گنجور

 
مولانا

ای صورت روحانی امروز چه آوردی

آورد نمی‌دانم دانم که مرا بردی

ای گلشن نیکویی امروز چه خوش بویی

بر شاخ کی خندیدی در باغ کی پروردی

امروز عجب چیزی می‌افتی و می‌خیزی

در باغ کی خندیدی وز دست کی می‌خوردی

آن طبع زرافشانی و آن همت سلطانی

پیران و جوانان را آموخت جوامردی

بگذر ز جوامردی کان هم ز دوی خیزد

در وحدت همدردی درکش قدح دردی

هم همره و همدردی هم جمعی و هم فردی

هم عاشق و معشوقی هم سرخی و هم زردی

با این همه در مجلس بنشین و میا با من

ترسم که میان ره بگریزی و برگردی

ور ز آنک همی‌آیی با خویش مبر دل را

کز دل دودلی خیزد گه گرمی و گه سردی

 
 
 
مولانا

آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی

گر پیر خرف باشی تو خوب و جوان گردی

تن را بدهد هستی جان را بدهد مستی

از دل ببرد سستی وز رخ ببرد زردی

آن طبله عیسی بد میراث طبیبان شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

بیکار دلی باشد کو را نبود دردی

کاهل فرسی باشد کز وی نجهد گردی

دردی که ز عشق آید، جانم به فدای آن

خود جان نبود شیرین بی ذوق چنان دردی

از گردش چشمت هست آواردگی دلها

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه