هیچ در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:
زیبایی شعر در آن است که هر کس بقدر شعورش از آن برداشتی می کند . دانشمند فرزانه ای چون عمر خیام که عُمر خود را به خدمت همنوعش گذرانده هرگز نمی توانسته که یک مست لاابالی بوده باشد او مست می نابی بوده که با چشم سر نمی توان به آن نگریست از جانب حضرت دوست است و بس .
می نوش که عمر جاودانی اینست /خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست / خوش باش دمی که زندگانی اینست .
اون خیامی که بعضی از عزیزان میگن که اصلا نباید به عمر جاودان اعتقادی داشته باشه! پس می حقیقی در عالم است که بقول اوستاد آدمی میبنده به کمرش و با اون به گور میره ... درضمن چطور در شعر نمک ، ماه ، دریا ، رود ، دوست ، رخ و... معانی مختلف و تفاسیری دارند ، بعد ما بگیم نه می همون می است بس چون ما فقط یه می رو میشناسیم. نه عزیزان ماده پرست من کمی تامل لازمه نظرتون بسیار قابل احترامه ولی اصلا مهم نیست.
کمال در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:
باسلام وشب بخیر
فالی جهت این غزل:
ای صاحب فال،شماکسی راداریدکه
خوشبختانه شمارابسیارزیاددرک،،،،،
می کندواین یک سرمایه مهم در،،،،،،
زندگی است،بخشندگی رافراموش
نکنید،رمزشماگرایش به گذشت،،،،،،
است چه مالی وکمک به نیازمندانم،
وچه معنوی وبخشیدن دیگران،،،،،،،،
موءفق باشید.
بدرود
ناآشنا در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
جناب شایق
با درود
اینهمه راه رااز کجا خبر دارید چه کسی تا به حال به وصال رسیده که این اخبار را شما از او شنیده اید کدام به قول شما عارف ره صد ساله را یک شبه پیموده ، سپاسگزار میشوم یکی دو مثال و نام از این عارفان بیاورید
نکند دیگران در باره ی کسی این تخیلات را بافته باشند که امیدوارم اینگونه نباشد
این بنده در مورد عرفان و عرفا بسیار خوانده ام که تذکرت الاولیا نمونه ی بارز آنست ولی گمان میکنم همه زاییده ی افکار جناب عطاربوده است
من دیده ام اشخاصی را که دنیا و کار دنیا را به هیچ گرفته اند و
بی نیاز مطلق بوده اند با چند تنی از ایشان زندگی کرده ام
و بزرگمردی هایشان را ستایش کرده ام ولی گمان میکنم حالات روحی و عشقی که در وجودشان موج میزند بر همگان پوشیده است
اینان بر سر بازار جار نمیزنند تا دیگران را از پس پرده ی اسرار با خبر کنند
تا شما بر چه عقیده باشید
با احترام
ناآشنا
مسرور در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹:
تصور بر این است که ادعای دوستان مبنی بر انتساب نادرست این رباعی به مولوی صحیح به نظر برسد،چرا که با توجه به ایدولوژی فلسفی مولوی که همه امور را به عالم بالا و کاینات متصل میکند بعید به نظر میرسد که این ایده را تبیین
کند که هر آنچه میخواهی را از درون خودت و از قدرت درونی خودت جستجو و طلب کن!
حال آنکه ما میدانیم مولوی به فلسفه جبر معتقد بود!
مهدی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶:
بابک عزیز
درود به شما
بابت توضیح کامل و زیباتون سپاس
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:
زیبا
حسین در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۱:
با سلام به عاشقان حافظ
حسین هستم و در سوئد زندگی می کنم
سخن حافظ هر جا که باشید به دل نشیــند!
با سپاس از خانم حنانه و نکته ی که بدرستی عنوان کردند؛
بادت اندر شـهر، یاری برقرار و بر دوام!
عقیل پورخلیلی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک:
در بیت « با حکیم او قصه ها می گفت فاش / از مقام و خواجگان و شهرتاش » واژه ی « شهرتاش » به معنی همشهری است .
« تاش » در اصل پسوندی ترکی است که معنی « هم » می دهد و در اصل به صورت « داش » بوده است :
خیلتاش ( هم خیل ) وطن تاش ( هم وطن ) خواجه تاش - گوگلتاش - یولداش - اکداش - آتاش - کوکلتاش و ...
(برگرفته از فرهنگ دهخدا )
---------------------------------------------------------------
در بیت ( تا که نبض از نام کی گردد جهان / او بود مقصود جانش در جهان ) « جهان » در مصرع اول یعنی « جهنده » یعنی تا حکیم ببیند که نبض کنیزک از نام چه کسی جهنده می گردد و تندتر می زند ؟
www.pourkhalili.blogsky.com
www.laktarashan.blogsky.com
مهسا رضایی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳:
وزن شعر
مستفعلن فع // مستفعلن فع
و یا
فع لن فعولن // فع لن فعولن
مجتبی خراسانی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
سرآغاز قصیده تاکیدی است بر «اعتماد به نفس» . شاعر از کسانی که ناکامی هایِ خود را از فلک و ستاره می دانند ، به سختی انتقاد می کند {البته خودِ او در اشعار مربوط به سال های اقامت در درۀ یمگان از جهان و فلک شکایت ها دارد . «دهر ستمکاره» ، «زمانۀ بدخو»} آنگاه می گوید: تو باید از اشخاص نیک نام و نکو محضر پیروی کنی و برای مردم سودمند گردی ، نه آن که مانند درخت تبریزی بی ثمر باشی . باید دانش بیاموزی تا بر فلک سلطه یابی . دبیری و شاعری پیشه های خوبی است ، اما آسایش در جهانِ دیگر راهی دیگر است . کالایِ شاعرانِ ستایش گر دروغ و گزافه است ، از این رو است که من مرواریدِ سخن را به پای خوکان {امیران و شاهان} نمی ریزم و آنان را نمی ستایم ، تو نباید در برابر آنان پشت خم کنی . آدم دانا بر کسی کرنش و تعظیم می کند که خداوند او را به رهبری برگزیده باشد . عدل کند ، ستم را از روی زمین بزداید ، و او کسی نیست جز مستنصر خلیفۀ فاطمی {که به زعم شاعر} امامِ زمانه است .
به هارون ما داد موسی قرآن را/نبودهاست دستی بران سامری را
هارون: برادر حضرت موسی علیه السلام ، دست: در اینجا استعاره از غلبه و تصرف است ، سامری: نام مردی که گوساله ای از طلا و نقره ساخته بود ، و این گوساله صدا در
می آورد و به سبب آن ، گروهی از بنی اسرائیل گمراه شدند ؛ پیامبر (ص) قرآن را به علی (ع) سپرد و نیرنگ باز بر آن دست نیافت . هارون کنایه از علی (ع) است بنا بر حدیث: «علی منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی» یعنی پیامبر (ص) فرمود: علی از من به منزلۀ هارون از موسی است جز این که پس از من پیامبری نخواهد آمد. و موسی کنایه از محمد (ص) است ، و سامری مرد نیرنگ بازی که در غیاب موسی (ع) قوم بنی اسرائیل را فریب داد . مراد شاعر این است که چنان که موسی (ع) سرپرستی و هدایت بنی اسرائیل را به هنگام رفتن به طور به برادرش هارون سپرد ، محمد (ص) نیز قرآن را به علی (ع) سپرد تا نگهبانش باشد ، اما نیرنگ باز نتوانست بر قرآن دست یابد ، بر خلاف داستان موسی (ع) ، که سامری بنی اسرائیل را گمراه کرد .
پسنده ست با زهد عمار و بوذر/کند مدحِ محمود مر عنصری را
عمار و بوذر: دو تن از صحابۀ حضرت رسول (ص) بودند. آیا با وجود عمار و بوذر ، که هر دو به زهد معروف بودند ، شایسته است که عنصری ، محمود غزنوی را بستاید ؟ در این بیت تعقید لفظی است و ترتیب طبیعی عبارت چنین است: پسنده است مر عنصری را (که) با زهد...
بمنه و کرمه
چنگیز گهرویی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:
راجع به مطلب بالایی .جمله به صورت جمله شرطی منفصله میباشد وسر هم نوشتن ساقیا به نظر درست نمیباشد
چنگیز گهرویی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:
این بیت :ساقیا عشرت امروز .... یاز دیوان قضا ...: در تمام تصحیحها به همین صورت امده است .به نظر صحیح ان به صورت ذیل میباشد.(ساقی یا عشرت ...یا ز دیوان ...)
فرهاد در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
ممنون از بذل محبتان دوستان نسبت به بنده.
زندگی بی عشق یا مردن به جرم عاشقی/ گاهی قبر در دل تاریخ قابت میکند
نیشابوری در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۴ - نتیجه افسانه خسرو و شیرین:
کلمه قبچاق یا قچاق(Ghochagh) بمعنی درشت هیکل میباشد که هنوز هم در خراسان کاربرد دارد.
عقیل پورخلیلی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند:
با سلام . بنده کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی هستم . لطفاً از خودتان تفسیر ننویسید . انسان کل در مثنوی شرح خاص خودش را دارد و گاهی هم منظور شمس تبریزی و دیگر مرشدان مولوی است و ...
معنی ابیات عربی اینگونه است :
پادشاه در خطاب آن انسان کامل و ولی و همان کسی که در خواب دیده بود و به عنوان طبیب الهی بود ، می گوید :
1- ای یار برگزیده و پسندیده ، خوش آمدی . اگر غایب شوی ، قضا و تقدیر الهی می آید و فضای زمین ( بر ما ) تنگ می شود .
2- تو سرور قوم ( رئیس عابدان و سالکان ) هستی . هر کسی که تو را نخواهد ( من لا یشتهی) و از این کارش دست برندارد ( لم ینته ) ، به راستی که تباه خواهد شد . ( قد ردی کلّا )
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
تیمور لنگ درست اهل شیراز نبوده! ولی چرا شاعر گفته سمرقند و بخارا و چرا نگفته شیراز و فسا!
دکتر ترابی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
جناب بابک،
مِیفرمایید از عمر جهان سیزده میلیارد سال گذشته است، اینکه چگونه دوستان کیهان شناس در باختر زمین به چنین عددی ( میدانم تقریبی ) رسیده اند بماند ، نکتهی جالب این است این کشف با آنچه در سفر آفرینش آمده است ( گویا کمتر از هفت هزار سال) تنها در شمار سالها تفاوت دارد !!!
شباهت شگفت انگیزی است ، چگونه همان اشیوهی اندیشگی جامهی علم به خود پوشیده است و "روز بود و شب بودو گفت بشود وشدو...)
به بیگ بنگ چهره دگر گون کرده است تا پای بندی به باور های غیر علمی پا برجا بماند!.
(گیرم که این انفجار بزرگ روی داده باشد، در هیچ بوده است ؟)
باری، جایی از صداهایی که میشنوند و هوم مانند است و برخی بوداییان و هندیان چون در خود میروند همان میشنوند گفتگو شده بود و بستگی
!! این دو، من از آنچه در گیرنده های رادیویی میشنوند آگاهیی ندارم ، اما متوانم بگویم که چون در خود فرو رویم و در بر آواهای پیرامونمان فراز کنیم آنچه به گوشمان میرسد صداهای درونی تن ماست صدای گردش خون ، هوا و نبض تپندهی
حیات.
من بر این باورم که کیهان بی کرانه است بی آغاز و انجام تنها حقیقت انکار ناپذیر تغییر است ، گشتن ، دگرگونی . و بیگ بنگ آقایان اگر هم رویداده باشد یک دگرگونی کیهانی است و نه آغاز خلقت.
حکیم داشمند ما فردوسی توسی ( اهل روستای باژ!!!)
آنگاه که میفرماید :
" که ایزد زناچیز چیز آفرید وزآن تا توانایی آمد پدید"
راه به جایی میبرد چه ناچیز لزوما هیچ چیز نیست و آنچه پس از آن میگوید و توانایی که از چیز زاده میشود و ببخشایید.
دکتر ترابی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:
ای کاش دوستان پیش از آلودن قلم به ناسزا ، اندکی می اندیشیدند و پاره ای از این پرسشها را پاسخ میگفتند.
فردوسی، بیرونی، رودکی، ناصر خسرو و...
در کدام شهر دیده به جهان گشوده اند؟
خواجگان و میرزایان تاریخمان از کدام شهر برخاسته اند؟
نیاکان طاهرین یکی از سادات حاشیه نویس چطور؟
آیا در آن روزگار شهر به مفهوم امروزی یا آنروزی در زادگاهشان وجود داشته است ؟.
مسولیت جنگهای خانمانسوزی که صدها هزار کرور مردم را در طول تایخ به کام مرگ فرستاده است بر عهدهی کیست؟
دور نرویم، چه کسانی بزرگترین فاجعهی زیست بومی جهان را ایجاد کرده اند؟
و بسیار پرسشهای دیگر ازین گونه.
کلاهتان را به داوری بخوانید !
روستاییان بسیار بیش از فیلسوفان ، عارفان، زاهدان و....در بارهی جهان میدانند ، جهان واقعی
پرماسیدنی در بارهی چرخهی جاوید زندگی ، پاسداری از آب و خاک ، همان که شهریان کمر به نابودی آن بسته اند .
بابک در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷: