گنجور

حاشیه‌گذاری‌های جهن یزداد

جهن یزداد

پارسیدان و دوستدار زبان پارسی دری


جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان:

دیوانه کننده است این سروه جاودانه سخنگوی سیستان  -  شرزه زینها ر-  گردون ناپیدا کران دریای ناپیدا کنار

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در ذکر شکار جرگه سلطان محمود پس از بازگشت از جنگ:

باید هشداشت که گرچه فرخی با فردوسی  همزمانند تا پس از فردوسی بسالها شاهنامه به همه شاهنامه ها میگفتند و نه تنها شاهنامه فردوسی چون که  ان زمان هنوز به هر  نوشته ای که سخن شاهان در ان بود شاه نامه میگفتند 
و بیگمان سخن فرخی درباره شاهنامه فردوسی نیست

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸:

این بسیار زیباست
سر اگر بر  من گران باشد ز سر وا میکنم
درد  دندن هر که نتواند کشد دندان کشد

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴:

شاهکار ناصر خسرو و اهنگ سخنش دیوانه کننده است

ای ستمگر  چرخ  ای خواهر آهرمن

چون نگوئی که چه افتاد تو را با من؟

نرم کرده‌‌ستیم و زرد چو زردآلو

هنگ داری که بخواهیم همی خوردن

اینکه شد زرد و کهن پیرهن جان است

پیرهن باشد جان را و خرد را تن

 بگرو داشتم این را ز تو تا یکچند

پیش تو بفگنم این داشته پیراهن

زن جادوست جهان، من نخرم ریوش

زن بود آنکه مرو را بفریبد زن

ریو آن زن را با بیژن نشنودی

که چه آورد به افدم  به سر بیژن؟

همچو بیژن به سیه چاه درون مانی

ای پسر، گر تو به گیتی بنهی گردن

چون همی بر ره بیژن روی ای نادان

پس چه گوئی که نبایست چنان کردن؟

 همسری این زن بدگوهر بدخو را

گر بورزی تو نیرزی به یکی ارزن

یاری او مخر و داد مده، زیرا

جز که نادان نخرد کسی به تبر سوزن

دست بر جانت کند گرچه بدو کابین

گنج قارون بدهی یا سپه قارن

مر مرا بر رس از این زن، که مرا با او

شست یا بیش گذشته است دی و بهمن

خوی او این است ای مرد، که دانا را

نفروشد همه جز  تنبل و جز ترفن

کودن و خوار و نبهر است جهان و خس

زان نسازد همه جز با خس و با کودن

ویژه امروز نبینی که همی ایدون

بر سر تخت خدائی کند آهرمن؟

به خراسان در تا بیخ بگسترده است

گرد کرده است ازو  راستروی دامن

چرخ  یکباره فرو بیخت، همه مردم

خس مانده است همه بر سر پرویزن

زین خسان خیر چه جوئی چو همی دانی

که به ترب اندر هرگز نبود روغن

خویشتن دار چو  انجام همی بینی

خیره بی‌رشته و هنجار مکش هنجن

این خسان باد  زیانند، چو نادانان

باد ایشان مخر و باد مکن خرمن

کی توان بیخرد افروختن آتش

به شب اندر زان پروانگک روشن

دل بخیره چه کنی تنگ چو آگاهی

که جهان سایهٔ ابر است و شب آبستن؟

کان خورشید بر این گنبد پیروزه است

که چو باغی است پر از لاله و پر سوسن

گر به شب بنگری اندر سر این گردون

بر سرت گلشن بینی و تو در گلخن

تو مر این گلخن بی‌رونق تاری را

جز  ز نادانی نینگاشته‌ای گلشن

اندر این جای سپنجی چه نهادی دل؟

آب کوبی همی، ای بیهده، در هاون

که‌ت بگفته است که اندیشه مدار از جان

هرچه یابی همه بر تنت همی برتن؟

دشمن توست تن بد کنش ای نادان

به شب و روز میاسای از این دشمن

همه شادی و خوشی جوید و مهمانی

که بیارندش از این برزن و زان برزن

گوید « از  شادی  و خوردن چه بود خوشتر؟

مکن اندیشه ز فردا، بخور و بشکن»

چه کنی  گیتی بی‌دین و خرد زیرا

خوش نباشد نان بی‌زیره و آویشن

مرد بی‌دین چو خر است، ار تو نه‌ای مردم

چو خران بی‌دین شو، روز و شبان می‌دن

خری آموختت آن کس که بفرمودت

که «همیشه شکم خویش همی آگن»

نیک بندیش که از بهر چه آوردت

آنکه‌ت آورد در این گنبد بی‌روزن

چشم و گوش و خرد و  گفت و زبان دادت

بر پاداشن دامن به کمر در زن

آن کن کار بنیکی که نداری شرم

چون ببینیش بر آن پاسخ پاداشن

پیش ازان که‌ت بشود کشت پراگنده

تخم و بیخ بد و به برکن و بپراگن

بس که بگذشت جهان بر تو  جز استیزه

سوی تو نامد و نگذشت به پیرامن

از بد کرده پشیمان شو و  فرمان بر

خیره بر داد گذشته چه کنی شیون؟

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۲:

کون خری دم خری گیر و رو
رو که کلیدان نبود بی مدنگ

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵:

پیاده مرا زان فرستاد توس
که تا اسپ بستانم از اشکبوس
کمان را بمالید رستم بچنگ
بشست اندر اورد تیر خدنگ
ستون کرد  خم را و چپ کرد راست
 خروش از خم چرخ چاچی بخاست
چو سوفارش امد بپهنای گوش
ز شاخ گوزنان برامد خروش 
چو بوسید پیکان  سر انگشت اوی
 گذر کرد از مهره پشت او
کشانی هم اندر زمان جان بداد
 تو گویی که او خود ز مادر نزاد
چو برگشت رستم هم اندر زمان
سواری فرستاد خاقان دمان
 کز ان نامور تیر بیرون کشید
همه تیر تا پر پر از خون کشید
میان سپه تیر بگذاشتند
مر ان تیر را نیزه پنداشتند
چو خاقان بدان پر و پیکان و تیر
نگه کرد برنا دلش  گشت پیر
بپیران چنین گفت کین مرد کیست
ز گردان ایران ورا نام چیست
 تو گفتی که لختی فرومایه اند
 ز گردنکشان کمترین پایه اند
 کنون نیزه با تیر ایشان یکیست
 دل شیر در جنگشان اندکیست
گر ااین تیر از ترکش رستمیست
 نه بر مرده بر زنده باید گریست

به به به به  میخوانم و شادم و اشک میریزم  میخوانم به روزگار سیاهمان  و میبالم به این سخن بلند
- روانت شاد ای سخنور بزرگ  - سپاس خدای را که مرا زبان پارسی اموخت تا ز چنین  گنجینه  بهره ببرم -  گمانم اگر مرد   شاهنامه را بخواند و سپس بمیرد  بر او دریغ نیست بهره خود از زندگی برده است  - به به به به  -
راستی این گنج نغز خسروی
 هست قرانی به واژ پهلوی

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۶:

استاده   بدی  به   بامیان  شیری
 بنشسته بعز در پشین شاری
 مهتر بامیان را شیر و مهتر پشین را شار میگفتند و پشین   تختگاه غرجستان است

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴:

ترانک های فرخی  بسیار شورانگیزاست  دریغ که بدان نمی پردازند

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در مدح ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج:

گلبن سرخ آستین صدره  پر یاقوت کرد
گلبن زرد آستین  گرته   پر دینار کرد

صدره   جامه  یک رویه کوتاهی که  سینه را میپوشاند  و   گرته   پیراهن  است

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۱:

سخن گویی پارسی را باید از سراینده  شاهنامه اموخت  پاکست و بیچون خدایی کش افرید  چه زیبا گفته
چو بگشاد گسترده ها برگرفت 

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۱:

رم به چم قبیله و رمه گروه باشد

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۰:

شنگل و خنگل گویه دیگر از خنجر است

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۰:

تو شاهی و شنگل نگهبان هند
هند  اینجا هند ایران است که انرا سند مینامیم و این بخش از کشور ایرانشهر بوده ابن بلخی میگوید از هند تا فرات شهر پارسیان است

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:

