گنجور

حاشیه‌ها

بی لب در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:

اجرای این غزل در برنامه گلهای تازه 85 (شور)
با آواز محمدرضا شجریان ، ویلن پرویز یاحقی ، تار لطف الله مجد

nakisa در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹:

این رباعی تو اشعار رودکی هم هست! :!

دوستدار در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

بخشهایی ازین غزل را استاد علیرضا افتخاری خوانده است بشنوید و لذت دو چندان ببرید که هم شمارا از شجریان محوری به در می آورد
انشاالله.

شمیسا در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴ - جواب:

روفیای گرامی، چقدر این حکایت دایره بزرگ زیبا و پر معنا بود. همیشه نظرات شما را پای اشعار شیخ شبستری می خوانم و در دل به دلِ آگاهتان آفرین می گویم. خیلی دوست داشتم بیشتر از نظراتتان استفاده کنم. نمی دانم آیا راهی هست؟

ناشناس در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - در مرثیه یکی از خواتین فرماید:

گفته شده است، شاه طهماسب خواهر خود سلطانم را شوهر نداده و او را گذاشته بود تا در وقت ظهور به عقد امام زمان در بیاورد. این همان خانمی است که محتشم در وقت درگذشت او وی را ستود و اشاره به تجرد وی هم کرد.

آرش عنبرشاهی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

با درود
این غزل توسط آقای علی زند وکیلی اجرا شده
به بازدید کنندگان توصیه میکنم پی این نوا برن بسیار زیباست

دادرس در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی‌، پیری‌، مرگ:

بیت ماقبل آخر بجای قیصر روس باید قیصر روم باشد.

علی رحمتی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۹:

بیت دوم بایدبه صورت زیرباشد:
طورازبرق تجلی شهرت پروازیافت

علی رحمتی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۹:

دربیت دوم به جای شهرت ،شهرآمده درواقع اصل بیتبصورت زیربایدباشد:
طورازبرق تجلی شهرت پروازیافت

محمد کیهانی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲:

در بیت 10 آتش غلط و آنش درست است

محمد کیهانی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲:

در بیت ده ام آتش اشتباه است
آنش درست است
آن اش برهاند

وحید در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

باسلام فکر میکنم بعد از بیت زاهدی به میخانه سرخ رو ز می دیدم این بیت باشد گفتمش از این عالم عالمی بود خوشتر / دست کرد به زلف و گفت عالم پریشانی

سعید م ح در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۰۷ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۲۶ - در صفت اخلاق ذمیمه:

" غل و غش بگذار چون زر پاک شو " درست است. سپاس

بابک در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۰۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

دوست گرامی احسان،
در این غزل شیخ در مورد رابطهً درونی انسان با خودش (Introverted) صحبت میکند، و نه رابطه برونی(Extroverted) او با جهان.

او انسان را ترغیب میکند که بر طبیعت حیوانی درونش فاعق شود و به یک موجود روحانی(مقام آدمیت) تبدیل شود که خصوصیات غریضی در او کاملاً کشته شده : "اگر این درنده خوئی ز طبیعتت بمیرد"
و نه فقط پاک( پاکی میتواند باز ناپاک شود، ولی مرگ به عنوان یک امر مطلق در اینجا بیان شده که راه بازگشتی برایش نیست)، بنا بر این به وضوح میشود دید که او آدمی را به سوی یک موجود روحانی و عاری از خصوصیات حیوانی درونش (خور و خواب و شهوت که سیاهی و ظلمت است برای انسان، ولی نه برای حیوانات چه آنکه ان طبیعت آنهاست) راهنمایی میکند.
پس این انسان یا میتواند درون وجود خود به یک مرتبه حیوانی که او شرح داده سقوط کند، ویا به یک مرتبه روحانی صعود که حتّی خواهد توانست به خداوند برسد:" رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند"
او نه فقط این حق را برای آدمی(به گفته شما اشرف مخلوقات، ونه گفته او) غائل نشده که میتواند دیگر موجودات را صدمه بزند و یا نابود کند، بلکه سعی او در راهنمائی و ترغیب انسان برای تبدیل شدن به یک موجود عاری از این صفات درنده خوئی و حیوانی است.
ایراد شما بر سراینده کاملاً نا بجاست، چون او هم دقیقاً همان حرف شما را بازگو میکند.
موفق و پیروز باشید

