گنجور

حاشیه‌ها

خدیو ادب شناس در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷ - در هجو روزنامهٔ اصفهان و نامهٔ ناهید:

جناب احسان گرامی ، استاد بزرگ بهار ، در مطلع این قصیده از این جناس تام بهره برده و شما چه زیرکانه به این نکته پی بردید ، احسنت...

الهه در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

با سلام
با توجه به بیت دوم که "سخن" تکرار شده به نظر می رسد در بیت اول نیز سخن صحیح باشد ضمن اینکه ذوق خواننده ی فارسی زبان به صورت واضحی "سخن" را می پسندد، گمان نمی کنم مولانا اینقدر رود برود.

فرهاد میم در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:

سعدی روحت شاد

احد محمودی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

قصر یعنی کاخ. امل یعنی آرزو. سخت اینجا یعنی بشدت و قید است برای سست بنیاد. سست بنیاد یعنی نااستوار و صفت ترکیبی است. بیت از آرایه تکرار در کلمه بنیاد برخوردار است.

من در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:

فقط حاج محسن چاووشی
سه بیت شو خونده ولی ترکونده

شایق در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳ - (مناجات دوم) در بخشایش و عفو یزدان:

با سلام از خدا هیچ گریزی نیست مقام امن اوست گر برانی و گر ببخشایی ره بجای دگر نمیدانیم فقط از او بخواهید ایاک نعبد و ایاک نستعین که هیچکس را یارای یاری نیست والسلام

منصوره در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴ - نی محزون:

دوستان لطفا اگه کسی می دونه معنی بیت 2 رو بگه،،ممنون میشم

محمد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

در بییت اول صحیحش این طوره که میگه:سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

مجتبی خراسانی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه:

بسمه تعالی
در آدم شد پدید این عقل و تمییز / که تا دانست از آن اصلِ همه چیز
چو خود را دید یک شخص معین / تفکر کرد تا خود چیستم من
ز جزوی سوی کلی یک سفر کرد / وز آن جا باز بر عالم گذر کرد
جهان را دید امر اعتباری / چو واحد گشته در اعداد ، ساری
نجم الدین در بیت نخست از ابیات چهارگانۀ فوق می گوید : چون حضرت محبوب به قدرت لایزالش نقش دو عالم را بر قرار ساخت ، و به خصوص به آدم ابوالبشر و ذریه اش نفس ناطقه عنایت فرمود و از آن ، عقل و شعور پدید آمد ، تا انسان از همه چیز آگاهی پیدا کند .
در بیت دوم می گوید : حضرت حق سبحانه به انسان نفس ناطقه عطا فرمود ، تا خویش را بشناسد و بداند که کیست ؛ زیرا فکر و اندیشه در آن ، موجب می شود که انسان به حقیقت خود پی برده و اصل همه چیز بر او روشن گردد . امیر مومنان علی (علیه السلام) فرمود : کفی بالفکر رشدا= (همین در نفع اندیشه بس که موجب رشد انسان می گردد)
در مصرع اول بیت سوم : «ز جزوی ، سوی کلی یک سفر کرد» می گوید : خداوند به انسان نفس ناطقه عطا نمود تا بر او آشکار شود که قیام خود او و همه عالم ، به یک هستی بخش بوده و تنها او اول و آخر و ظاهر و باطن می باشد ؛ هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن= (اوست اول و آخر و ظاهر و باطن) «سورۀ حدید ، آیه 3» و بدین ترتیب از جزوی-که نفس خویش است-به سوی کلی- که حقیقت جهان هستی است- سفر کند .
در ادامه (مصرع دوم بیت سوم ، و بیت چهارم) می گوید: با این حال ، اگر انسان به دید ثانوی به عالم بنگرد ، آن را امری اعتباری می بیند ، و با دیدۀ دل و نور ایمان خود ، یک حقیقت را با همه و محیط به همه خواهد دید .

الهه در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:

غزل اشاره می کند به بحث تجلی و اینکه تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق ببچاره به جایی نرسد...در این ساخت عرفانی این معشوق است که عاشق را متوجه خود می کند وگرنه چه کسی جرات دارد نام او را بر زبان آورد
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود

مهرآئین در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۹:

علیرضا قربانی عالی اجرا کرده.

شایق در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان:

با سلام هر جه نه یاد تو فراموش به یعنی تمام چیزهایی که باعث فراموشی یاد تو میشود ویاد ترا از یاد میبرد فراموش باد مثل حرص وحسدو وابستگی به دنیا درمجموع خطاب به خداوند میگوید توحید خود را اشکارا نشان بده والبته می داند که اشکار است منتهی مانع دیدن ان خود ما هستیم حافظ تو خود حجاب خودی از میانه بر خیز لذا ازخدا میخواهد طومار این برده و حجاب را در هم ببیچد گر منم ان برده بهم در نورد

فرزام در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

آنچنانچه از مصرع و بیت نخست این غزل می نماید وزن شعر با فعل جمع "می کنند" درست استء. شاید از نظر آوایی و طرز خواندن فعل مفرد "می کند" راحت تر ادا شود، ولی معنی و روانی بیان با فعل جمع همراه است.

تردید در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:

بیارای بیارای ز تدبیر به خلقت
به دست آر نگهدار خوشا جام به خلوت
نظر باز بینداز خرافات ز سر کن
تباه است برون آی ز طامات ز وحدت
سبکبال فرود آی که جسم است به ایجاد
نه اوهام که فرجام به پا خیز ز عزلت
خوشا جود خوشا سود خوشا کام ز مقصد
نه مکشوف نه مشهود نه امیال نه شهوت
بجو کام بزن جام ز پیمانه به کثرت
بزن جام بجو کام ز امیال به فطرت

حمید سامانی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۰۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۹ - حکایت:

امانت داری شعر بسیار مهم است و مهمتر اینکه بازنویسی شعر با املای صحیح انجام شود، از جمله حفظ فاصله بین کلمات برای کمک به خوانش درست، در جاهایی استفاده از علامت مکث (ویرگول) برای خوانش صحیح لازم است
در بیت سوم شاعر سؤال از کسی نمیپرسد و انتظار جوابی در آن نیست، تنها یک جمله است که "حالت" سؤالی دارد و هر چند بیت با لحن پرسشی خوانده میشود با این وصف دلیل استفاده از علامت سؤال مناسب و درست نیست
بدرگان معنا ندارد این یک کلمه مرکب است از ترکیب بد + رگان ساخته شده ( رگان جمع است: رگ + ان)، بین بد و رگان بایستی فاصله رعایت شود به این شکل: بد رگان
ز قوم غلط است "زقوم" صحیح است به معنای میوه تلخ دوزخ، بین (ز) و (قوم) فاصله ای نیست
همینطور (گرما به) هم غلط است، بایستی نزدیک هم نوشته شود (گرمابه) به معنای حمام است
مربنده هم بایستی مجزا نوشته شود، "مر" مخفف مگر است، آن را به این صورت تصیح کنید: مر بنده
اشتباه های خیلی زیادی در بسیاری از شعرهای دیگر به چشم میخورد، شما که اینقدر زحمت میکشید کمی بیشتر دقت کنید که اشعار این بزرگان که به زحمت نوشته اند اشکال نداشته باشد، اینها را به شخس واردی و با تجربه اید بدهید که متن آنها را بررسی و تصیح کند

یداله در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۱۲ دربارهٔ حافظ » مثنوی (الا ای آهوی وحشی):

اشعارحافظ به گونه ای نوشته شده که دل هرخواننده ای رابه خودجذب می کندلذاهرکس به اندازه ظرفیت وپلکان نزدیک شدن به دل حافظ جرعه ای ازاین دریای عظیم اشعارحافظ می نوشدوازاشعاربرداشت می کند کسی می تواندبه یقین تفسیرکندکه راه حافظ راطی کرده باشدوبه آنچه که حافظ رسیده برسدپس بهتراست ازاظهارنظرقطعی خودداری کنیم تاباعث رنجش یکدیگرنشویم وبهتراست بگوییم نظرمن این است به هرحال همه عزیزانی که این اشعاررامی خوانندعزیزومحترم هستند لطفا زیبایی دل حافظ راباجروبحث خراب نکنید

حمید زارعی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

مصرع اول (فواید) اشتباه است و باید (فزاید) باشد
حیف‌کز افلاس نومیدی فزاید مرد را
دست اگرکوتاه شد بر دل نشاید مرد را

ابر در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:

شاید ذکر این ماجرا خالی از لطف نباشد
عطاری بود و شاگردی داشت. این شاگرد در حسن تمام بود فقط یک عیب داشت که دوبین بود. چپ و لوچ بود؛ یکی را دوتا میدید. یک روز یک مشتری نزد عطار آمده و تقاضای یک شیشه روغن زیتون نمود. عطار مشتری را نشانده و به شاگرد گفت: فورا برو در منزل در سرداب یک شیشه روغن آنجا هست بیاور! شاگرد با سرعت بسوی منزل آمد، و رفت در سرداب؛ دید در آنجا دو شیشه روغن زیتون است با خود گفت: کدامیک را ببرم؟ اینرا ببرم، شاید دیگری را خواسته است؛ و آنرا ببرم شاید اینرا خواسته است، هر دو را که نخواسته است. ایستاد به فکر کردن؛ و پس از مدتی آهسته آهسته بسوی عطار آمد و گفت: شما گفتید در سرداب یک شیشه است! من دیدم دو شیشه است. کدامیک را بیاورم؟ عطار گفت: جان من! من خودم در سرداب گذاردم! یک شیشه بیشتر نیست! برو همان را بیاور! شاگرد به طرف منزل دوید و وارد سرداب شد؛ و خیره خیره نگاه کرد، باز دید دوتاست هر چه چشمش را مالید و پس از آن نظر کرد، باز دید دوتاست؛ جای شک هم نیست دوتاست. برای بار دیگر بسوی عطار آمد و گفت: با کمال دقت نگاه کردم، دو تا بود! عطار که از طول مدت و نشستن مشتری و احتمال اینکه شاید این مشتری از دستش برود متأثر بود، با حالت عصبانیت عصایش را به شاگرد داد و گفت: برو یکی را بشکن و یکی را بیاور! شاگرد با عصا به منزل آمده و وارد سرداب شد و با عصا به یکی زد؛ هر دو شیشه شکست؛ روغن زیتون ها ریخت و دید شیشه دیگری نیست که بیاورد. ایستاد به فکر کردن که من عصا را به یکی زدم نه به هر دو، چگونه به یکی زدم هر دو شکست؟ اینجا به عیب خودش پی میبرد که در حقیقت اینجا یک شیشه بوده و من در چشم خود پهلوی آن شیشه یک شیشه تخیلی، یک شیشه باطل و موهومی دیدم؛ و حالا که آمدم بشکنم، اقلا شیشه باطل را نشکستم و آن شیشه حق را باقی بگذارم تا برای استاد برم؛ با این عصا شیشه حق را شکستم و لذا هیچ شیشه دیگر نماند (لسان الغیب- حاج میرزا کریم صابونی- طبع سنگی- ص4).
اگر این شاگرد میخواست حق را بگذارد و باطل را بشکند، باید چشم خود را معالجه میکرد تا یک بین شود و شیشه را یکی ببیند. وقتی یکی ببیند باطل خود بخود شکسته شده است. پس شکستن باطل به معالجه چشم است نه به زدن عصا؛ با عصا حق را می شکند. شاگرد متوجه شد که عیبش راجع به لوچ بودن و دوبینی اوست. همینطور با خود متفکر بود که نزد استاد چگونه برود؟ و داستان را چگونه بازگو کند؟ چه قسم این عیب خود را برای او بیان کند؟ از شرمندگی سر به بیابان گذاشت.

hasti در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

عالیه این غزل من با 27 سال سن و دوری از کشورم با این همه ذوق هنری شاعر و نوازنده و خواننده به وجد میام و ایرانی بودنم را افتخار میدونم

محمد رضا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۸ - چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان:

اندر این ره همره نالایقیم
بجای مصرع دوم در بیت زیر، مناسبتر می باشد
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم
ما دو ضد پس همره نالایقیم

۱
۴۲۷۰
۴۲۷۱
۴۲۷۲
۴۲۷۳
۴۲۷۴
۵۴۷۵