گنجور

حاشیه‌ها

۷ در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:

عجب آهنگین و چه آموزنده
پیرمردی حکایت کند که دختری خواسته بود و حجره به گل آراسته و به خلوت با او نشسته و دیده و دل درو بسته و شبهای دراز نخفتی و بذله‌ها و لطیفه‌ها گفتی باشد که مؤانست پذیرد و وحشت نگیرد. از جمله میگفتم بخت بلندت یار بود و چشم بختت بیدار که به صحبت پیری افتادی پخته پرورده جهان دیده آرمیده گرم و سرد چشیده نیک و بد آزموده که حق صحبت بداند و شرط مودّت به جای آورد مشفق و مهربان خوش طبع و شیرین زبان
تا توانم دلت به دست آررم
ور بیازاریم نیازارم
ور چو طوطی شکر بود خورشت
جان شیرین فدای پرورشت
نه گرفتار آمدی به دست جوانی معجب خیره رای سر تیز سبک پای که هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند و هر شب جایی خسبد و هر روز یاری گیرد.
خلاف پیران که به عقل و ادب زندگانی کنند نه به مقتضای جهل جوانی.
جوانان خردمند وخوب رخسار
ولیکن در وفا با کس نپایند
وفاداری مداراز بلبلان چشم
که هر دم برگلی دیگر سرایند
ز خود بهتری جوی و فرصت شمار
که با چون خودی گم کنی روزگار
گفت چندین برین نمط بگفتم که گمان بردم که دلش بر قید من آمد و صید من شد. ناگه نفسی سرد از سر درد بر آورد و گفت چندین سخن که بگفتی در ترازوی عقل من وزن آن سخن ندارد که وقتی شنیدم از قابله خویش که گفت زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری.
زن که از بر مرد بی رضا برخیزد
بس فتنه و جنگ از آن سرا برخیزد
پیری که زجای خویش نتواند خاست
الا به عصا کیش عصا بر خیزد
فی الجمله امکان موافقت نبود و به مفارقت انجامید. چون مدت عدت برآمد عقد نکاحش بستند با جوانی تند و ترشروی تهی دست بدخوی. جور و جفا میدید رنج و عنا میکشید و شکر نعمت حق همچنان میگفت که الحمدلله که ازان عذاب الیم برهیدم و بدین نعیم مقیم برسیدم.
با تو مرا سوختن اندر عذاب
به که شدن با دگری در بهشت
بوی پیاز از دهن خوبروی
به که گل از دست زشت

وشایق در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

با سلام (ممسک برای مال همه ساله تنگ دل سعدی به روی دوست همه روزه خرمست ) یعنی دنیا دوست همیشه یا غم از دست رفتن را می خورد یا غم اینکه چیزی بدست نیاورده را اما سعدی عاشق فارغ از دنیا و عقبی به یاد دوست همیشه شاد و خرم است (فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان ازادم )

کودکانه در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - دماوندیۀ دوم:

ای گرز درشت اتش افروز ای ملک زمین واسمان دور
ان دیو سپید تورا ندانم خفتان بگرفت ان گفت را بدانم
از خون رگت به لب بنوشم از گفته بهار باز بجوشم
تو مام بزرگ این زمینی تا بوده که بود تای چنینی
چه حماسه ها به دیده دیدی تیری ز کمان برفت شنیدی؟

حمید زارعی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:

در بیت چهارم کاما بعد از (آهنگان) اضافی هست
باید به این صورت خونده بشه
بسمل آهنگانِ تسلیمت مهیا کرده‌اند...

سعید در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۸:

گزر به معنی زردک می باشد نه هویج. این اصطلاح در میان لرها ، لک ها و کردها کاملاً رایج است و کلمه ای فارسی و بسیار کهن است.

ناشناس در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۶۷:

با سلام و خدا قوت
مادر بزرگم خدا بیامرز این دوبیتی رو اینجور می خوند
یارب به شفاعت رسول ثقلین
یارب به غزا کننده ی بدر و حنین
عصیان مرا دو نیمه کن در عرصات
نیمی به حسن بخش و نیمی به حسین

مسلم در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست

سلام برسما گرامیان نمی توان جور رقیب یا جفاب دوست رو نسبت دادبه شخصی چون همه ما معتقدیم که هرچه هست واتفاق می افتد دروجودماهست پس بنابرین جور رقیب را هوای نفس و جفای دوست راعقل نام می توان برد زیرا که در مصرع بعد می گوید عهد فراموش کن که همان عهد الست است و به عقل گوش کن یا به هوای نفس که باز خودش را به دست دوست می سپارد ودرمصرع آخرهم می گوید حتی اگر دشنام هم بشنوی چون از دوست رسد نیکوبو شیرنین بود

وشایق در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

با سلام و سلام و درود فراوان خدمت جناب ایزد جو همینکه قبول کنیم مخالف عقیده ما حق اظهار نظر دارد بیشرفت قابل ملاحظه ای کرده ایم و اگر چنین چیزی در جامعه رواج بیدا کند بسیاری از مشکلات اجتمایی حل خواهد شد و درگیریهای فیزیکی کمتر میگردد بس سعی کنیم بدون توهین به یکدیگر ظرفیت تحملمان را بالا بریم و بدانیم این اختلافات همیشه خواهد بود

بیگ زاده در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

باعرض سلام خدمت همه بزرگوارانی که به این شعراستادشهریارحاشیه نوشتند.وعرض ادب واحترام ویژه محضراستادگرانقدروگرانسنگ جناب آقای شبرو...ملت ایران افتخارمیکنندبه عالمان وادبایی مثل شما.چقدرسنجیده,علمی ومنطقی جواب ادیب معابهارادادید.مرحبا وحفظکم الله.....

محدث در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

استاد روفیا آیا نمی شود مذهب سوم و چهارمی هم ساخت. با اویان متوهم به اویی و بی اویان متوهم به با اویی؟ در ضمن از طرف ما مذاهب متعدد می شود از طرف خدا مذهب یکی است: با همه ئیسم! هو معکم اینما کنتم. بگذریم حالا. بی اویی واقعا بد دردی است و خدا نصیب کسی نکند. عشق درآمد از درم دست نهاد بر سرم. دید مرا که بی‌توام گفت مرا که: وای تو:(((

ایزدجو در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در دستگاه ماهور:

چگل منطقه ایست در حدود چین که به دختران و زنان زیبایش معروف است .
از ترکان آسیایی
نشست از برگاه و بنهاد دل
به رزم جهانجوی شاه چگل
از فردوسی
محقق همان بیند اندر ابل
که در خوبرویان چین و چگل
از سعدی

امین در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۰:

ذر بیت ششم مصرع اول مشکل وزنی وجود داره.
باید بنویسید" خردم بگفت برپر ز مسافران گردون"
اصلاح بفرمایید.

۷ در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:

این غزل بسیار زیبا نمودی از جهانبینی سعدی است
چون من به نفس خویشتن این کار می‌کنم
بر فعل دیگران به چه انکار می‌کنم
بلبل سماع بر گل بستان همی‌کند
من بر گل شقایق رخسار می‌کنم
هر جا که سروقامتی و موی دلبریست
خود را بدان کمند گرفتار می‌کنم
اوحدی پیشواز این غزل رفته:
درمان درد دوری آن یار می‌کنم
وقتی که میل سبزه و گلزار میکنم
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵

ایزدجو در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

اشتباه
در مورد صحیح است

ایزدجو در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

آرمین جان راست میگویی این غزل زمینی و انسان به انسان است و در مورد دوست و معشوق زمینی گفته شده
اگر به دو بیت انتهایی غزل توجه کنیم در میابیم که در مورد معشوق و دوست انسانی کلمه رقیب و دشنام را میتوان بکار برد ولی در دورد خداوند نه
اجازه بدهیم هر کس تعبیر خودش را داشته باشد اگر چه نادرست

وشایق در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

با سلام و درود فراوان خدمت همه دوستان بنظر میرسد این دوستان گرامی تلاش میکنند مساله خلقت را حل نمایند و ثابت کنند خدایی نیست تا سعدی عاشق او باشد اگر نادرست ربطش را به غزل فهمیدم لطف کنند راهنمایی بفرمایند

جمشید پیمان در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

دیو مسلمان نشود یا سلیمان نشود؟ یک ـــ در بیشتر( و شاید همه ی) روایاتی که قصه ربوده شدن انگشتری سلیمان آمده است، هیچ اشاره ای به این نیست که دیو انگشتری را دزدید و بر دست کرد تا خود را مسلمان بنمایاند، برعکس، می خواست شبیه ظاهر سلیمان بشود و مردم هم چون از سلیمان ظاهرش را می شناختند ، فریب دیو را خوردند تا وقتی که ..... دو ـــ هر چند در اغلب نسخ دیوان حافظ آمده است : .... که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود. اما با توجه به اصل داستان و این که دیو هم قصدش تظاهر به سلیمانی بوده است( که البته مسلمانی به معنی عام آن هم وجهی از ویژیگی های سلیمان محسوب می شود) و نیز واژه تلبیس و همچنین اشراف حافظ به قصص انبیاء بویژه سلیمان که چندین بار به آن اشاره کرده است، چندان پذیرفتنی نیست که او به عمد مسلمان را بر سلیمان در قافیه مرجح دانسته باشد . سه ــــ مسلمان به عنوان واژه قافیه در مصرع دوم از بیت اول آمده است و هرچند تکرار قافیه را در غزل برای یک بار جایز دانسته اند، و حافظ هم در چند جا قافیه را تکرار کرده است، اما بر این امر هم اتفاق نظر است که پرهیز از تکرار قافیه اصلح است. ازا ین گذشته اگر به کل غزل و بیت مورد نظر توجه کنیم می بینیم که هیچ ضرورت و الزامی نبوده است که حافظ را وادار به تکرار قافیه کند، آن هم در جائی که بر حق ترین و نیکو ترین حالت همان کار برد سلیمان است. باری، من الان نسبت به نظر محققان و حافظ پژوهان در این مورد اشراف ندارم، اما در بهترین صورت فرضم بر این است که نویسنده غزل های حافض، ولو در قدیمی ترین نسخه، به سهو سلیمان را تبدیل به مسلمان کرده است.حتی این شبهه را هم پذیرفتنی می دانم که شاید خود حافظ نیز چنین سهوی کرده باشد. ... به قول معروف: چون نیست خواجه حافظ ، معذور دار ما را.

وشایق در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:

با سلام وسلام خدمت دوست گرامی جناب کیانوش ریش به معنی زخم و جراحت است سعدی می
گو ید با این نگاه بدنم جراحت بر داشت و به اینجا ختم نشد بلکه نمک بود که روی ان جراحت ریخته شد و نمک روی زخم چه سوزشی دارد

سعید در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

این شعر بسیار زیبا، دقیقا داره از آمدن وقت نماز حرف میزانه.میگه از آسمون ندا میاد که وقت نمازه، وقت نوشیدن می آتشین اومده. واقعا چه روح روشن و ملکوتی داشته این بشر.

۱
۴۲۷۶
۴۲۷۷
۴۲۷۸
۴۲۷۹
۴۲۸۰
۵۶۲۵