گنجور

حاشیه‌ها

مجتبی خراسانی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه:

بسمه تعالی
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد / هزاران نقش بر لوح عدم زد
از آن دم گشت پیدا هر دو عالم / وز آن دم شد هویدا جان آدم
عوالم خلقیّه ، اعم از مادیه و مجرده ، با تمام متعلقاتش ، از عالم امر و ملکوت و اسما و صفات الهی صورت پذیرفته است ، و پیش از ظهورش قرین به نیستی بوده است ؛ لذا نجم الدین می گوید : با نام خالق قادری سخن آغاز می کنم که با هستی و کمالاتش ، نبودها را بودِ اعتباری بخشید ، و به کمالات خویش آراست ، و دو جهان را پدید آورد ، و آدم و ذریه اش را نَفس ناطقه عنایت فرمود ؛ چنان که فرمود : أَوَلَا یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا= (آیا انسان به یاد نمی‏آورد که ما او را قبلا آفریده‏ ایم و حال آن که چیزی نبوده است) «سورۀ مریم ، آیه 67»

شیده در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان:

معنی مصرع "نه در جهان گل رویی و سبزهٔ زنخیست
" چیست؟ زنخ اینجا یعنی چه؟

مجتبی خراسانی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

به زیر دژ اندر ، یکی جای بود / کجا دژ بدان جای بر پای بود
به تاراج داد آن همه بوم و رُست / به یکبارگی دست بَد را بشُست
دریافت این دو بیت هم کمی دشوار است ، عرض می کنم : دژ در بلندی قرار گرفته بوده که قاعدتا هم ، برای تسلط بر همه جا بدین گونه بنا می کردند و در پایین آن ، دشتی بوده که غذا و علوفه و چراگاه دژ به آن بستگی داشته است . سهراب ، پیش از همه آن را به تاراج داده تا مردم آن قلعه بی برگ و گرسنه بمانند و تسلیم شوند .
مصراع (به یکبارگی...) را به دو شکل می توان خواند ،
الف) دست بد را بشست ، یعنی کار بد را آغاز کرد
ب) دستِ بد را بشست : بدی را به نهایت رساند . اما به نظر می رسد که «به یکبارگی دست ، بد را بشست» یعنی برای جنگیدن آماده شد ، با توجه به سیاق عبارت مناسب تر است .
والله اعلم

رضا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

آیا غرقه درست است یا ورطه در کتاب ما نوشته است غرقه

فرشید در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:

بسیار زیبا وتعبیر هرفرد از کلام سعدی ب درونیات ان فرد میباشد

مجتبی خراسانی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

بسم الله تعالی و له الحمد
نباشی بس ایمن به بازوی خویش / خورد گاو نادان ز پهلوی خویش
گاو را برای استفاده از گوشتش پروار می کنند ، بنابراین گاو هر چقدر بیشتر بخورد و چاق تر شود ، زمان مرگ و تباهی اش نزدیک تر خواهد شد و (تو نیز فریفتۀ زور و بازو و هیکل خود نشو) یا اگر گاوی سر در آخور گاو دیگری کند ، آن گاو او را شاخ خواهد زد (تو نیز سرت را در آخور پهلوانان دیگر نکن)
مثلی است ، و مراد این که ، نادان باشد کسی که جان خویشتن را در خطر اندازد .

فرید در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:

حمله شان پیدا و نا پیداست باد جان فدای آنکه نا پیداست باد

رضا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

آفرین بر حسن دیدگاه او کاملا درست است

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۵ - تمثیل در بیان اقسام مرگ و ظهور اطوار قیامت در لحظهٔ مرگ:

سلام مرسده گرامی
درباره تغییر جوهری میگویند تغییریست که در ذات پدیده ها روی می دهد و تغییر عرضی نقطه مقابل ان بر پدیده ها عارض می شود .
مثلا گرم شدن اب تغییر عرضی است . گرم میشود و بعد دوباره سرد میشود .
ولی وقتی مثلا با ماده ای ترکیب میشود جوهر ان دچار تغییر میشود .
عشق و دانایی و زیبایی هم میتوانند جوهری یا عرضی باشند . در عشق عرضی امروز عاشق و فردا فارغ می شویم . یکی را دوست داریم یکی را دوست نداریم . در عشق جوهری عشق تمام هستی ما را در بر می گیرد . حاصلش اندیشه به جهان خرم از انم که جهان خرم ازوست است . دانایی جوهری و زیبایی جوهری بهمین ترتیب یک حالت گذرا و ناپایدار نیست . مثل دانشمندی که ناگهان خشمگین شود و حرکان ناموزون و نامتناسب با دانایی انجام دهد . یا زیبارویی که همه زیبایی هایش اب و رنگ و پروتز است نه اینکه از جنس وجودش باشد . این زیبایی به اسانی زایل می شود . ولی دوست گرامی درباره حرکت جوهری چیزی نمی دانم .

شهرزاد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶:

تقریبا هر کجا که «سد» در غزل های وحشی آمده مقصود «صد» بوده و باید درست شود

فرهاد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:

مصرع اول ظاهرا اشتباه تایپی داره:
"می بارد" باید باشه به جای "می بازد"

ناصر در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:

مصرع اول بیت اول کاملا" درست است
کت به معنای (که تو را) میباشد
یعنی که تو را از جان آرزو مندم

ابراهیم احمدی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۱۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱:

با عرض سلام و خسته نباشید
واقعا کار بزرگی انجام دادین
خیلی سپاسگزارم
امیدوارم که موفق باشین
خیلی سایت خوب و کاملی هست

merce در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

بانو روفیای عزیز
با درود
تمام صحبت دوستان را خوانده ام همه مثل سرکارعقیده داشتند که عقاید خود را به یکدیگر
تحمیل نکنیم و در کار دیگران باید و نباید نیاوریم
اگر هم کسی اشتباهی کرد یا تعبیری به زعم دیگری خوش نیامد هیچ کس حق تحقیر و توهین نداشته باشد
بسیار دوستانه می توان اشتباه را گوشزد کرد خوشحال هم می شویم
ما آمده ایم که بیاموزیم و نظراتمان نقد شود تابه فرمایش شما درکی بهتر داشته باشیم
من از سعه ی صدر و ملایمتی که داشتید ممنونم و اطمینان دارم در راهی که می روید پشیمانی نیست
موفق باشید
مرسده

merce در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

ناشناس گرامی
خورد گاو نادان ز پهلوی خویش
چندی صبر کردم تا جواب سؤال شما را یکی از ادیبان بدهد . ولی گویا تعبیرها و تفسیر های بسیاری در مورد این مصرع گفته شده که زیاد مورد پسند صاحبنظران نیست . من نیز از رسمی با خبرم که هنوز در دهات ایران متداول است . معمولاً ما انسانها برجسته ترین شاخص هر حیوانی را به او نسبت می دهیم مثلاً سگ با وفاست یا کسی مثل شیر می غرّد و یا مثل گاو میخورد
میگویند تنها حیوانی که آنقدر می خورد تا راه نفَسش میگیرد گاو است که در حال خفگی می افتد
درین مواقع کسانی درآبادی متخصص حل مشکل هستند که در زیر دنده ی حیوان که معده کاملاً به پوست چسبیده کاردی فرو می کنند که علوفه ی بلعیده شده به بیرون فوران کند و گاو آسوده شود
کاردی که به پهلوی گاو می خورد سزای نادانی اوست
میگوید تو هم چون گاو نادان سزای نادانی ات را می بینی
امید که دیگران نیز معانی دیگری بنویسند
با درود
مرسده

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

سلام مرسده گرامی
البته که شما نخواستید به ان هیولا خوراک دهید ولی ان هیولا خوراکش این است و اگر من هشیار نبودم او این خوراک را میخورد .
اصولا من یاد گرفته ام هرگز کسی را به خاطر عملی ملامت و تحقیر نکنم چرا که این راه بیراهه است . اگر بتوانم در صلح کامل بدون تحقیر و تهدید و توهین جریان را میفهمم و سپس انرا تشریح میکنم . مثلا اگر من ادعا میکنم اشکالی در تحقیر است و این کار از نظر علمی نادرست است باید دلیل بیاورم .
اگر خوب بیندیشیم می بینیم این عادلانه هم نیست که دیگران بتوانند با عملکردشان زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهند . اگر یکنفر سعی میکند مرا تحقیر کند یا تمجید یک سر قضیه هم منم و دست اخر این منم که باید کلید enter را بفشارم تا ان عمل رخ دهد .
این با اصل عدالت خداوند سازگارتر است .
از اینرو همواره در تعامل با مردم از خودم میپرسم من باید چه کنم و چه نکنم برخلاف برخی که پیوسته در حال تحمیل عقاید خود به دیگرانند و ذهنشان مملو از باید ها و نبایدها برای دیگران است .
ما با هم هیچ نزاعی نداریم .
ما همه اولاد ادم بوده ایم
در بهشت ان نغمه ها بشنوده ایم
گرچه برما ریخت اب و گل شکی
یادمان اید از انها اندکی
انچه ما را ناخوشایند است جهل است و زدودن جهل میسر نمیشود جز اینکه ما بیندیشیم . همان اندیشه ای که یکساعتش از 70 سال عبادت برتر است . مرسده جان باور کن من چیز زیادی نمیدانم ولی یک مطلب بسیار مهم را میدانم ...
و ان این است که میدانم که چیز زیادی نمیدانم و همین باعث میشود همواره در تلاش برای درک بهتر پدیده ها باشم .

رضا مرادی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱:

با درود، منظور از "وطیفه" حقوق ماهیانه یا مقرری است، که شاعر در اینجا با کمال شرم و ادب از پیشخدمت خواجه درخواست میکند در صورت امکان حقوق خود را، احتمالا زودتر از موعد مقرر، بگیرد.

رضا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

با سلام خدمت تمامی هم زبانان عزیز بدیهی است که "ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم" درست و مناسب است و حافظ اینجا در حقیقت نوعی طنز به کار برده است و آن قدر به آن شاخ و برگ ندهید حافظ می فرمایند پدر من (آدم) بهشترا به دو گندم فروخت ، من که فرزند خلف او هستم آن را به یک جو می فروشم درحقیقت از یک درون مایه طنز استفاده شده است

بهمن در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۵:

پیوند به وبگاه بیرونی....

ناشناس در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

سلام
معنای حقیقی عبارت هر کجا ویران بود... این است که انسان هروقت از ساخته های ناموزون و غرض ورزانه وجودی خویش دست بشوید و این عوارض وجودی ( منیت ها ، خودبینی ها ،قشری گری های ریاکارانه و...) را معدوم نماید در زیر این خرابه ی هستیِ اضافی، به گنج هستیِ واقعی دست پیدا خواهد کرد.واساساً تا انسان در ساخته خویش نشسته است و به آرامش وهمی خود دل خوش است به فکر پی جویی گنج باطنی و فطری خویش نمی افتد .بعنوان مثال این بیت از عطار نیز اشاره به همین معنا دارد : نیست شو تا هستیت از پی رسد
تا تو هستی، هست در تو کی رسد

۱
۴۲۷۶
۴۲۷۷
۴۲۷۸
۴۲۷۹
۴۲۸۰
۵۴۷۶