بهروز در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
تا جایی که می دونم این مصرع به این صورت هست:
زیرا که یکی «راز» دو عالم طلبیدند.
یکی یعنی به تنهایی. یعنی به تنهایی راز دو عالم را طلبیدند.
مسعود در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:
بادرود و تشکر فراوان از شما دوستان.
"شبی بربود ناگه شمس تبریز
ز من یکتا دو تایی من چه دانم"
به نظر بنده در اینجا حضرت مولانا اشاره ای به دعوت شمس تبریزی از ایشان به بیهودگی جستجوی حق در بیرون و در جستن حق در درون خود ایشان هست. (یکی بودن عاشق و معشوق) "ربودن از من یکتا دو تایی (دوگانگی) را."
حسین در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
برداشت شخصی
امیرفراهانی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸:
عمرها شد همچو ناله خامه میپیچم به خواب
اشتباه است لطفاًاین مصرع را جایگزین کنید !
عمرها شد همچو نالِ خامه ، میپیچم به خویش
امیرفراهانی
حسین در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
مسعود جان درخشندگی فلسهای ماهی ومار با اشعار ی که در ان ازنور افاق مه ماه نور شمع وتلخ و شیرین خار ونسرین وغیره مقایسه ای با گوهر وجودی انسانهاست که در اینجا باکنایه از درونی که بیشتر برای شاعر فریبنده وناشناخته است به مخاطب هشدار می دهد
امیرفراهانی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸:
امیر فراهانی
نور جان در ظلمت آباد بدن گم کردهام
آه ازین یوسف که من در پیرهن گمکردهام
وحدت از یاد دویی اندوه کثرت میکند
در وطن ز اندیشهٔ غربت وطن گم کردهام
چون نم اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاک
خویش را در نقش پای خویشتن گم کردهام
از زبان دیگران درد دلم باید شنید
کز ضعیفان همچو نی راه سخن گم کردهام
موج دریا در کنارم از تک و پویم مپرس
آنچه من گم کردهام نایافتن گم کردهام
گر عدم حایل نباشد زندگی موهوم نیست
عالمی را در خیال آن دهن گم کردهام
تا کجا یارب نویی دوزد گریبان مرا
چون گل اینجا یک جهان دلق کهن گم کردهام
عمرها شد همچو نالِ خامه ، میپیچم به خویش
پیکر چون رشتهای در پیرهن گم کردهام
شوخیِ پرواز من رنگ بهار نازکی ست
چون پر طاووس خود را در چمن گم کردهام
چون نفس از مدعای جست و جو آگه نیام
اینقدر دانم که چیزی هست و من گم کردهام
هیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیست
صد نگه چون شمع در هر انجمن گم کردهام
امیرفراهانی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸:
امیر فراهانی
نور جان در ظلمت آباد بدن گم کردهام
آه ازین یوسف که من در پیرهن گمکردهام
وحدت از یاد دویی اندوه کثرت میکند
در وطن ز اندیشهٔ غربت وطن گم کردهام
چون نم اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاک
خویش را در نقش پای خویشتن گم کردهام
از زبان دیگران درد دلم باید شنید
کز ضعیفان همچو نی راه سخن گم کردهام
موج دریا در کنارم از تک و پویم مپرس
آنچه من گم کردهام نایافتن گم کردهام
گر عدم حایل نباشد زندگی موهوم نیست
عالمی را در خیال آن دهن گم کردهام
تا کجا یارب نویی دوزد گریبان مرا
چون گل اینجا یک جهان دلق کهن گم کردهام
عمرها شد همچو ناله خامه میپیچم به خواب
پیکر چون رشتهای در پیرهن گم کردهام
شوخیِ پرواز من رنگ بهار نازکی ست
چون پر طاووس خود را در چمن گم کردهام
چون نفس از مدعای جست و جو آگه نیام
اینقدر دانم که چیزی هست و من گم کردهام
هیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیست
صد نگه چون شمع در هر انجمن گم کردهام
ام ار ام در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:
عرض به حضور عارض انورتون که محسن نامجو همان نجات دهنده موسیقی بود که استاد بنان در مصاحبه این نوید آمدنش رو پیش بینی کرده بود، گفته بود: "موسیقی ایرانی یک نفر رو می خواد که بیاد از این حالت روضه و غمگین و خموده درش بیاره و موسیقی کلاسیک ایرونی رو با موسیقی علمی دنیا پیوند بزنه، و از همه مهمتر موسیقی ما رو با جوونا آشتی بده.
