گنجور

حاشیه‌ها

کمال در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۷۰:

باسلام وعرض تبریک بمناسبت فرارسیدن ولادت حضرت اباعبدالله حسین (ع)وروزپاسدارنظری که دررابطه بااین دوبیتی میباشد،فعلا جمع آن است (6881) بدرود

محمد سالاری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

من درباره بیت نخست، ایرادی دارم. فکر می کنم بیت درست این باشد:بگذار تا مقابل کوی تو بگذریم دزدیده در شمایل روی تو بنگریم.

merce در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

با درود
گفتا که من خربنده‌ام پس بایزیدش گفت رو
یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا
بایزید می پرسد پیشه ی تو چیست
روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی
پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا
معلوم میشود او الاغ کرایه میداده و حرفه اش بوده
بایزید میگوید تا او گرفتار دادو ستد است از یاد خدا غافل است و آرزوی مرگ خر را می کند تا او رها شود
میتوان نظر مولوی را چنین نیز گفت که دلبستگی به دنیا انسان را از قرب به حق دور میسازد
مرسده

خلیلی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:

درستش این است:
گر خاک در یار نرُفتیم گذشت
گر طعنه ی اغیار شُنُفتیم گذشت
آن سوز که در سینهٔ ما پنهان بود
گفتیم گذشت، گر نگفتیم گذشت

merce در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۹ - جواب:

سلام روفیا بانوی عزیز
چه خوب وصف استفاده از زنار کردید
پدر من هم در زمره ی پهلوانان بودند
تعریف میکردند : کشتی یعنی شالی که به کمر می بستند تا از لغزش بی حد مهره های کمر در رویارویی باحریف در کشتی جلوگیری کند
و اصطلاح کشتی گرفتن نیز از همین شال کمر گرفتن باب شده که هنوز هم در بعضی مناطق مرسوم است
با احترام
مرسده

merce در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۵ - تمثیل در بیان اقسام مرگ و ظهور اطوار قیامت در لحظهٔ مرگ:

سلام روفیا بانوی عزیز
این که می نویسم برای آن ست که در ادامه از گفتار شما بهره ی بیشتری ببرم
از استادی شنیدم که ملا صدرا بر خلاف پیشینیان عقیده داشت که : دنیا و کل هستی مدام در حال آفریده شدن و تغیر و تبدیل در ذات {جوهره ی } خویش است ، نام آن شد حرکت جوهری
عبدالکریم حاج دباغ{سروش} نیز کتابی درین باره نوشته
با احترام
مرسده

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان:

اقای فضل ا... شهیدی گرامی
البته نباید فراموش کرد که مقایسه از ابزارهای اولیه ذهن بشر در درک شباهت ها و تفاوت ها و پیشرفت علم است .
نخستین دانشمندان چگونه گروه های مختلف مخلوقات را رده بندی کردند به حمادات و گیاهان و حیوانات تا به امروز که این جدول بسیار مفصل شده است ؟
امروزه از همین رده بندی ها و درک شباهت ها و تفاوت ها استفاده کرده در درمان بیماریها مسیر کوتاهتری را طی می کنند .
ولی این قیاسی که مولانا ما را از ان برحذر می دارد قیاس در شباهت های ظاهریست .
خود مولانا راهکار را در جای دیگر میفرماید :
چون غرض امد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
همه جا این غرض است که مانع از دیدن حق می شود .
غرض یعنی اینکه ما در رویارویی با یک مسئله بیطرف نباشیم . مثلا می پنداریم اگر این را بگوییم منافع حزبمان یا ایدئولوژیمان تامین می شود یا مثل مادری که به دروغ گناه فرزندش را کتمان کند .او می پندارد میتواند بدین وسیله قانون عدل الهی را دور بزند . در حالیکه بی غرضی از این اندیشه توحیدی نشات میگیرد که ما بدانیم قوانین حاکم بر دهر قدرتمند و غالب و خطا ناپذیر هستند و حقیقت همیشه برنده داستان است و ما کوچکتر از انیم که این قوانین را دور بزنیم . بنابر این تسلیم محض حقیقت شده و بی هیچ مقاومتی و بی غرض و مرض حقیقت را می پذیریم . حجابها از جلوی دیدگانمان به کنار میرود و حقیقت را به تمام و کمال میبینیم .

محمد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:

مصرع دوم : در اینجا حافظ از ماه در آسمان به عنوان سمبل وحدت الهی و عرفانی ....و از ستارگان به عنوان کثرت استفاده کرده است . این کثرتی که در هستی مبییم به علت این است که چشم دل به وحدت الهی نرسیده است والا چیزی به جز حق نمیدیدم . هلال ماه نو در آسمان بسیار ضعیف است . حافظ میگوید از لحطه که اندکی از وحدت الهی را درک کنی مانند من تمام ستارگان کثرت را درو میکنی . واقعا کتابی را در یک بیت جای داده است . بقیه را واگذار میکنم به خواننده البته این تعابیر را نمیشود پنداری معنی کرد بلکه نیاز دارد با کمک پیر و استاد بر حقی کمی از راه را رفته باشید (حتی قدمی) انوقت است که با حافط بسیار مانوس میشوید و در برابر مقام و درکش و جایگاهی که داشته سر تعظیم به زمین میاوریم.

محمد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:

دوستان حواشی که بر این شعر نوشته اند . خوب است اماباید متذکر شوم که شعرهای حضرت حافط به جز معنای طاهری دارای معنی عمیق عرفانی است که زبان حال عارفی وارسته و راه رفته است .
دربیت اول :دیدن و نحوه مشاهده عرفا با مردم عادی فرق داشته و انان به گونه ای دیگر می بینند آسمان شب با ستارگانش را حافظ سبز میبیند . ماه نو در ظاهر یعنی در شب هایی که ماه نبوده . زمان جولان ستارگان در آسمان است که اشاره به قبض و بسط های عارفانه در دل عرفا و شک و تردیدهایی است که بوجود می آید است . که حافظ اشاره به این موضوع دارد که حتی برای من در این مقام که هستم نیز وجود دارد . آشکار شدن ماه نو در آسمان مژده درو شدن ستارگان شک و تردید در دل عارف دارد و آغاز یک مفام جدید . در کل در مسیر راه سلوک عارف مراتبی را پشت سر میگذارد که در اصطلاح به هر مرحله مفام می گویند و درخشش ماه نو برای حافظ مژده آاز مقام جدید گه با بدست آمدن آن قبلی ها مانند ماه و ستارگان است و روشن شدن دل اما به زیرکی حافظ با استفاده از رنگ سبز به جای سیاه آسمان اشاره به این امر دارد که دل عارف در مسیر این نو شدن ماهها از تیرگی به سبزی گراییده و این ستارگان تردید از نوعی دیگر است و با افراد راه نرفته فرق دارد. واگر ذره ای تیرگی بود در مرتبه و مقامی نبود که ماه در آن حلول پیدا کند . البته این شعر را اگر بیت بیت تا آخر برویم به معنی کلی میرسیم این از خلاصه مصرع اول.

فرهاد قنبری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:

بیت یازدهم مصراع اول یک افتادگی دارد و صورت صحیح بیت بر طبق نسخه فروغی (صفحه 451) چنین است:
اگر تو روی به هم درکشی چو نافه مشک....
بیت هفدهم مصراع دوم واژه فرخ به سکون راء به معنی جوجه مرغ است.
بیت هجدهم مصراع اول واژه نیکی تخفیف دارد و صحیح آن اینگونه است:
ضرورت است که نیکی کند کسی که شناخت.....
در بیت بیست و پنج معن زائده اسم خاص است. معن بن زائده بن عبداله شیبانی از بخشندگان معروف عرب و یکی از فصحای شجاع بود و در بخشندگی چون حاتم طائی به او مثل زنند. (دهخدا)
بیت بیست و هشت مصراع دوم واژه جاودان صحیح است:
که آن نماند و این ذکر جاودان ماند....
بیت بیست و نهم به رغم اَنف یعنی برخلاف میل کسی.

