گنجور

حاشیه‌ها

پیروی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵:

خواجو:
چه جرم رفت که رفتی و در غمم بنشاندی
چه خیزد ار بنشینی و آتشم بنشانی
اما سعدی قیامت کرده
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی

پیروی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵:

این شعر خواجو یادآور شعر سعدی است با مطلع:
همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
و نیز شعری با این مطلع:
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
اما زیبایی شعر سعدی را ندارد که ندارد

پیروی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶:

وه وه چه شورانگیز
منار دزدید و خواجه شد حافظ ای دریغا خواجو
اچون بنوشیدم از آن بادهٔ نوشین قدحی
لعل شکر شکنش بانگ برآورد که نوش
گفتم ای خسرو خوبان ختا خواجو را
ترکتاز نظرت برد بیغما دل و هوش

یحیی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:

حضرت مولانا اعتقاد به اینکه جهان جمع أضداد داشتند و بفور در أبیات ایشان هست !
مثل لیلا و مجنون یا مولا و مولی و .....
به نظر أین حقیر ، شعر سرگردانی انسان ( حتی انسان معاصر ) در درک أین جهان را به زیبایی به تصویر میکشد .
و در اخر حضرت عشق توصیه به خاموشی میکند در أین دنیای متحیر کننده پر از اضداد میکنند!

ناشناس در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴:

همچو من شو گرد یک یک حلقه ی گردان او
* "شو" در اینجا در معنای "رفتن" است، یعنی مثل من به گرد یک یک حلقه ی گردان او برو
همچو من شو گرد یک یک حلقه، سرگردان او
*یعنی همچو من گرد یک یک حلقه، سرگردان او شو
به نظر بنده ی حقیر حالت دوم صحیح است (هم از لحاظ معنایی هم از لحاظ انتخاب کلمه). چرا که اگر مقصود معنای اول بود بکارگیری "همچو من رو" مناسب تر بود

مهدی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷۷:

کلمه اخر باید باقی باشه .......

کمال در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴:

باسلام وشب بخیر.
فالی جهت این غزل:
ای صاحب فال،دردرون شماشعله های
نیازی جدی وصمیمانه زبانه می کشد،،،
اهل قناعت هستیداماقناعت رابا،،،،،،،،،،
«توقف ودرجازدن» یکی نمیدانید،،،،،،،
درآینده ای نه چندان دوربه مقامی که،
خودتان راضی ترباشید،خواهید،،،،،،،،،
رسید،کمی صبروتحمل بایدازسفرهای
جسمی وروحی دریغ نکنید،شماباید،،،،،
بیش ازاندازه به ایده الهابیندیشید،،،،،،،
واقغ بینی، بردباری واستواری کلید،،،،،،،
موءفقیت حتمی شماست.
شب خوش

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸:

سعدی بزرگ آنقدر دانا و عالم بود ... آنقدر در ادبیات استاد بود و آنقدر واژه بلد بود و زبان نرم و خوشی داشت که اگر 200سال دیگر هم عمر میکرد بازهم به همان کیفیت و قدرت به کارش ادامه میداد و شعر ...شعر که چه عرض کنم.. گوهر برای نسل های بعد به یادگار از خود میگذاشت... شادی روحش فاتحه لطفا...

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶:

نگویم آب و گلست آن وجود روحانی
بدین کمال نباشد جمال انسانی
این شعر اگر برای حضرت سعدی نبود... اگر برای شاعری دیگر بود... بدون شک یا برترین شعرش بودیا جزو 3 شعر برتر... اما سعدی بزرگوار ما...این شاعر فرا زمینی و دست نیافتنی آنقدر از این غزل ها و شعر های ناب سروده و در گنجینه اشعارش دارد که این در مقابلشان هیچ است اما همونطور که عرض کردم اگر این شعر برای شاعری دیگری بود ...با این شعر و بیت اولش سری در سرها در میاورد... روح سعدی بزرگ شاد

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم...
اگه دلتون برای زیارتگاه عاشقان * حافظیه* شیراز تنگ شده ... پیشنهاد میکنم از این فاصله و در دنیای مجازی نگاهی به حرم آن حضرت بیندازید...
پیوند به وبگاه بیرونی

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

من هم مثل سایر دوستان فقط آمدم که از این شعر خوب حافظ بگم... از اینکه هیچی نمیتونم ازش بگم... از اینکه فقط میتونم بگم عالیه... واقعا عالیه & تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم ...

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:

دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
خدای بزرگ... به فراق های عشقهای پاک پایان بده...

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:

ور > رو

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
حتما حتما این شعر ور بخونید... بدون شک لذت میبرید...

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
لطفا 1 عارفی... دانشمندی... دکتری استادی فیلسوفی بیاد کمی... فقط کمی از این شعر ناب تعریف کنه... کار من نیست... نه عقلم یاری میکند نه فهمم نه زبانم و نه علمم... ککککمککک

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
واقعا زیباست & مثل تمام اشعارش... این شعر هم مرا به وجد آورد...

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۴:

ای عشق بی وفای من
دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲:

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
حافظ جان بهت قول میدم تا آخرین نفسم به بیت اول این شعرت وفادار بمونم...

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

جناب " اخاذ الماخذ " !! سلام.
درست میفرمایید ، اما این جمله چنان فارسی شده است که نیازی به نوشتن آن به شیوه‌ی عربی نیست.
همانگونه که واژگان تازیی که به فارسی آمده اندبسیاریشان به مانایی جز آنکه در زبان عربی دارند به کار برده میشوند.
شاد و تندرست بوید.

کسرا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۹:

خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی... بازآیی...

۱
۴۲۸۰
۴۲۸۱
۴۲۸۲
۴۲۸۳
۴۲۸۴
۵۵۵۰