گنجور

حاشیه‌ها

شرح سرخی بر حافظ در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳:

در جواب دوست خوبم جناب ناشناس
شاه شجاع در تاریخ 786 وفات می کند و در غزل هایی که قبلا شرح کردیم به عوام فریبی های شاه شجاع در دوره ی دوم حکومتش اشاره کرده ایم و بیشتر این عوام فریبی ها از جمله بستن در میکده ها به اشاره ی تورانشاه بود تا ظاهر حکومت دینی حفظ شود . تورانشاه وزیر از ممدوحان حافظ است و قدر مسلم حافظ کسی نیست که حقیقت را فدای دوستی کند . این است که ضمن اظهار دوستی به رسوا گری هم می پردازد ان جا که می گوید :
حافظ به زیر خرقه قدح تا به کی کشی
در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم
در خطاب به شاه شجاع و ریاکاری های او می فرماید که بزم خواجه تورانشاه هنگامی که مست شرابی ، رسوایت می کنم و این رسوایی پای خواجه را نیز می گیرد . بنابراین منظور از چهل سال چاکر پیر مغان بودن این نیست که چاکر تورانشاه بوده است منظور چهل سال است که ریاکاران را رسوا می کند واین چهل سال از زمان حکومت شیخ ابو اسحاق که حافظ نزدیک به ده سال در حکومت او خدمت دیوانی داشته است شروع می شود یعنی تقریبا از سال 744 و بیش از چهل غزل حافظ مربوط به این پادشاه سلسله ی اینجو هاست که در سال 758 تئسط امیر مبارزالدین منقرض می شود . تاریخ سرایش غزل 784 و دوسال قبل از مرگ شاه شجاع است . اما این که دوستمان پیر مغان را تورانشاه دانسته اند به خطا نرفته اند . در واقع روی سخن در لفافه ی پیر مغان با تورانشاه است که از سال 767 با حافظ رابطه ی دوستانه دداشته است و حافظ بیش از پنج شش غزل و یک دقطعه دارد که از او تعریف کرده است و تورانشاه وزیر با کفایت و کیاست بود تا آن جایی که اگر به دست زین العابدین جانشین شاه در زندان به قتل نمی رسید چه بسا تیمور جرات حمله به ایران را پیدا نمی کرد . بنابراین قسمتی از چهل سال یعنی نزدیک به 15 سال در خدمت تورانشاه بوده است . ولی مجموعا تا زمان کشته شدن تورانشاه در تاریخ 888 نزدیک به بیست سال در خدمت تورانشاه بوده است .
تورانشه خجسته که در من یزید فضل
شد منت مواهب او طوق گردنم
دقت کنیم حافظ به هر کس و ناکسی خجسته نمی گوید ؟!

رضا آفاق در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:

نفرمایید استاد.
شرمسار شدم از خواندن پاسخ شما
و صد البته غمگین و آزرده.
ابدا مراد اینجانب خدای نکرده نکوهش انسان محترمی چون شما نبوده و سرزنش شما از جانب خودتان نیز به هیچ وجه برای بنده قابل تحمل نیست.
حقیر هم به نوبه ی خود مراتب عذر خواهی را به جای آورده و از حضور محترم حضرت عالی پوزش می طلبم.

شرح سرخی بر حافظ در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴:

در جواب جناب یعقوب عزیز به همین بسنده می کنم که نوشته اند :ای انسان تو رنج کشیده (کادح اسم فاعل است)، کادح اسم فاعل است و صحیح ولی رنج کشیده اسم مفعول است و رنج کشنده اسم فاعل است . شما چگونه در تفسیر دیگران عیب می گیرید ...
اما در جواب جناب ناشناس :
حافظ انسانی است کامل که بر عکس افراد جامعه ی زمان خود گوشه گیری نکرد و به مبارزه علیه ریاکاری هایی که صوفیان تحت عنوان دین و مذهب دام تزویر می کردند قرآن درا بر خاست و میکده ها تعطیل بود و جناب امیر مبارزالدین میکده ی خصوصی در کاخ داشت و یا زین الدین علی کلاه قاضی القضات شهر شیراز هم چنین و حافظ روی سخن با اینان داشت که چون به خلوت می رفتند آن کار دیگر می کردند و... حافظ ، گویا و رسواگر ریاکاری های جامعه ی مذهبی و دینی خود است و این چنان گفته شده است که تمام تاریخ را در بر می گیرد گویی شامل تمام ادوار تاریخ است . همتای کاملا فردوسی است فردوسی رستم را داشت برای مبارزه با ظلم و ستم و حافظ پیر خرابات را . فردوسی شنید و نوشت و حافظ دید و نوشت . ..

حسن در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۵ - شکایت گل از بلبل به پیش باد صبا و عشق او بغیر:

از ماست که بر ماست که بامن هر چه کرد خود کردم

امیرعلی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:

درمصرع آخر دستی بزد صحیح می نماید

میثم آیتی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی‌ابن ابیطالب:

اصلاح بیت 11:
روضه ای دیدم چو جنت، جنت از وی برده فیض
چشمه ای دیدم چو کوثر، کوثر از وی جسته کام
دوبار واژه "جنت" در مصرع اول باید بیاید
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

مجید محمدپور در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۵:

اُغلمش : لغت نامه دهخدا
اغلمش . [ اُ ل ُ م ُ ] (اِخ ) نام پادشاهی از ترکستان .