مجتبی خراسانی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۹ - جواب:

بسم الله الرحمن الرحیم
چو کفر و دین بُود قایم به هستی
بُود توحید عینِ بت پرستی
گاه سالک در برخی از حالات سیر ، سخنانی می گوید که اگر در غیر آن حال بگوید ، کفر است . شاید این بیت نجم الدین هم شبیه به آن ها باشد. خلاصه می خواهد بگوید: معشوق را بی مظهر و در کنار از مظهر نمی توان مشاهده نمود ، لذا تا وقتی دیدن است ، مظهر هم وجود دارد . بنابراین ، تا وقتی که شخص خود را به کلی از دست نداده است ، دیدن محبوب عین بت پرستی است ؛ و وقتی به شهود فنای خویش نایل شود ، دیگر غیری در دیدۀ دل او نمی ماند تا بت پرستی باشد.
خانم روفیا ، دوست گرامی ، دستم بر دامانت خواهش می کنم ، عرفان را بی خیال شوید. اگر هم می خواهید قدم در این راه بزنید باید آن دو کتاب را که معرفی کردم ، با استاد بخوانید . من هم ده سال است که در خانه کتاب قانون شیخ الرئیس ابوعلی سینا ،علیه الرحمه، را دارم و می خوانم و استاد طب سنتی را هم دیده ام ، دلیل نمی شود که در این تخصص اظهار نظر کنم . حقیر با ترس به کتب عرفانی نزدیک می شوم ، بارها عرض کردم ، صعب و دشوار است ، همین طهماسب قلی خان وحدت کرمانشاهی ،رحمة الله علیه، حدودا شصت غزل دارد و شاید ظاهرا ساده و سهل به نظر برسد ، ولی حقیر از درک آن عاجز است و نمی فهمد ، که ایشان در تجربیات عرفانی خود چه مطلبی را بیان می کنند ! من همانند شما بسیار دیده ام ، این که علاقه مند هستید جای شکر دارد . والله قسم ، من ، ادعایی و تکبری ندارم ، به تعبیر امیرمؤمنان علی ،علیه السلام، که می فرماید: «ما لإبن آدم و الفخر، اوله نطفة و آخره جیفة»= فرزند آدم را با فخر و تکبر چکار ! کسی که اولش آب گندیده و آخرش مردار بو گرفته است !
اگر تذکری هم داده ام از سر محبت و صلاح بوده است که علاقه مندان دچار گمراهی نشوند. البته حقیر خودش در گمراهی آشکار به سر می برد !
والعاقبة للمتقین والسلام

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

از اینکه قبول زحمت فرمودید سپاسگزارم و حقیقتا از حضرتعالی تقاضای حکمیت ندارم . چرا که بنده بارها به این نتیجه رسیده ام اینکه دیگران را ملامت کنم یا انتظار داشته باشم چنین کنند و چنان نکنند بی معنی و بیفایده است . فقط یک چیز را باید بدانم . من باید چه کنم و چه نکنم .
بارها و بارها این نیم بیت :
مباش در پی ازار و هر چه خواهی کن ...
را به بوته ازمایش گزاردم و هر بار در کمال شگفتی دیدم به عنوان یک قاعده خدشه ناپذیر همواره کار می کند و سراسر برکت و خلاقیت است . لذا انرا سر لوحه زندگی خود قرار داده و با درجه حساسیت بالایی در پرهیز از ازردن خلق روزگارم را در صلح سپری میکنم . حال نیز تنها دغدغه ام این است که مبادا پای از یگانه خط قرمز زندگیم فراتر نهاده دلی را ازرده باشم . انتظار ندارم قضاوت کنید دوست گرامی مشترکمان را چه این مقوله به خود ایشان مربوط است . می خواهم اگر خطایی از حقیر سر زده بی هیچ مسامحه ای خاطرنشان سازید تا هم در اصلاحش بکوشم و هم حق پایمال شده را ادا کنم . سپاسگزارم .

احمد رحمت بر در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در شکایت از حبس و بند و مدح عظیم الروم عز الدوله قیصر:

باسلام و خسته نباشید.
به نظر می‌رسد در بیت 34، مصرع اول به این صورت نوشته شود بهتر است:
«چه گوئی کآستان کفر جویم»
بنده با جستجو در اینترنت دیدم که در بعضی سایت‌ها به صورت بالا نوشته شده است و از لحاظ وزن و معنا بهتر است.

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۷ - جواب:

بیت دیگری از همین استاد بزرگوار درباره ممکن و واجب :
چو ممکن گرد امکان برفشاند
به جز واجب دگر چیزی نماند
امکان به گرد و خاکی تشبیه شده که هستی ما را در بر گرفته و همان ماهیت های محدود کننده است و اگر خود را از انها بتکانیم تنها هستی می ماند هستی بدون گرد و غبار ...

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۹ - جواب:

خود ثنا گفتن ز من ترک ثناست
کاین دلیل هستی و هستی خطاست

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۵ - تمثیل در بیان اقسام مرگ و ظهور اطوار قیامت در لحظهٔ مرگ:

سلام اسماعیل گرامی و سایر دوستان
لطفا در صورت امکان توضیح دهید حرکت جوهری یعنی چه ؟ سپاسگزارم .

بهزاد پاکروح در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

روایت زیر از این رباعی، درست تر به نظر می آید:
چون عهده نمی شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

دو خطوه بیش نبود راه سالک
اگرچه دارد ان چندین مهالک
حدود 15 سال است که گلشن راز می خوانم و بدان می اندیشم و در جلسات تفسیر ان برای 80 ساعت حضور داشتم .
ولی هرگز مفهوم این بیت را به این خوبی نفهمیدم .
دو گام بیش نیست راه سالک ولی مهلکه بسیار دارد .
مهلکه تمسخر مهلکه تکبر مهلکه توهین مهلکه تحقیر مهلکه خشم مهلکه مردم ازاری مهلکه لذت از تحسین مردم ...
همه سالکیم همه در راهی گام بر میداریم همه تشنه حقیقتیم ولی باید از وجود این مهلکه ها اگاه باشیم ...
حقیقت انگاه ارزشمند است که در خدمت مردم باشد . اگر حقیقتی در خدمت مردم نیست حقیقت نیست . پس اگر در راه فهم حقیقت دلی را ازردیم به بیراهه رفته ایم .
اینکه خداوند خدمت به خلق را برترین عبادت ها خوانده است یعنی چه ؟ ایا چیزی غیر از ارزش والای نفوس انسانی را متذکر میشود ؟
بنده چندین بار کامنت های کودکانه ام را خواندم تا اگر تمسخر و توهینی در ان بود از دوست گرامی ام اقای خراسانی عذرخواهی کنم . ولی چیزی نیافتم . لطفا خود شما راهنمایی ام کنید که کجا اصولی را که به درستی انها باور دارم مثل اصل محترم بودن همه انسان ها زیر پا گذاشته ام .

حسین فلاح در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۳:

فرمایش دوستان مـتین
ولی:
بهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو
را آقای قربانی میخوانند:
نهادم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو !
***
هِـشتن یعنی فروگذاشتن
بـهشتم یعنی فروگذاشتم.
***
نهادم کاملن بی معنی ست. متأسفانه!

حمیدرضا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:

اصل شعربایداینچنین باشد:
من مست وتودیوانه مارا که بردخانه
صدربارتوراگفتم کم خوردوسه پیمانه.......
کلا شعری ک شماپست گذاشتید بیت اولش دچار افت آهنگی وکاملا مشهودی شده،
لطفا توضیح بدید ب خاطر این کار؟؟

۱
۴۲۸۰
۴۲۸۱
۴۲۸۲
۴۲۸۳
۴۲۸۴
۵۴۷۷