:
سلام
اگه ازین وزن خوشتون میاد پس حتما باید یه نگاه به دیوان شمس مولانا بندازید
شعرایی پرشور و آهنگین در اوج معنا و مفهوم!!!
محمد امین در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳:
با عرض سلام ،
می خواستم عرض کنم که در بیت دوم و مصراع دوم به این قرار درست هست :
تا ملک و ملک گویند تنهات مبارک باد.
فریبا کاظمیان در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:
بیت هشتم: *چو به غصه..
فریبا کاظمیان در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:
بیت هشتم *چو به غصه...
فریبا کاظمیان در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:
بیت دوم : بنده ی او شو که "به" یک التفات
حسین مطهری در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
این شعر دیالوگ نابیست بین عاشق و جوهر عشق و طبیعتاً پر است از گفت و شنید. چنانکه کلمات گفتم و گفت و هم خانواده و هم معنی این کلمات به وفور در آن دیده میشود. پس ایراد دوستان کاملاً بجاست که در چنین فضائی از گفتن و شنیدن کلمه "سخن" خوشتر از "سخی" به دل مینشیند. ضمن آنکه توضیح دوست عزیز م.ح.حبیبی چاره ای جز خط کشیدن بر روی "سخی" باقی نمیگذارد.
از همه این جدل های کلامی که بگذریم حقیقتاً از این غزل نور میبارد.
حمید در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:
منظور إز این که بهانه جرخ إز سلفه بروری بی سببیست. جیست ؟
بامداد در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
منظور خیام اینه که دست از این وعده های سر خرمن بردارین
دنیا و هرچه هست همینه که میبینین
پس لحظات زندگی رو غنیمت بدونین و با خوشی بگذرونین
علی فروزنده تبریزی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۰۴:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:
نسخه دکتر خلیل خطیب رهبر:
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمیدل بجوید
دو صاحبدل نگهدارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی
و گر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زشت خویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
بتر زانم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
علی فروزنده تبریزی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۷:
نسخه دکتر خلیل خطیب رهبر:
دریغا گردن طاعت نهادن گرش همراه بودی دست دادن
بدیناری چو خر در گل بمانند ور الحمدی بخواهی, صد بخوانند
Neeknaam در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۲:
در خط ششم متن میگوید
آگر کسی کو بتر از وی خرد فخر کند
که در آن سه کلمه
بتر
از
وی
مجزا هستند
ولی شاید این شعر در واقع اینطور باشد
هر کسی کو بترازوی خرد فخر کند
یعنی کلمه "ترازو" یک کلمه است.
مسالهٔ تفاوت فاصله داخل کلمه و بین دو کلمه مشکل زبان فارسی است.
مریم در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱:
با سلام و خسته نباشید لطفا معنی کامل ابیات را هم در زیر ابیات بیاورید
زیبا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
به نظر من که هم شعر عالی بود و هم ترجمه ش فوق العاده. هرکس که ادعا داشته باشه میتونه این شعر رو ترجمه کنه و هر ترجمه ای زیبایی خاص خودش رو داره. ترجمه ی آقای مشروطه چی هم به نحوی زیباست... به نظر میاد که عده ای بی ادب و دور از فرهنگ از فضای مجازی برای تخلیه ی عقده های روانی خودشون سو استفاده می کن(چون ناشناس وارد میشن). خدا همشون رو شفا بده که این همه زیبایی رو در شعر و ترجمه نمی بینند.
علی صیادانی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - در وصف کشتی هندی:
وصف کشتی در شعر عربی هم نمود های فراوانی دارد؛ مانند اشعار ابن هانئ اندلسی:
و سُفنٌ إذاما خَاضَتِ الیَمَّ زَاخِرًا جَلَتْ عَنْ بَیَاضِ النَّصرِ وَ هْیَ غَرَابِیب ُ
.تُشَبُّ لَهَا حَمراءُ قَانٍ أُوارُها سَبوحٌ لها ذیلٌ علی الماءِ مَسحُوبُ
محمد علی چمنیان در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
بیت ششم به نظرم در اصل چنین بوده : " کاش که در قیامتش بار دگر به دیدنی آنچه گناه او بود من بکشم غرامتش " یعنی آرزو دارم در قیامت در مقابل فقط یکبار دیدن دوبارۀ او ، بار تمام گناهانش را بدوش کشم .
محمد نادری در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸:
این بیت اشاره به درک معنی اناالحق دارد.همه ما جزیی از وجود خداوند هستیم که برای کسب کمال باید سیر تکاملی خاصی را طی کنیم و در نهایت به وجود لایتناهی خداوند ملحق شویم.در این سیر تکاملی بازیهای مختلفی توسط روزگار جهت دور کردن ما از هدف اصلی که کسب کمال است بوجود میآید که شاعر از تمثیل موج و حباب که اختلاف اندازه زیادی دارند ولی هر دو ماهیتی وابسته به آب دارند استفاده کرده است.
محمد در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۰:
فکر کنم یه کم باید کار کنید رو این غزل! یکم مصراع ها بهم ریختن.
فضل الله شهیدی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هرکس ازاین لعل توانی دانست.
برای روشن شدن معنی راز نهانی وگوهر حقیقی انسان از قصه کوتاه زیرمیتوان بهره گرفت.
میگویند زمانی عده ای از بودائیان برمه (میا نمارکنونی) میخواستند به بنگلادش حمله کنند دراین کشور مجسمه ای از یودا از جنس طلا وجود داشت متصدیان معبد مجسمه را گل اندود کردند که سرقت نشود واینطور هم شد. بعدها فرار شد مجسمه گلی بودارا از جائی به جای دیگری منتقل کنند وهنگام نقل مکان آن در گل ها ترک خوردگی پیدا شد و بعلاوه باران شدیدی درگرفت . ناچار آنرا زیر چادری قرار دادند. شب هنگام کسی با چراغ قوه زیر چادر رفت تا ببیند چه برسر مجسمه آمده و ملاحظه کرد که از محل ترکیدگی درخششی بچشم میآید وآخر کشف شد که این مجسمه از طلاست که با مهارت گل اندود شده است. از این داستان نتیجه میگیرند که گوهر وجودهر اسانی درمثل از جنس طلاست اما بواسطه مکتسبات اجتماعی وتربیتی گل اندود شده است.
ازنظر حافظ ان صوفی یا عارف حقیقی که باده مغرفت مینوشد رازنهانی یا طلای وجود خود را درمیابد و گوهر(طلائی) هرکس با این لعل(باده معرفت) دانسته میشود
ودرابیات بعدی آمده است بجز عشق تو(خدا) دل بلادیده من همه چیز را فانی دانست. بلی چیزی که تنها چیزی که فانی نیست اوست و عشق به او هم فانی نخواهد بود
دربیت دیگر گوید: از دفتر عقل آیت عشق را نمیتوان دانست بلی چون این عقلی که ماداریم از جنبه اجتماعی وتربیتی وجودمان برخاسته است(تعقل قرآنی چیز دیگریست)وگفته شده دراین بیت اشاره به ابن سینا دارد که با علم وعقل آیت عشق را جستجو میکرد- جستجوی علمی هرچند مهم است اما انسان را به عشق مورد نظر حافظ نمیزساند.
ناشناس در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۴۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش: