گنجور

حاشیه‌ها

سما در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:

مصراع اول به نظرم " ای ریخته خون من و صد همچو منی" درست باشه، لطفا تصحیح بفرمایید

شایق در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

با سلام در این غزل نکات بسیاری را سعدی در نهایت اختصار بیان فرموده که توضیح ان واقعا نیاز به یک کتاب دارد ولی از انجا که گفته اند اب دریا را گر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید من فقیر در حد بضاعت وبصورت فشرده نکاتی را بیان میکنم 1 - کلمه لاابالی در بیت اول به معنی بی قید و بی بند و بار است ودر فرهنگ عامه به سخصی گفته میشود ( به خصوص بیشتر در مورد زنان بکار میرود ) که نسبت به مسایل جنسی قید و بندی ندارد و هنجارهای عرفی را رعایت نمی کند اما در فرهنگ عرفانی معنای دیگری از این کلمه اراده میکنند و ان اینست که وقتی عارف به درجه بندگی خداوند رسید از بسیاری از قید و بندهای مرسوم در اجتماع رهایی می یابد (چونکه در بند توام ازادم ) مثلا دیگر در قید قضاوت مردم نسبت به خود نمی باشد و فقط کاری را که درست میداند انجام مبدهد و یا کمک به مردم میکند ودر قید این نیست که کسی از او تشکر کند یا نکند حتی در قید تشکر خداوند و ثواب و عقاب هم نیست خلاصه به چنین شخصی که از همه این قیود رهایی یافته لاابالی میگویند 2- کلمه دانایی باز اشاره به بحث مفصل تقابل عقل و عشق در عرفان دارد برای درک این تقابل باید شان عقل و عشق را بدانیم عقل نهایت کاری را که انجام میدهد اینست که ما را به دانایی می رساند و این در صورتی است که هیچ اشتباهی در محاسباتش رخ نداده باشد که اگر عقل اشتباه کند ما جهل مرکب بیدا میکنیم یعنی مطلبی را نمیدایم و فکر میکنیم که میدانیم و متاسفانه اغلب دانستهای ما از این قبیل است اما عشق ما را به بینایی می رساند شما در عشق به جایی میرسید که حقیقت را می بینید و با حقیقت یکی میشوید بنابراین هیچ اشتباهی رخ نمیدهد و شما به یقین می رسید برای درک تفاوت ایندو تصور کنید شما صحنه قتلی را دیده اید و قاتل را شناخته اید اما شخص دیگری را بجای قاتل گرفته اند و همه ادله نیز علیه این شخص است و حتی او را اعدام میکنند ایا در باور شما خللی در مورد قاتل نبودن او وارد میشود مسلما نه بنابراین عرفا با اینکه در مسایل جزیی نهایت استفاده از عقل را می نمایند اما در مسایل عرفانی اعتنایی به ان نمیکنند و میگویند بای استدلالیان چوبین بود بای چوبین سخت بی تمکین بود 3- با توجه به مطالب فوق معنی بیت اول چنین است دانایی به درد لاابالی رهیده از ما سوی الله نمی خورد و بنابراین عاشق گوش به حرف عاقل نمیکند و نصیحت بی فایده است واینکه برخی از دوستان اشاره کرده اند که فلان شاعر با خواندن این غزل دفتر و دستک خود را اتش زد بدین معنیست که ان شاعر متوجه شده که دانسته های او بدردش نمی خورد و باید عاشق شد و دید و به حقیقت رسید 4- در بیت دوم عشق و شکیبایی مطرح میشود عرفا در بعضی جاها گفته اند عشق انسان را صبور و شکیبا میکند و جاهایی گفته اند عشق انسان را نا ارام و نا شکیبا میکند وظاهرا این دو کلام با هم در تناقض اند و این تناقض در این بیت حافظ بوضوح به چشم می خورد که می فرماید (هر که دل ارام دید از دلش ارام رفت دیده ندارد قرار هر که در این دام رفت ) از طرفی میگوید دل ارام واز طرف دیگر او را مایه نا ارامی وبی قراری توصیف میکند برای درک این تناقض یا تضاد باید توجه کرد که وقتی انسان به دلبر حقیقی و ان معبود یکتا می رسد ارام میگیرد واز هست ونیست دنیا و از بیش و کم ان رهایی می یابد و با خود میگوید (چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور )و بقول خداوند الا بذکر الله تطمین القلوب اما از جهت دیگر انسان شوق می یابد که دمادم به وصل او برسد واین شوق قرار را از انسان میگیرد بنابراین از این جهت عشق با شکیبایی دمساز نیست 5 - در بیت سوم سعدی یک سوال مطرح میکند که بر گرفته از قران است ( الم نجعل له عینین ایا ما به انسان دو چشم ندادیم) و می برسد فایده این دو چشم چیست ؟ مگر نه اینست که با ان به زیبایی مطلق نگاه کند و ان دلبر یگانه را ببیند و بقول خودش با دیدن برگ درخت او را ببیند (برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت گردگار ) 6-بیت چهارم توضیح لغت لاابالی است 7 -در بیت بنجم یکی از جنجالی ترین اصطلاحات عرفانی را مطرح میکند که کاربرد چنین اصطلاحاتی باعث شده که برخی نسبت به امثال سعدی و حافظ گمان بد ببرند و انان را فاسق و فاجر ببندارند حافظ میفرماید (من دوستدار روی دلکشم مدحوش چشم مست و می صاف بیغشم من ادم بهشتیم ام در اید سفر حالی اسیر عشق جوانان مهوشم شهریست بر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم ) در این اشعار در نگاه اول حافظ شخصی لاابالی به معنای عام ان بنظر میرسد و برای درک معنای اراده شده از این کلمات توجه شما را به چند نکته جلب میکنم اول اینکه شخص عارف فوق زمان است واز زمان عبور کرده است و بنابراین سالک در هر سنی باشد جوان است درست مانند افرادی که به بهشت می روند و کلا بعد از مرگ همه جوان میشوند و عارفان همه قبل از موت به مرحله موت ارادی میرسند و از زمان می گذرند و جوان میگردند چنانچه مولوی خطاب به شمش که حدود هفتاد سال داشته است میگوید ای بسر و در قران نیز خداوند در مورد بهشتیان می فرماید ( و یطوف علیهم ولدان مخلدون جوانان وبسرانی به دور انان م چرخند ) و اما نکته دوم اینکه وقتی عارفی در دنیای معنوی به لذتی میرسد و می خواهد انرا برای دیگران تعریف کند برای اینکه ما بتوانیم ان لذت را درک کنیم ناچار است انرا در قالب کلماتی بریزد که برای ما بیشترین مفهوم لذت را افاده کند که صد البته هرگز عمق ان معانی قابل بیان نخواهد بود بنابراین سعدی میفرماید من عاشق ان سبزه خطها هستم نه مثل دیگران عاشق سبزه خطهای این دنیا 8 - اما در مورد اینکه برخی از دوستان فرموده اند سعدی خود ستایی کرده است اینچنین نیست بلکه در ان بیت میگوید (خطاب به خداوند ) زیبایی تو بینهایت است و کسی بیش از این جمله نمیتواند در مورد زیبایی تو بگوید و سخنی بیش از این نمی توان گفت با عرض معذرت از دوستان زیاده گویی کردم

عبدالله در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:

جایی دیدم
با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است
تشنه به جای خشک به نظرم صحیح تر میباشد

منصف در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۰ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۲:

در صورتیکه ( در سال غرس ) درست باشد به حساب ابجد میشود 1260 یعنی غ=1000 ر= 200 س= 60 و اتفاقی که در آن سال افتاده ظهور سید علی محمد شیرازی معروف به باب بود

سید احمد مجاب در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:

آخری نیست تمنای سر و سامان را
سر و سامان به از (این) بیسر و سامانی نیست

همدانی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۵۷:

ﺳﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻣﻮ ﺑﺠﺎﻧﻢ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻳﮑﺒﺎﺭ
<ﻏﺮﻳﺒﯽ ﻭ ﺍﺳﻴﺮﯼ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ
ﻏﺮﻳﺒﯽ ﻭ ﺍﺳﻴﺮﯼ ﭼﺎﺭﻩ ﺩﻳﺮﻩ
<ﻏﻢ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمین
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز...
دوستان جان, در محضر حضرت حافظ خوشتر آنست که در مناظره سخن با لطافت بمیان آریم و تندی نکنیم و جهد هر کدام بر آن نباشد تا کلام خود به دیگر دوستان تحمیل نماییم. کلام همه عزیزان سالم و شیرین است چرا که این ویژگی اشعار غنایی ست تا هر کسی بر حسب فکر گمانی بکند.

بی لب در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶ - وحشی شکار:

این شعر در برنامه گلهای تازه شماره 54 (دشتی) با نام شب زنده دار با صدای محمدرضا شجریان (سیاوش) و همراهی حبیب الله بدیعی (ویلن) ، فرهنگ شریف (تار) و جهانگیر ملک (تنبک) اجرا شده است.
لینک دانلود :
پیوند به وبگاه بیرونی

کسرا در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴:

بازهم سعدی.. بازهم شاهکار... سعدی من خجالت میکشم بگم آدمم وقتی توام آدم بودی قربونت برم...
این شعر ملکوتی رو در گلهای رنگارنگ شماره 287 گوش کنید... یعنی گوش جان بسپارید...

بی لب در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

این شعر در برنامه گلهای تازه شماره 48 (چهارگاه) با نام آفتاب نیمه شب با صدای محمدرضا شجریان (سیاوش) و همراهی جلیل شهناز (تار) و امیرناصرافتتاح (تنبک) اجرا شده است.
لینک دانلود :
پیوند به وبگاه بیرونی

کمال در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:

یک فال جهت این غزل:
ای صاحب فال،خوشابه حال دل نرم و
عاشق وچشم معشوق شناس شماکه،،،
پیوسته جویای وصال است،چه کامیاب
وسعادتمندیدشماکه پیوسته زبان دعا،،
داریدنه نفرین هرچندکه ممکن است،،،،،
گاهی هم محبوب آنگونه که بایدبه شما
توجه نکنداماآفرین برشماکه پیوسته،،،
درانتظاروصال وروزهای خوب آینده ،،
هستید

کمال در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:

یک فال جهت این غزل:
ای صاحب فال،خوشابه حال دل نرم و
عاشق وچشم معشوق ناشناس شماکه
پیوسته جویای وصال است،چه کامیاب
وسعادتمندیدشماکه پیوسته زبان دعا
داریدنه نفرین هرچندکه ممکن است،،
گاهی هم محبوب آمکونه که بایدبه،،،،،،
شماتوجه نکنداماآفرین برشماکه ،،،،،،،،،
پیوسته درانظاروصال وروزهای خوب
آینده هستید.

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲:

دکتر ترابی گرامی
این که میگویم البته از دریافت های شخصی ام است و اگر کسی آزرده خاطر نشود که چرا در باب عرفان عملی داد سخن سر میدهم ،
دوست دارم به یکی از تجربیات شخصی ام اعتراف کنم که راه شناخت جهان هستی و آفریدگار آن به دو گونه است :
یا باید از پندار نیک به گفتار نیک و کردار نیک برسیم یا از کردار نیک و گفتار نیک به پندار نیک !
گذرگاه دوم البته بس دراز و دشوار است . چرا که در این راه از آزار آدمیان و زخم زبان ها و ناسپاسی ها در امان نخواهیم بود . البته تلاشمان برای بروز رفتارهای نیکو هرگز هدر نخواهد رفت و بی تردید ارمغان صبر و سعه صدر و کسب مهارتهای اجتماعی متعدد از جمله نیکو سخن گفتن و نیکو رفتار کردن بخشش های فراوانی را از آن ما خواهد کرد و در پایان منتهی به نیکو اندیشیدن خواهد شد .
لیک راه نخست بس کوتاهتر است و در آن نه تندگویی و نه ناسپاسی و نه جهل آدمیان هیچ یک آزار دهنده نخواهد بود و همه در دایره عشقی میگنجد که از پیامدهای باور به اندیشه بیگناهی آدمیان است . در این راه نه نیکو سخن گفتن و نه نیکو رفتار کردن در بحرانی ترین شرایط سخت و دشوار نیست بلکه میوه آن اندیشه جهان شمول است .
سپاس از اینکه میخوانید .

زهرا در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴:

با سلام
آقای صادق چه تفسیر قشنگی کردید از این غزل

زهرا در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:

با سلام
زمشرق سَرِ کوی آفتاب طلعت تو اگر طلوع کند طالعم همایون است
لطفاً اصلاح بفرمایید این بین نباید بصورت سوالی خوانده شود.به شرح جلالی رجوع کنید

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

شوخ طبعی وی در عاشقانه ها نیز هویدا است:
رغبتم سوی بتانست ولکن دو سه روز
از پی مصلحتی چند ، مسلمان شده ام!!
بارها از سر جهلی که مرا بود، به سهو
کرده ام توبه و در حال پشیمان شده ام!

کاظم ایاصوفی در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:

مصراع اول بیت قبل از آخری یک الف افتاده است. سر آن نیست مرا کز طلبش بنشینم

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

افصح المتکلمین ( یکی دیگر از القاب شیخ شیراز است) می فرماید:
« پادشاهی پارسایی را پرسید ؛ هیچت از ما یاد می آید؟ گفت ،آری آنگاه که خدارا فراموش می کنم «!

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

آیا به راستی این غزل سست از سعدی است؟؟
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه!!
زبان سعدی است؟
در هر نسخه کهنی هم که آمده باشد ، انتساب آن به استاد سخن دشوار است.

۱
۴۲۱۳
۴۲۱۴
۴۲۱۵
۴۲۱۶
۴۲۱۷
۵۴۶۶