گنجور

حاشیه‌ها

رضا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷ - نالهٔ ناکامی:

ببخشید اشتباه شد

محمود در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۰ - مثل آئینه مشو محو جمال دگران:

تو چرا با همه دعوا داری ؟

علی اسدی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

بگذشت چون وفای تو. این نیز بگذرد

kokab در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

آقای مجتبی خراسانی
چه کسی به شما این حق را داده که صلاحیت وارسته ای چون روفیا عزیز را زیر سؤال ببرید
مگر شما خود صلاحیت دارید
مجوز صلاحیت شما چیست؟
به سخره گرفتن نظرات دیگران از نادانی محض سرچشمه میگیرد
اگر بنا به مسخره کردن است که سر تاپای نوشته های شما را باید چنین کرد
شما حق ندارید تعیین تکلیف کنید
اگر نظری دارید بنویسید شاید کسی را خوش بیاید
چه کسی حق قضاوت دارد؟ شما؟ . خشک مغزی تا کجا؟
اینکه میگویید: حقیر قصدش از تذکر دادن به شما ، این بوده که ، صلاحیت
ندارید
بسیار بی ادبانه است
جواب بی ادبان هم همانست که لیام گرامی سرود
لااقل از برخورد شایسته و فروتنی بانو روفیا درسی بگیرید شاید دیکتاتور درونتان را آرام کنید
بانو مرسده هم غلط نخوانده اند بلکه آنچه خوش آهنگتر و ساده تر به نظرشان آمده بیان کرده اند
برای شما دیگر درین سایت آبرویی نمانده
بسیارند که از نوشته های بانو روفیای عزیز استفاده میکنند من به سهم خود از ایشان قدردانی میکنم و میخواهم که از ادامه دریغ نکنند
این حاشیه را نوشتم چون از محضر مجازی این بانوی بزرگوار سودها برده ام
با احترا م خدمت بانو روفیای بزرگوار
کوکب

mehr در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

غزل بالا از بنده نیست
لیام عزیز برای من فرستاد و من هم در حاشیه کپی کردم چون از نظر قالب زیبا بود
با عرض پوزش
مهری

mehr در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

الا ای مجتبای یک کتابی ای خراسانی
که عرض خویش ای بی تربیت بردی به آسانی
ای از عرفان و از آداب بحث و گفتگو محروم
چنان نالی که گویی مستحق نعل و پالانی
ز عرفان تو حالی حال ما بد بود بدتر شد
که شرم از گفته های تو خجل شد بس که نادانی
چرا بار حماقت را چنین با رنج برداری
سبک تر ، زانکه هر آیینه در زیرش به در مانی
تو انگاری شدی هم مدعی هم وارث عرفان
مگر تو مالک بی چون و پرچمدار عرفانی
چنان از بوی انفاس تو این گنجور درمانده
که شاید این حواشی را به سانسور کرد قربانی
من از این بی حیایی و ازین نادانی ات ماتم
تعجب هم ندارد این خودت داری به پیشانی
لیام

مسلم در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۸ - حکایت:

برد هست یا برو جان پدر ???

فاطمه در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب » بخش ۴:

معنای برخی عبارات کنایی این قسمت رو میخوام بدونم مثل دست در ضشاخی ضعیف زده

mehr در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

آقای خراسانی
های هوّیت و های و هویت هردو صحیح به دو معنی
مختلف که دومی زیباتر به نظر میرسد
الفاظ جنابعالی حکایت از بغض و تکبر میکند
چون با جوانان در افتادید بعید نیست که پشیمان شوید، اینان با اینکه هنوز دانشجویند ولی دلایلشان از شما محکمتر است
مرا ببخشید که جسارت کردم
مهری
مهری

ناشناس در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۸ - قصهٔ اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان:

شرح دکتر سروش بر این داستان شنیدنی است.

سیاوش بابکان در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

روفیای گرامی،
این کمترین تنها مانای دیگرواژه‌ی نوشتن را یادآوری کردم و بس واژه به واژه نوردیدن صحرای هستی همین.
من از این علم که جناب خراسانی مدعی تخصص در آنند سررشته ای ندارم و هم باور که خویش از واقعیت جدا و به دست خیال بسپارم.

مجتبی خراسانی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

بسم الله الرحمن الرحیم
خانم روفیا ! عرفان و علم آن ، غامض و دشوار است .
نوشتۀ مضحک این کودک را می آورم تا خردمندان مشاهده کنند :
( به ننظر من اگر” یکی از از های و هویت در گذشتن “ بود روانتر خوانده می شد مرسده )
این کودک حتی صحیح خواندن متون را نمی داند ، بعد شرح و تفسیر هم می کند !
مضحک تر از آن ، پیشنهاد هم داده است !
های هویّت ! نه های و هویت !
شما اگر ملاحضه کنید طبق همین غلط پیش رفته اند ،
شروع می شود :
( مرسده جان به خدا اگر بدانم .
اخر اگر معنای مصرع دوم عبور از دنیای فانی باشد این خود از تبعات گام اول است !
یعنی هنگامی که به مقام فنا برسی از تبعات ان مقام استغناست و خود بخود نگاهت به دنیا عوض می شود ,
اخر ادمی که نیست چه لازم دارد ؟!
ثروت , قدرت , شهرت ؟؟
همه اینها در نظرش بازیچه های کودکانه است !
بنده پیر خراباتم که درویشان او
گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند )
محمود چه نوشته :
( با سلام .روفیای گرانقدر همانطور که از نوشتههایت پیداست روحیه ات سرشار از معنویات است . و آرزوی سعادت برایت دارم . در جوابت برداشتم اینست . یک از های و هویت در گذشتن همانطور که مرسده عزیز هم نوشته . یعنی غرور و منیت خودت را کنار بگذار . تکیه کم کن خواجه بر کردار خویش . دل بنه بر رحمت جبار خویش .و دوم یعنی جهان هستی را آنطور که هست ببین . یا به عبارت دیگر دو بین نباش . با درود بر رحمت پاک شیخ شبستری )
محمود :
( روفیای محترم . منظورت از مقام فنا چیه ؟ و دیگه اینکه . درسته نگاه ما به دنیا عوض میشه . ولی چون انسان نمیتونه عالم غیر مادی رو با افکار درک کنه نباید تکیه به تفکر خودش داشته باشه . هر تصوری که نسبت به عوالم غیر مادی در ذهن ما شکل میگیره باید بدانیم که آن عوالم غیر از این است . ودر این خصوص خیام گفته : قومی به تفکرند اندر ره دین . قومی به گمان فتاده در راه یقین . میترسم از آنکه بانگ آید روزی . که ای بیخبران راه نه آنست و نه این . با احترام )
خنده دار است به خدا !
خانم روفیا پاسخ می دهند :
( محمود گرامی سلام
مقام فنا مقامی است که دران انسان قدرت الهی را حقیقتا عظیم و جبار می بیند و خود چون قطره ای در دریای بیکران . از تبعات توحید حقیقی است . در توحید صوری من می گویم لا اله الا الله …
ولی در دل میگویم اینجا من از این ناحق دفاع میکنم چون حاجی فردا در بازار به دردم می خورد !
دریای بیکرانی نیست تا من خود را به امواجش بسپارم . یک برکه اینجا یک ابگیر انجا و یک مرداب انطرفتر .
فنایی وجود ندارد . همه اعداد بر اعداد دیگر تقسیم میشوند و بالاخره حاصلش یک عدد است .
اگر من 4 باشم حاج اقا 8 من نسبت به او بالاخره 1/2 می شوم ولی اگر به جای حاج اقا ان بی نهایت را ببینم دو نسبت به بی نهایت صفر است و تنها در اینصورت من به صفر بودن خود باور پیدا میکنم . و این یعنی فنا . )
مجددا تکرار می کنم ، به کارهای منزل بپردازید ، شما را چه به عرفان ! مگر عرفان بچه بازی است !
خانم روفیا نوشته اید : ( تو را به خواسته ات نمیرساند بلکه تنها از ان دورت میکند …)
حقیر قصدش از تذکر دادن به شما ، این بوده که ، صلاحیت ندارید ؛ قصد و خواستۀ دیگر نداشته ام .
بحث علمی هم صورت نگرفته است ، که من بخواهم حرفم را به کرسی بنشانم !
مادر دهر واقعا خنده دار است !
شما و هم راهان بی سوادتان ، هر توهینی را به من روا داشتید ، علی الخصوص خود شما در نوشتۀ آخرتان ، در صورتی که من فقط تذکر دادم در علمی که تبحر ندارید اظهار نظر نکنید !
یارب تو به فضل خویشتن باری
زین ورطۀ هولناک برهانم
والعاقبة بالعافیه والسلام

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

خود ثنا گفتن ز من ترک ثناست
کاین دلیل هستی و هستی خطاست

مجتبی خراسانی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

بسم الله الرحمن الرحیم
دو خطوه بیش نبود راه سالک
اگر چه دارد او چندین مهالک
یک از های هویت درگذشتن
دوم صحرای هستی درنوشتن
های هویت همان کبریائی حضرت حق است که مختص به ذات اوست ؛ چنان که می فرماید :
وَلَهُ الْکِبْرِیَاء فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ=و در آسمان ها و زمین، بزرگی از آن اوست، و اوست شکست‌ناپذیر سنجیده‌کار. ( سورۀ جاثیه ، آیه 37 )
و بنده باید خود را از آن تهی سازد.
نجم الدین می فرماید : راه به مقصود دو قدم بیش نیست : اول ، گذشتن از های هویت ؛ و دوم ، استقرار در صحرای هستی.
والسلام

امیر گرمابی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۶ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - درمدح فخر الدوله ابو المظفر احمد بن محمد والی چغانیان و توصیف شعر گوید:

شعر شعرای این دوره بی نظیر کلامی محکم با واژ گانی ساده مصداق واقعی سهل وممتنع
این شاعران در زنده نگه داشتن زبان پارسی سهم بسیار بزرگی داشتند واین سرمایه فرهنگی بزرگ را ازتاخت وتاز اعراب در امان داشتند

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

اوه خدا را شکر !
بالاخره یکنفر معنای نوشتن صحرای هستی را گفت !
اقای سیاوش بابکان گرامی
ایا این دو گام یا دو خطوت واقعا دو گام هستند ؟
به نظرم یک گام بیشتر نمی اید !