به نظر میرسه نامجو تونسته در بخش کلاسیک همین کار رو انجام بده. عکسهای متعدد محسن نامجو با محمد رضا شجریان ، همایون شجریان، و دیگر استادان بزرگ آوازی ما ، مهر تاییدی بر نوشتهی اینجانب می باشد.
سید احمد مجاب در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:
چون پری بگرفته (کو )بر تن بدرد پیرهن --- --- معنی شعر این است: مثل پری بگرفته (جنزده) که پیراهن خود پاره میکند...........
رضا در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۳ - مرند، خوی، برکری، وان، اخلاط و بطلیس:
بیتلیس در غرب دریاچه وان واقع شده است
علی رستمی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:
چطور ندارد دکتر ترابی؟
میفرماید: "اکنون که حاجتم روا شد (وصال) دیگر از مرگ هراس ندارم..." همین مضمون در بیت نخست نیز آمده که: "[حال که در آغوش یارم] اگر مرا بسوزند باکی نیست."
رضا در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۶ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۸ - بقال خرزویل:
در نزدیکی منجیل دهی به نام هرزویل است شاید مراد ناصر خسرو همین ده باشد
بابا طاهر در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
منم یه دیوان قدیمی دارم که مال پدر بزرگم بوده وبه جای کلمه ی "دامن" از "ساعد" استفاده کرده است.
ایمان در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:
اجرای بسیار زیبای این غزل با صدای محمد معتمدی در لینک زیر ببینید
پیوند به وبگاه بیرونی
حیران در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۳:
بیت آخر اشتباه وزنی داره:
درستش اینست:
بیکسی بیزار کرد از زندگی صائب مرا
با عرض پوزش
پانیذ در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:
دوستان در مصرع جایی که تو بنشینی صد فتنه که برخیزد به کلمهی برخیزد توجه کنید که به زیبایی ازصنعت استخدام استفاده کرده با توجه به کلمه ی فتنه دو معنی از آن استنباط می شود
1. صد فتنه برخیزد یعنی فتنه ها تمام می شود
2 صد فتنه برخیزد یعنی ایجاد شود
علاوه بر اون کلمه ی فتنه به معنای آشوب و زیبا روی و فتان هم دارای صنعت ایهام هست
عادل مجدی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۵۹ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:
شعر زیبا ، اهنگین و دلنشین می باشد . پیوند میان ما، افغان ها و تاجیک می بایست بدلیل اشتراک زبان پارسی بیش ازین تقویت گردد. امیدوارم از شاعران زنده یادی همچون سیف، بیدل و ... که به زبان شیرین پارسی نه تنها شعر بلکه در سفته اند، از سوی محافل ادبی داخلی حمایت بیشتری مشاهده گردد.
ارسلان دلخواه در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱:
مصرع آخر باید به این شکل اصلاح بشه :
شاهدان بازی فراخ و زاهدان بس تنگ خوی
مجتبی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:
آقای حسین، عرفا خدا رو به شکل دختر خوشکل نمیدیدن. این شما هستین که سعی دارین اشعار عاشقانه رو به خدا نسبت بدین.
حمیدرضا اسدیون: قضیه رو خیلی پیچیده کردین، فک کنم منظور حافظ خیلی روشن تر از این حرفاست.
سیاوش بابکان در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۳ - مرند، خوی، برکری، وان، اخلاط و بطلیس: