گنجور

 
مولانا

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد

چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد

سر خنب‌ها گشادم ز هزار خم چشیدم

چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد

چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد

که سمن‌برِ لطیفی چو تو در برم نیامد

ز پِیَت مراد خود را دو سه روز ترک کردم

چه مراد مانْد زان پس که میسرم نیامد

دو سه روز شاهیت را چو شدم غلام و چاکر

به جهان نمانْد شاهی که چو چاکرم نیامد

خِرَدَم بگفت برپر ز مسافران گردون

چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد

چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل

به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد

چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان

چه همای مانْد و عنقا که برابرم نیامد

برو ای تنِ پریشان تو و آن دلِ پشیمان

که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد

 
 
 
گلها برای اندروید
غزل شمارهٔ ۷۷۰ به خوانش علی مرادی گنجه
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۷۷۰ به خوانش فاطمه زندی
اشکالات خوانش

بیت ۶ مصرع۲،نشینی،درست نیست.
بیت آخر مصرع ۲،کلمه دوتا نباید مشدد گفته شود.

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم