گنجور

حاشیه‌ها

رحیمی در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۱۱ - مطلع یک غزل:

عالی بود ممنون

جهان در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت:

استاد معلم چو بود بی آزار
خرسک بازند کودکان در بازار
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر

جهان در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت:

در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر
خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری
گه گه خیال در سرم آید که این منم
ملک عجم گرفته به تیغ سخننوری
بازم نفس فرو رود از هول اهل فضل
با کف موسوی چه زند سحر سامری؟
شرم آید از بضاعت بی‌قیمتم ولیک
در شهر آبگینه فروشست و جوهری

جهان در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت:

چه نیکو فرموده سعدی که پادشاه سخن است و دیگران ریزه خوار
حافظ از روی این قصیده غزلی دارد با مطلع:
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

جهان در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
در اینجا پیر طریقت یعنی =سعدی
هران نصیبه که پیش از وجود ننهادست
هر آنکه در طلبش سعی می‌کند بادست
سر قبول بباید نهاد و گردن طوع
که هرچه حاکم عادل کند نه بیدادست
کلید فتح اقالیم در خزاین اوست
کسی به قوت بازوی خویش نگشادست
به چشم طایفه‌ای کژ همی نماید نقش
گمان برند که نقاش غیراستادست
اگر تو دیده‌وری نیک و بد ز حق بینی
دو بینی از قبل چشم احول افتادست
همان که زرع و نخیل آفرید و روزی داد
ملخ به خوردن روزی هم او فرستادست
چو نیک درنگری آنکه می‌کند فریاد
ز دست خوی بد خویشتن به فریادست
تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک
به یاد دار که این پندم از پدر یادست
اگر به پای بپویی وگر به سر بروی
مقسمت ندهد روزیی که ننهادست
خدای راست بزرگی و ملک بی‌انباز
به دیگران که توبینی به عاریت دادست
گر اهل معرفتی دل در آخرت بندی
نه در خرابهٔ دنیا که محنت آبادست
به خاک بر مرو ای آدمی به کشی و ناز
که خاک پای تو همچون تو آدمی زادست
جهان بر آب نهادست و عاقلان دانند
که روی آب نه جای قرار و بنیادست
رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی
که هرکه بندهٔ فرمان حق شد آزادست

محدث در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

در ضمن یه چیز یادم رفت. این اکس پارتی که حافظ ازش حرف می زنه رو هنوز بشر کشف نکرده تانی. چون تو اکس پارتی هایی که ما رفتیم! مست و هشایر با هم نمی رقصن. این اکس پارتی حافظ هنوز ساخته نشده و شاید تا قیام قیامت هم رونمایی نشه. لابد اون ور آب. بای.

محدث در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

تانیای گلم! حکایت تو مثل همونیه که از غزل بانگ عیسوی و موسوی و...می خواست حافظ رو مسیحی یا کلیمی یا زردشتی نشون بده. برو قرص اکست روبخور عزیزم!

محدث در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:

شعر حافظ همه ش درباره ی تقابل دو جبهه ی نور و ظلمته از اول تاریخ تا انتهای تاریخ و مصادیق برتر جبهه ی نور، امامان ما هستن. حالا حافظ ظاهر اشعارش رو از تشبیهات زمان خودش و ماقبل و حتی مابعدش پر کنه مهم نیست. باطن اشعارش یکدسته و طبق همون معیار بیان دو جبهه ی مذکور پایه گذاری شده.روحش شاد. ایشالله حافظ وزیر وزارتخونه ی تازه تاسیس ادبیات و علوم انسانی زمان ظهور امام مهدی بشه.

محدث در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

آقا امید عزیز، نمی دانم واقعا حافظ این شعر را در همان واقعه ای که شما فرمودید گفته یا نه؟ ولی گمان نکنم هیچ شعری در تاریخ ادبیات عرب و عجم و هر زبان دیگر، بتوان یافت که برای توصیف گوشه هایی از آن واقعه عظیم، مثل این شعر ظرفیت کافی را داشته باشد. درود بر تو ای حافظ حسینی!

محدث در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

یک نظر الکی: ریتم شنیداری که حاصل از ترتیب حروف و ترکیب الفاظ است در کلام فصیح راعیت می شود. مثلا آیه «و امطرنا علیهم مطرا فساء مطر المنذرین» را به یک تازی بدهید برایتان به عربی بخواند یا خودتان به لحن فصیح عربی بخوانید یک جوری نیمچه صدای باران هم می آید. البته قیاس حافظ با قرآن، مع الفارق است ولی گاه برخی ریتم های شعر حافظ هم عجیب است و ریتم این غزلش از اول تا به آخر از همان است. با این نگاه و فارغ از نگاه های نحوی، آیا این مصرع «هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم» این طور باشد با ریتم مذکور هماهنگ تر نیست: «هر دم از نو غمی آید به مبارکبادم». البته باید نسخه های قدیمی تر را دید.

... در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:

رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند
باغی که به هر شاخ درختش قمری بود
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
گویی که در آن نیم شب از روز دری بود

... در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کان میوه که از صبر برآمد شکری بود
گویم قمری بود کس از من نپسندد
کو را به سر کشته هجران گذری بود

... در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:

لب او بر لب من این چه خیالست و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه گر از خاک سبویم
ناقلا

جمشید پیمان در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:

حافظ در یکی از زیبا ترین غزل هایش، از واژه چگل استفاده کرده است: سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل ..... شاه ترکان فارغ است از حال ما،کو رستمی.

بهنام در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

چه نموده ای شیخ

فرحزاد در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:

به نام خدا
مولانا در جای دیگر در مثنوی شریف در خصوص زاغ میفرماید:
کاغ کاغ و نعرهٔ زاغ سیاه/دایما باشد به دنیا عمرخواه
هم‌چو ابلیس از خدای پاک فرد/تا قیامت عمر تن درخواست کرد
گفت انظرنی الی یوم الجزا/کاشکی گفتی که تبنا ربنا
عمر بی توبه همه جان کندنست/مرگ حاضر غایب از حق بودنست
عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود/بی‌خدا آب حیات آتش بود

فرحزاد در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:

به نام خدا
با تشکر از توضیحات کامل حضرتعالی.
استفاده کردیم.

بابک در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

جناب شهرام،
دیوان ایرج هم در پیشگاه تعابیر و تفاسیر شما رنگ باخت، غزل حافظ که جای خود دارد....

مجتبی خراسانی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
در هفت بطن
چون اجوفست (میان تهی) هفت مرتبه وجودش در برابر لطایف سبع سالک و انسان بالفعل خالی است و الجوع (گرسنه است) می گوید و تاویل الکافر یاکل حدیث همین است؛ عقل که، ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان باشد در کافر مفقود است و آن چه در او بالفعل موجود است پنج مشعر و حس مشترک و وهم است؛ اما در مومن، عقل که جهت و حدت مشاعر است در او بالفعل موجود است و در مدرکات او جهت نورانیه و وجه الله الواحد ملحوظ و مدنظر است.
والصواب عندالله

مانا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:

عجبست پیش بعضی که ترست شعر سعدی
ورق درخت طوبیست چگونه تر نباشد
روانت شاد

۱
۴۲۱۳
۴۲۱۴
۴۲۱۵
۴۲۱۶
۴۲۱۷
۵۵۴۸