 عیسی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۱:

شعر رو به صورت زیر در دیوانی خواندم:
مرا یارا چنین بی‌یار مگذار
ز من مگذر مرا مگذار مگذار
به زنهارت درآمد جان چاکر
مرا در هجر بی‌ زنهار مگذار
طبیب جان نه، بل عیسیّ وقتی
مرو، ما را چنین بیمار مگذار
مرا گفتی که ما را یار غاری
چنین تنها مرا در غار مگذار
مینداز اندکی آتش به سینه
که نبود آتش اندک خوار،‌مگذار
دمم بگسست لیکن بار دیگر
زمن بشنو، مرا این بار مگذار
ز غم خوردن ملول است این دل من
ترحم کن مرا غمخوار مگذار
خمش گشتم ولی از لطف عامت
مرا بی راتی و ادرار مگذار

چو دیدی شمس تبریزی در این دل
درون سنیه ات اغیار مگذار

بابک در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:

آقاحسین گرامی،
"تلاش برای غیر روحانی و معنوی جلوه دادن این شعر"؟؟؟
عزیز نه تنها نقد شما بر گفتار بنده دقیق نیست بلکه به کلّی از مرحله پرته،
به دلایل ذیل:
1- کی و کجا "تمامی شعر" را معنی و یا تفسیر کردم که بخواهم انرا غیرروحانی و غیرمعنوی توصیف کرده باشم؟( هیچ کجا)
2-فکر کنم اینرا مشخصاً گفتم که شاعران بزرگ این باب را باز گذارده اند که تعبیرات مختلفی را از گفته آنان بشود برداشت کرد.
3- هیچ جا برداشت خانم مژده را نفی کردم؟(که نکردم)
4- مشخصاً گفتم " برداشت من" از این بیت بخصوص چنین است (ودر مورد تمامی غزل هیچ ابراز عقیده ای نکردم ) ، انهم به خاطر رابطه " سر و کار" در مصراع نخست با "در و دیوار" در مصراع پسین که اینرا تداعی میکند که "کار سر" با "در و دیوار" چنان است که آثار سر بر روی در و دیوار مانده یعنی "از فراق و دوری سرم را آنقدر به در و دیوار زده ام...."

در عوض گویش جنابعالی اینرا بیان میکند که نظر خود را "حجّت" میدانید و نظر دیگران را باطل... که صدالبته که "تو فلک خواهی هفت شمار خواهی هشت....."
ضمناً آیا از گفتار شما این برداشت رامیتوان کرد که هنگامی که حضرتعالی در خیابان راه میروید با آسفالت و تیر چراغ برق و بطری پلاستیکی و غیره رابطه معنوی و روحانی دارید؟
مثلاً میتوانید از این اجسام پرسش کنید که بطری مواد اولیش از کجا آمده، سیم برق در کدام کارخانه تولید شده و مس درونش از کدام معدن خارج شده، آن آسفالت شنهایش از کدام بیابان جدا شده؟
اگر چنین است که برادر شما یک موجود خارق العاده ای هستید که بنده در حّد و اندازه ای نیستم که حتّی بدانم شما را چه باید خطاب کنم.
و یا آیا فقط آن اجسام هستند که راز دل و افکار و اعمال شما را میدانند؟ پس اگر چنین است نباید گفت که آنها،یعنی شن و سیم و بطری پلاستیک و امثالهم، موجودات برتر و ارجح بر شما میباشند؟
دوست گرامی اگرچه عرفا از زبونی عقل برابر عشق سخن گفته اند، ولی برای موجوداتی درحد این حقیر خِرَد گوهر گرانبها و نایابی است که نمیباید آنرا بی مورد دور انداخت.

در آخر، به جای پیش داوری در رابطه با دیدگاه بنده در مورد اشعار شیخ اجل و یا احیاناً بسنده کردن به تعبیرفقط یک بیت توصیه میکنم بیانی را که در حاشیه غزل به مطلع " تن آدمی شریف است به جان آدمیت" را که مرقوم خواهم کرد ( برنامه آینده) مطالعه بفرمایید آنوقت نظر فرمایی کنید.
جهانت به کام و فلک یار باد جهان آفرینت نگهدار باد

امین در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۸ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » مخمّسات:

بنام شاطــــر هستی
با تشکـــّر از جمله ی دوستان صاحب نظــــر ... هـــراسی ز نادرست به دل راه مـــدهیـــد در خامه که تمیــــزِ درست ، در اتّفاقِ اضــــداد و شــــور ، رخ نمایـــد
پیشنهاد حقیــــر از مجمــوعِ داشته ها
ای زلفِ تــــو چــــون مار و رخِ ماهِ تـــو چــــون گنج
. . .
در دستِ غمت رو تـــرجیح میــــدم به دلایلِ غیــــر قابلِ بیانِ زیبایی شناسی ؛ هـــر چنـد ، هــــر دو _ از و در _ نقشِ حــــرف اضافه رو دارن و خللی به معنا وارد
نشــــود بایشان
...
در باغِ وصالِ تـــو و گمگشته ! شبه سنج ... امّا
به گمانم " شبه " در معنایِ غیــــر اصل و ... باشه و بــــرایِ دریافت حــــدودِ معنایِ دلِ شاطـــر ، شایــــد اگـــر شبه سنج رو ، زهی خیالِ باطل و ... حــــواشیِ این مفهـــوم ، انگاریم ، بـــد نباشه و بتــــونه کمک کنه
و به ضمانِ معانیِ خــواجه :
ســــری نیست که ســـرّی نــــدارد ز دوست و خطا ، در دیـــده ی ماست ، نی بــــر قلم صنع
صبــــور باشیم و ممنـــون

استاد در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۱ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل:

معذرت میخواهم در حوزه ادبیات غنایی قرار دارد

استاد در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل:

خلیده به معنای زخمی شدن است چه مایه یعنی چقدر و چه اندازه
کش دارای دو معنی است هم به معنی اغوش و هم به معنی شادی و خوشحال مثلا در بیت
دست در کش کرد با اتش به هم خویشتن گم کرد با او خوش به هم کش به معنای اغوش و بغل است
اما در بیتی از همین شعر به معنای خوشحال است
اما تفسیر تمام ابیات در یک کلمه خلاصه میشود
امید وصال به معشوق
لازم به ذکر است این منظومه.در حوزه ادبیات تعلیمی قرار دارد

سیدمحمدکاظم در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۵ - نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند «ما روی مبارک ترا به هنگام وعظ نمی‌بینیم» و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سؤال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم با ستون صریح:

سلام، بیت آخر اشاره به این دارد که گرچه انسان با زبان تهمت میزند اما دست و پا در قیامت شهادت میدهند که زبان تهمت زده، وزبان خودش جماد است ،یعنی جان و اراده ندارد و دست و پا نیز جمادند، اما در خدمت جان انسان هستند و فرمان نفس را اجرا میکنند، بحث راجع به شعور جمادات و منبر پیامبر ص بود که به سخن آمد، دست و پا و جوارح انسان نیز جمادند اما شعور دارند و شهادت میدهند.نتیجه کلی اینست که جمادات در عالم گرچه صاحب اراده و درک نیستند اما شاهد و صاحب شعور هستند و به اذن خدا آنچه را مشاهده کردند ، شهادت میدهند.پس مت نیز کمتر از جمادات نباشیم و خطاب حق را بشنویم و شهادت به خدا و رسول بدهیم .

۱
۴۳۱۱
۴۳۱۲
۴۳۱۳
۴۳۱۴
۴۳۱۵
۵۵۵۲