 آنچ دوست عزیز پیام بهرامیان فرمودند پیوستهه از سوی استادان دانشگاه ایران نیز گفته میشود  تنها یک نکته میماند  هنگامی که میگوییند  در مرحله گذر پهلوی  جنوبی به پارسی دری  - ایا به این نگاه میکنند که  این زبان در سده  هفت و هشت و ده و تا دوازده رواج داشته  و پارسی دری  از چندین سده پیشش رواج داشته  - چگونه میشود که بگویید  گذر پهلوی جنوبی به پارسی دری  و ما به چشم و دیدگان و دل میبینیم که  زبان پارس تا سده های پس از زبان دری همچنین رواج داشته  و به زبان فارسی دری تحول  نیافته - یعنی انچه استادان میگویند زبان فارسی از جنوب غرب امده  و اینکه انرا دنباله زبان پهلوی ساسانی   میشمارند دروغی بیش نیست   - نه دنباله زبان ساسانی  - یعنی همه اینها پارسی اند و باید همه ایرانیان را پارسی بدانیم همانگونه که در شاهنامه و اوستا و نزد ارمنیان و نزد سریانیان و عبرانیان و  همه مردمان دوست و نزدیک و دور امده

 

لن

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:

دوستانی که  سروده حافظ را به تویسرکانی دانست   دیدی که این این سخن  به تویسرکان نزدیک است و دوستی که دو بیت اخر را نزدیک به یقینا کردی دانست  ای کاش واقعا هنگامی که سخن از نزدیکی ها میشود  هم همینگونه  خویش  را به هم نزدیک بدانیم - اما  تمونه این سروده ها تنها از حافظ نیست سعدی نیز مثلثات دارد  از دو شاعر دیگر شیراز  دو دیوان کامل به این زبان مانده پ لز جندین شاعر دیگر از سده های گوناگون و شهرهای گوناگون فارس بدین زبان اثر مانده  - این زبان که با ان مینویسم زبان پارسی دری است  و زبانپارسی همین زبان محلی قدیمی شیراز و زبان شما که انرا تویسرکانی و کردی  میخوانی است 

 

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول:

دمباله داستان کجاست پس

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

کیست  نوباوه  رستم  برد ایران   برساند
رود تهمینه  بر ِ زال  نریمان   برساند
سوگ  سهراب  جوان  ساز کند در همه گیتی
 سوگنامه ی پسر  دخت سمنگان برساند
داغ ایرج  به همه شهر نهد سازه  و شیون
  سوگ سهراب و سیاووش و زریران برساند
 مادرش  گیس گشاید به سر کوی در اید
خاک بیزد بسر و بانگ بکیوان برساند
پیر  و کودک بسر برزن و هر کوی بگرید
 سوگ سهراب  جوان پور نریمان   برساند
از درفشان یلان  گوهر و زیور بگشایند
باره گرد ِ جوان زیر درفشان برساند
داغداران ز جگر اشک بریزند  و خروشند
بانگ  نفرین  همه کس بر سر توران برساند
رم کردان  همگی ازدر هر پهله  در اید
دیلم و کوچ و بلوچ   از در گیلان    برساند
شاهدختان و نهانداشتگان گیس  گشایند
مو کنان مویه کنان  اشک به ایوان  برساند 
داستان پسر دخت سمنگان بسراید
کیست سهراب جوان را برد ایران برساند

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - فی المدیحه:

شاهکاره

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۸:

پر هفتا ثله جوونی اکند
کر مغری وخو بونی چش روشت
زور باید نه زر که بانو را
گزری دوست تر که ده من گوشت
پیر هفتاد ساله جوانی میکند
کور مگر بخواب بیند چشم روشن (روشت = روشن = روز - هردو میشود - در اذربایجان و فارس و سیستان روش میگفتند که قدیمی تر از روز و روج و روژ است  روش روشن - روز روزن -
فرخته باذا روش -
در شعر اذربایجان کهن نیز دیده ام




(فارس - کهکیلویه و بوشهر  و فارس کنونی بود- در فارس بجای می  ا میگففتند که هم اکنون در کهکیلویه  -ای می گویند ایکنه

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » مقدمه:

یمینی اجرمت شلت یمینی 
 لقد ضیعت ترجمة الیمینی
 ههههه باحال بود
دست راستم بزه کرد دست راستم شل باد که ترجمه  تاریخ یمینی را گم کردم

 

۱
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۳۹
۴۱
sunny dark_mode