ناآشنا در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - جوجهٔ نافرمان شاعر نامشخص:

احمدی جان
اینقدر اصرار نفرما
آنچه میگویی از ایرج میرزاست
به علی گفت مادرش روزی که بترس و کنار حوض مرو
رفت و افتاد ناگهان در حوض بچه جان حرف مادر‌ت بشنو
نا آشنا

سید علی شاه زاده احمدی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - جوجهٔ نافرمان شاعر نامشخص:

چرا شعر کامل نیست اخر شعر. بچه جان حرف مادرت بشنو نیست

سید علی شاه زاده احمدی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - جوجهٔ نافرمان شاعر نامشخص:

اخر شعر بچه جان حرف مادرت بشنو را ندیدم با سپاس

سید علی شاه زاده احمدی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - جوجهٔ نافرمان شاعر نامشخص:

جدا جالب بود توانستم این شعر که در زمان‌تحصیل در کتاب فارسی خوانده بودم توانستم پیدا کنم اما بنطرم اخرش بیتیست که برای انکه بچهابحرف مادر گوش دهند نیم بیت اول یادم نیست اما دوم . بچه جان حرف مادرت بشنو بوده که در اینجا ندیدم با تشکر فراوان از زحمات بسیار ارزنده شما

ناآشنا در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

سلام بر بانو مرسده
اینهمه ذوق و خوش طبعی را به شما تبریک میگویم
نا آشنا

سلام در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹:

در بیت اول استفاده از کلمه می وریم گذشته از غرابت لفظی و معنایی ، موجب اختلال در وزن شعر نیز می باشد و کلمه می آوریم و یا چیزی شبیه به آن مناسب تر می باشد. متاسفانه اصل دیوان جهت تحقیق در دسترس نبود.

امیرعلی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - حلقۀ زلف:

درست می نماید چراکه بوی عطر از جانب معشوق نیست بلکه از سوی زلف معشوق است..عطری درست تر است.

امیرعلی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹ - توبه شکستم:

سلام
باعرض ادب در ابیات سوم وچهارم کلمات (بهر)و(بخم) لطف تصحیح گردد(به هر)و(به خم)
با تشکر

امیرعلی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶ - تبّری:

درود بر استاد کیخا
ازخوشنویسی این فن شریف نام بردیدخیلی سپاسگزارم
وازاین گنجینه بی بها که برای بنده حقیر سالیان سال آرزوست وجزءواحد های درسی است که برای یافتنش که بسیار سفر میبایدکمال قدر دانی می نمایم

مهم نیست در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:

همچو صبحم یک نفس با قیست تا دیدار تو
من نسوزم تا نمیرم هستی من به ز تو

ن م در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۱ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » ساقی‌نامه:

مصرع ببین خویشتن راخدا ببین درست است زیرا در اعتقاد اهل عرفان من عرف نفسه عرف ربه انکس که خود را شناخت خدا راشناخت وبالاترین راه معرفت به خداوند ایات انفسی است واین مساله دربسیاری از ایات قران هم تصریح شده

فروغ خسروی در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت:

ببخشید متنم ناقص شد. در معنی دیگر کوبله به معنی حباب نیز هست. از لعت نامه دهخدا: سواران آب را گویند که حباب باشد. (برهان ).حباب ، زیرا که آن به صورت قباب است . (از آنندراج ). حباب آب و شراب . (ناظم الاطباء). سوار آب . گنبد آب . افراس آب . غوزه ٔ آب . نفاخه . سیاب . حجا. فراسیاب .

merce در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

درود بر جناب ترابی گرامی
خیر مقدم
من ازآن کلک خوش رقصی که دکتر داشت دانستم
که روزی بر زبان آرد حدیث حسن بودا را
با اجازه ی شما ، آقای ترابی گرامی
دو ساعت طول کشید تا این غزل را به تضمین سروده ی شما و با برداشت از ایده های شما قلم زدم به امید سروده های دیگر آن جناب
ممنون که مرا به شوق آوردید
بودا
الا ای هردو چشم ات پُر ز گوهر های لالایی
الا ، ای در خیالم مونس شبهای تنهایی
نگاهت نور خورشیداز پس کوه بلندآرزوهایم
تلاطم های گیسویت کشیده دل به رسوایی
الا ای رمز پنهان در زلال اشک راز آلود
که جان را می برد ازتن چنان برخوان یغمایی
من از صحرای فریادم بدشت عشق بنشستم
ببین آلاله آوردم به یمن عشق و شیدایی
ببار ای نازنین لختی به داغ خشک لبهایم
که قطره قطره ی مهرت برد دل را به دریایی
ندانم از کجایی ای پُر از عطر گل و نسرین
که خوش برمیکشی جان راباوج چرخ مینایی
فرو آویز گیسویت ز ایوان خیالی خوش
که نقش مهربانی حک شود در لوح فردایی
اگر بر شانه ام گرد دو صد کوچ گران بینی
به دل بنشسته امیدی به دیدارت که باز آیی
به چشم”مرسده“ گویی هزاران سال بگذشته
که از مادر پدید آید دوباره چون تو بودایی
با احترام
مرسده

۱
۴۳۱۳
۴۳۱۴
۴۳۱۵
۴۳۱۶
۴۳۱۷
۵۵۵۲