نفس بوالهوسان بر دل روشن تیغ است
شمع افروخته را جنبش دامن تیغ است
شیشه را سرکشی خویش نشانده ست به خون
گردن بیادبان را رگ گردن تیغ است
منت سایهٔ اقبال ز آتش کم نیست
گر هما بال گشاید به سر من تیغ است
خاک تسلیم به سر کن که درین دشت هلاک
تو نداری سپر و در کف دشمن تیغ است
نتوان از نفس سوختگان ایمن بود
دود این خانه چو برجست ز روزن تیغ است
عکس خونیست فرویخته از پیکر شخص
گر همه آینه سازند ز آهن تیغ است
تا مخالف ز موافق قدمی فاصله نیست
در گلو آب چو استاد ز رفتن تیغ است
کوه از ناله و فریاد نمک آساید
چه کند بر سر این پای به دامن تیغ است
ذوالفقار دگر است آنکه کند قلع امل
ورنه مقراض هم از بهر بریدن تیغ است
کلفت زندگی از مرگ بتر میباشد
شمع ما را ز سر خود نگذشتن تیغ است
سطر خونی ز پرافشانی بسمل خواندیم
که گر از خویش روی جادهٔ روشن تیغ است
زین ندامت که به وصلی نرسیدم بیدل
هر نفس در جگرم تا دم مردن تیغ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خنده تنها نه همین برگل و سوسن تیغ است
صبح را هم نفس ازسینهکشیدن تیغ است
غنچهای نیستکه زخمی زتبسم نخورد
باخبر باش که انداز شکفتن تیغ است
در شب عیش دلیرانه مکش سر چون شمع
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.