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

سلام بر همه عزیزان
اگر بخواهیم نعمات خداوند را در پدیده ها برشماریم حقیقتا عاجزیم .
در منطق یک برکت است در بی منطقی برکتی دیگر . در یار با ادب یک نعمت در یار بی ادب نعمتی دیگر . در گل یک موهبت در سنگ موهبتی دیگر ...
گل به حد کمال زیباست میتوان تنها از تماشای زیبایی اش لذت برد .
ولی سنگ قوه تخیل و خلاقیت و مهارت دست و حس هندسه فضایی مرا بر می انگیزد تا فکر کنم با خود اگر این سنگ با این استحکام خود چند تراش اینطرف و انطرف میخورد چه الهه زیبایی بادوامی می شد !!!
بنده هرگز از انتقاد و تحقیر و توهین ازرده نمیشوم که در طریقت ما کافریست رنجیدن ...
انجا که از ازردن سخن گفتم خواستم یک تقلب به دوست گرامی ام بدهم که عزیزم سخن تیز بر زبان راندن تو را به خواسته ات نمیرساند بلکه تنها از ان دورت میکند ...
ولی ایشان صدای نجوای مرا نشنیدند ....
من حتی فکر نمیکنم وقتم را تلف کرده ام .
من از این گفتمان چیزها می اموزم .
باید یاد بگیرم حتی اگر درست ترین حرف جهان را بزنم قرار نیست همه تایید کنند و اگر انتقاد کنند قرار نیست همه انتقادها منطقی و موزون و در کمال ادب باشد .
نیرو های ناهمسو هماره در جهان در یک تنازع دائم بوده و هستند و خواهند بود .
قرار نبوده همه مثل هم فکر کنند .
مرد ان بود که در گه و بیگه نشان علم
جوید به هر دیار و ز هر هوشیار و مست
مرد میخواهد که از عقایدی که محکم به انها چسبیده ایم رها شویم و دنیاهای دیگر را ببینیم .
من اگر وجود همه نیروها را به رسمیت نشناسم هیچ نیاموخته ام . بنده تنها یک دغدغه در زندگی ام دارم و ان فهم و درک حقیقت از لابلای همین کشمکش هاست و از انجا که نه دغدغه اثبات خودم را دارم نه عقیده ای که دلواپس به کرسی نشاندنش باشم ، خوش و خرم روزگار را سپری میکنم و لحظه ای از پستان مادر دهر جدا نمیشوم که هر لحظه مرا با می اگاهی مست تر میسازد .
از اقای خراسانی گرامی استدعا کردم خطای مرا در توصیف فنا از نقطه نظر علمی بفرمایند ولی ایشان تنها کودکی و جهل و بیسوادی ام را به یادم اوردند . اخر اینها را که خودم هم میدانم . خودم که اقرار به شیرخوارگی ام کردم . چه کسی دوست ندارد دوباره کودک شود ؟؟

حمید کائنی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

جناب ضیایی،
برداشت من از بیتی که شما مثال زدید این است که روا نیست به کسی بد کنیم، و نه اینکه روا نیست شراب بنوشیم. در واقع منظور از بد کردن، زور گویی و تحمیل روش زندگی خود به دیگران است. من از نوشته شما سپاسگزارم که مرا به اندیشیدن عمیقتر به این بیت پرداخت. مشکل من این است که شما واژه « ظاهربین» را برای دگر اندیشان گزیدید. این راه را باز میکند برای جنگ وجدلهای بیهوده و بچگانه. شما نظرتان را نوشتید. نظر من هم اینست که در همه ابیات این غزل « او کاملا صریح و بی پرده اشاره میکند که » دلش میخواهد شراب بنوشد وشاد باشد. و این کار نه عیب است و نه خطا و نه سزاوار ملامت، آنهم از سوی کسی که ریا کار است.

نرگس در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

شرح و تفسیر این غزل
در جلسه 66 شرح مثنوی و غزلیات شمس
بصورت صوتی
پیوند به وبگاه بیرونی

شهرزاد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۲:

لطفاً تصحیح شود: خوشست زیر مغیلان به "راه" بادیه خفت

۱
۴۲۸۲
۴۲۸۳
۴۲۸۴
۴۲۸۵
۴۲۸۶
۵۴۷۷