حمید سامانی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۰۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۹ - حکایت:
امانت داری شعر بسیار مهم است و مهمتر اینکه بازنویسی شعر با املای صحیح انجام شود، از جمله حفظ فاصله بین کلمات برای کمک به خوانش درست، در جاهایی استفاده از علامت مکث (ویرگول) برای خوانش صحیح لازم است
در بیت سوم شاعر سؤال از کسی نمیپرسد و انتظار جوابی در آن نیست، تنها یک جمله است که "حالت" سؤالی دارد و هر چند بیت با لحن پرسشی خوانده میشود با این وصف دلیل استفاده از علامت سؤال مناسب و درست نیست
بدرگان معنا ندارد این یک کلمه مرکب است از ترکیب بد + رگان ساخته شده ( رگان جمع است: رگ + ان)، بین بد و رگان بایستی فاصله رعایت شود به این شکل: بد رگان
ز قوم غلط است "زقوم" صحیح است به معنای میوه تلخ دوزخ، بین (ز) و (قوم) فاصله ای نیست
همینطور (گرما به) هم غلط است، بایستی نزدیک هم نوشته شود (گرمابه) به معنای حمام است
مربنده هم بایستی مجزا نوشته شود، "مر" مخفف مگر است، آن را به این صورت تصیح کنید: مر بنده
اشتباه های خیلی زیادی در بسیاری از شعرهای دیگر به چشم میخورد، شما که اینقدر زحمت میکشید کمی بیشتر دقت کنید که اشعار این بزرگان که به زحمت نوشته اند اشکال نداشته باشد، اینها را به شخس واردی و با تجربه اید بدهید که متن آنها را بررسی و تصیح کند
یداله در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۱۲ دربارهٔ حافظ » مثنوی (الا ای آهوی وحشی):
اشعارحافظ به گونه ای نوشته شده که دل هرخواننده ای رابه خودجذب می کندلذاهرکس به اندازه ظرفیت وپلکان نزدیک شدن به دل حافظ جرعه ای ازاین دریای عظیم اشعارحافظ می نوشدوازاشعاربرداشت می کند کسی می تواندبه یقین تفسیرکندکه راه حافظ راطی کرده باشدوبه آنچه که حافظ رسیده برسدپس بهتراست ازاظهارنظرقطعی خودداری کنیم تاباعث رنجش یکدیگرنشویم وبهتراست بگوییم نظرمن این است به هرحال همه عزیزانی که این اشعاررامی خوانندعزیزومحترم هستند لطفا زیبایی دل حافظ راباجروبحث خراب نکنید
حمید زارعی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:
مصرع اول (فواید) اشتباه است و باید (فزاید) باشد
حیفکز افلاس نومیدی فزاید مرد را
دست اگرکوتاه شد بر دل نشاید مرد را
ابر در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:
شاید ذکر این ماجرا خالی از لطف نباشد
عطاری بود و شاگردی داشت. این شاگرد در حسن تمام بود فقط یک عیب داشت که دوبین بود. چپ و لوچ بود؛ یکی را دوتا میدید. یک روز یک مشتری نزد عطار آمده و تقاضای یک شیشه روغن زیتون نمود. عطار مشتری را نشانده و به شاگرد گفت: فورا برو در منزل در سرداب یک شیشه روغن آنجا هست بیاور! شاگرد با سرعت بسوی منزل آمد، و رفت در سرداب؛ دید در آنجا دو شیشه روغن زیتون است با خود گفت: کدامیک را ببرم؟ اینرا ببرم، شاید دیگری را خواسته است؛ و آنرا ببرم شاید اینرا خواسته است، هر دو را که نخواسته است. ایستاد به فکر کردن؛ و پس از مدتی آهسته آهسته بسوی عطار آمد و گفت: شما گفتید در سرداب یک شیشه است! من دیدم دو شیشه است. کدامیک را بیاورم؟ عطار گفت: جان من! من خودم در سرداب گذاردم! یک شیشه بیشتر نیست! برو همان را بیاور! شاگرد به طرف منزل دوید و وارد سرداب شد؛ و خیره خیره نگاه کرد، باز دید دوتاست هر چه چشمش را مالید و پس از آن نظر کرد، باز دید دوتاست؛ جای شک هم نیست دوتاست. برای بار دیگر بسوی عطار آمد و گفت: با کمال دقت نگاه کردم، دو تا بود! عطار که از طول مدت و نشستن مشتری و احتمال اینکه شاید این مشتری از دستش برود متأثر بود، با حالت عصبانیت عصایش را به شاگرد داد و گفت: برو یکی را بشکن و یکی را بیاور! شاگرد با عصا به منزل آمده و وارد سرداب شد و با عصا به یکی زد؛ هر دو شیشه شکست؛ روغن زیتون ها ریخت و دید شیشه دیگری نیست که بیاورد. ایستاد به فکر کردن که من عصا را به یکی زدم نه به هر دو، چگونه به یکی زدم هر دو شکست؟ اینجا به عیب خودش پی میبرد که در حقیقت اینجا یک شیشه بوده و من در چشم خود پهلوی آن شیشه یک شیشه تخیلی، یک شیشه باطل و موهومی دیدم؛ و حالا که آمدم بشکنم، اقلا شیشه باطل را نشکستم و آن شیشه حق را باقی بگذارم تا برای استاد برم؛ با این عصا شیشه حق را شکستم و لذا هیچ شیشه دیگر نماند (لسان الغیب- حاج میرزا کریم صابونی- طبع سنگی- ص4).
اگر این شاگرد میخواست حق را بگذارد و باطل را بشکند، باید چشم خود را معالجه میکرد تا یک بین شود و شیشه را یکی ببیند. وقتی یکی ببیند باطل خود بخود شکسته شده است. پس شکستن باطل به معالجه چشم است نه به زدن عصا؛ با عصا حق را می شکند. شاگرد متوجه شد که عیبش راجع به لوچ بودن و دوبینی اوست. همینطور با خود متفکر بود که نزد استاد چگونه برود؟ و داستان را چگونه بازگو کند؟ چه قسم این عیب خود را برای او بیان کند؟ از شرمندگی سر به بیابان گذاشت.
hasti در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:
عالیه این غزل من با 27 سال سن و دوری از کشورم با این همه ذوق هنری شاعر و نوازنده و خواننده به وجد میام و ایرانی بودنم را افتخار میدونم
محمد رضا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۸ - چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان:
اندر این ره همره نالایقیم
بجای مصرع دوم در بیت زیر، مناسبتر می باشد
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم
ما دو ضد پس همره نالایقیم
حسین کیان در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۲:
این که نهصد و نه یک تحریف است. در اصل این کلمه چنین بوده است. در سال غرس من دو قرآن می بینم.
فرهاد میم در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
مست شدم مست!!!
بیِِِژن در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
ما رخ ز(( اشک)) افروخته....ومورد دوم امروز مستان را (( ِز )) ره بربود ان ساقی کله امروز می در میدهد تابرکند از ((تن)) قباب
زهراهـ در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد
و ما من نبی و لا وصی و الّا شهید.
1. بصائر الدرجات، محمد بن حسن بن فروخ صفار، ص 503، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم 1404 قمری .
شایق در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱ - آغاز سخن:
با سلام دراین شعر یکی از اصول اصلی تصوف و عرفان را بیان میکند و ان اینکه وجود فقط اوست وغیر خدا برتو اوست که یکی هست و جز او نیست وحده لا اله الا هو که این اصل در فلسفه به وحدت وجود معروف است و البته برخی از فقها انرا شرک میدانند
پرویزشاه محمدی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۳:
با عرض درود بر شما،
در بیت های سوم و هشتم مصراع اول اشتباهاً بجای زین "زبن" نوشته شده است امید دارم آنرا تصحیح فرمایید.
هاشمی نسب در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵۰:
ویشه = میشه
احمد رحمت بر در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:
من هم با نظر محسن در مورد بیت زیر موافقم:
دریغ آیدم کاین چنین یال و سفت
همی از پلنگان بباید نهفت
گویا «بیابد نهفت» معنای بهتری به بیت میدهد، چنانچه در واژهنامه دهخدا برای کلمه نهفت معنی «گور. مدفن . قبر. » ذکر شده است و این بیت از شاهنامه هم برای مثال آورده شده است:
که کام دد و دام بودش نهفت
سرش را یکی تنگ تابوت جفت .
در مورد بیت مد نظر هم میشود چنین معنی کرد: «از دست پلنگان به گور رود» یا «گور او درون پلنگان شود (یعنی خوراک پلنگان گردد.)»
مهدی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
دست مریزاد بر جستار کامل و بی نقص خانم لیلا
موتو قبل عن تموتو
افشین در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
جناب آقای حسین آذرنیا
لازم دیدم برای سو برداشتی که از این شعر عرفانی داشتید دوسه جمله بگویم ان شاالله برای سایر دوستانی که ممکن است مثل شما فکر کرده باشند نیز مفید باشد:
شما نوشته اید:
فراموش نکنیم که کل این شعر بار معنایی بسیار بدی دارد .
همه عالم یک هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
این جمله این معنی را می دهد که هر چیز در عالم برای خود خدایی است . در این صورت شأن همه ی مخلوقات با خالق یکی می شود . (به عنوان مثال شأن فضولات حیوانات با انسان ها و خدا یکی می شود .)
------------
دوست گرامی به این نکته توجه بفرمایید که جناب هاتف نمیفرماید که:
" همه چیز یک خداست"
بلکه میفرماید که:
" یک خدا همه چیز است"
این دو جمله خیلی با هم فرق دارد. کمی تامل بفرمایید.
جمله اول همانطور که شما فرموده اید شرک محض است اما جمله دوم توحید ناب.
توضیح بیشتر اینکه
جمله اول ترجمه کلمه لاتین Pantheism است که در ترجمه های فارسی گاها به غلط به معنی وحدت وجود معنی میشود. در صورتی که معنی وحدت و جود در واقع همان جمله دوم هاتف است که: خداوند متعال همه چیز است. و در وجود هیچ چیزی جز تنها و جود قایم به ذات موجود، وجود ندارد.
تایید قرآنی فهوای این شعر یعنی جمله دوم اینست که " فاینما تولوا فثم وجه الله"
یعنی هر جا را که بنگرید وجه خدا یا تجلی خدا را میبینید.
یکبار دیگر به تشابه آیه فوق و بیت زیر دقت کنید:
یار بیپرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولیالابصار
ببخشید که از دو سه جمله بیشتر شد. امید وارم برای سایر دوستان هم مفید باشد.
hamed در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:
یاشاسین آذربایجان شاعری الله رحمت السین
مرتضی سهیلی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸:
سلام
هم سرما صحیح مباشد هم صحرا
نکته ای که باید توجه داشت این است که فعل شد در ارتباط با هرکدام از آنها معنای متفاوتی دارد
علی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱:
با سلام خدمت دوستان گرانسنگ با شرمندگی می گویم اگر کسی اطلاعی از موضوعی ندارد بهترین گزینه سکوت است نباید با حدس و گمان به نقد و بررسی گفته های دیگران پرداخت.
شاه نعمت اله ولی از بزرگان عرفان است ووحافظ نیز از عرفای بزرگ است حافظ می خواسته بدین گونه از حضرت شاه نعمت ولی اله ولی کسب فیض نماید . دردم نهفته به زطبیبان مدعی منظور طبیبان مدعی است نه شاه نعمت اله که شخصی گرانسنگ می باشد حافظ بزرگ است و افراد بزرگ در گفتارشان بزرگی است نه سخنان طنز و .... بدرود
تردید در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲: