حال دل از دوری دلبر نمیدانم چه شد
ریخت اشکی بر زمین دیگر نمیدانم چه شد
از شکست دل نهتنها آب و رنگ عیش ریخت
نالهای هم داشت این ساغر نمیدانم چه شد
باس هستی برد از صد نیستی انسوبرم
سوختم چندانکه خاکستر نمیدانم چه شد
صفحهٔ آیینه، حرتجوهر اینعبرت است
کای حریفان نقش اسکندر نمیدانم چه شد
گردش رنگی و چشمکهای اشکی داشتم
این زمان آن چرخ و آن اختر نمیدانم چه شد
دوش در طوفان نومیدی تلاطم کرد آه
کشتی دل بود بیلنگر نمیدانم چه شد
در رهت از همت افسر طراز آبله
پای من سر شد برتر نمیدانم چهشد
از دمیدن دانهٔ من کوچهگرد بیکسیست
مشت خاکی داشتم بر سر نمیدانم چه شد
بیدماغ وحشتم، از ساز آرامم مپرس
پهلویی گردانده ام بستر نمیدانم چه شد
عرض معراج حقیقت از من بیدل مپرس
قطره، دریاگشت، پیغمبر نمیدانم چه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال دل خود در دوری محبوبش میگوید و به تحلیل احساسات و تغییرات روحیاش میپردازد. او بیان میکند که دوری از معشوق به او آسیب رسانده و اشکهایش بر زمین ریخته است. در اثر شکستهای عاطفی، شادیاش نابود شده و تنها نالهای از او باقی مانده است. شاعر احساس میکند که وجودش از بین رفته و به خاکستر تبدیل شده است. او از دگرگونی و اعمال قضا و قدر در زندگیاش صحبت میکند و به شدت تحت تأثیر احساساتش قرار دارد. در نهایت، به مضامینی چون حقیقت و معنای زندگی اشاره میکند و از عدم درک آن ناراحت است. به طور کلی، شعر بیانگر اندوه و سردرگمی ناشی از جدایی و درد عاطفی است.
هوش مصنوعی: نمیدانم حال دلم از دوری معشوق چه شده است؛ فقط میدانم که اشکی بر زمین ریخته و دیگر نمیدانم چرا این اتفاق افتاده است.
هوش مصنوعی: شکست دل موجب شد که لذت و شادی از زندگی رخت بربندد و این ساغر (جام) هم نالهای دارد که نمیدانم چرا به این حال افتاده است.
هوش مصنوعی: با وجود وجودم، از عدم و هستی و بیعدد بودن رنج میبرم. آنقدر در آتش عشق سوختهام که دیگر نمیدانم خاکستر من چه شده است.
هوش مصنوعی: صفحهٔ آیینه، نشانهای از حقیقت و عبرتی برای پیروان است. ای همراهان، نمیدانم چه بر سر تصویر اسکندر آمده است.
هوش مصنوعی: در این لحظه، احساسات مختلفی را تجربه میکنم؛ رنگها و درخششهای اشک را میبینم و نمیدانم چه بر سر دنیا و ستارهها آمده است.
هوش مصنوعی: دو شب پیش در طوفان ناامیدی، دل من مانند یک کشتی بدون لنگر به تلاطم درآمد. نمیدانم چه بر سرم آمد.
هوش مصنوعی: در مسیر تو، تلاش و ارادهام باعث شد که زخم پایم بزرگتر شود. اما نمیدانم چه بر سرم آمده که بیشتر از این نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: در آغاز راه زندگی، بدون همراهی و یار، احساس تنهایی میکنم. گویی چیزی از وجودم از دست رفته است و نمیدانم کجا رفته یا چه بر من گذشته است.
هوش مصنوعی: احساس افسردگی و نگرانی دارم، از من درباره آرامشم نپرس. من در کنار تو خوابیدهام و نمیدانم چه بر سرم آمده است.
هوش مصنوعی: از من بیدل نپرس که معراج حقیقت چیست. من فقط میدانم که مثل یک قطره دریا شدم و نمیدانم این تغییر چه زمانی برایم اتفاق افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاصلم زبن مزرع بیبر نمیدانم چه شد
خاک بودم خون شدم دیگر نمیدانم چه شد
ناله بالی میزند دیگر مپرس از حال دل
رشته در خون میتپدگوهر نمیدانم چه شد
ساخنم با غم دماغ ساغر عیشم نماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.