گنجور

حاشیه‌ها

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

بیت اول: هرچند که واعظ شهر این حرف من را به سادگی نخواهد پذیرفت (یا برای من عقوبت خواهد داشت و راحت نخواهد بود) اما می گویم: واعظ شهر تا زمانی که ریا و سالوس ورزد، مسلمان محسوب نخواهد شد.
بیت پنجم: عشق می ورزم و تمیدوارم که این فن شریف هم مانند بقیه هنرها باعث تنگدستی نشود. گویا آن زمان هم هنر با فقر و محرومیت همراه بوده!

امیر در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

جمال آفتاب، ج‏4، ص: 212
خواجه با ابیات و بیانات این غزل اظهار اشتیاق به دوست نموده و می گوید:
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند همدم گل نمی شود، یاد سمن نمی کند؟
چه شده که دلارام من از طریق مظاهر برایم جلوه‏گری ندارد؟ و چرا در چمنزار عالم که مظهر تجلّیات اوست، جلوه نمی نماید تا به دیدارش نایل گردم؟.
در جایی دیگر خبر از رسیدن به این آرزوی خود داده و می گوید:
برید صبا دوشم آگهی آورد که روز محنت و غم رُو به کوتهی آورد
نسیم زلف تو شد خضر راهم اندر عشق زهی رفیق که بختم به همرهی آورد «1»
و شاید می خواهد بگوید: چه شده دل من به زینتهای ظاهری عالم طبیعت میلی ندارد و با جمالهای مظاهر انسی نمی گیرد؟.
شاید علّت، آن است که:
تا دل هرزه گرد من، رفت به چین زلف او ز آن سفر دراز خود، عزم وطن نمی کند
از آن زمان که دلم به دام او مبتلا گشته و دوست را با مظاهر، و در مظاهر، با دیده دل مشاهده کرده‏ام، دیگر به خویش و بدن عنصری و مظاهر توجّهی ندارم. و چون غرق در مشاهده و تماشای اویم، نمی‏خواهم به چیز دیگری متوجّه باشم؛ که:
__________________________________________________
(1)- دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل 143، ص 130.
جمال آفتاب، ج‏4، ص: 213
«یا أَحْمَدُ! هَلْ تَعْرِفُ ما لِلزّاهِدینَ عِنْدی؟ [الی أَنْ قالَ:] وَ لا أَحْجُبُ عَنْهُمْ وَجْهی.» «1»
(ای احمد! آیا می دانی چه چیزی در نزد من برای زاهدان حقیقی مهیّاست؟ [تا اینکه فرمود:] و رویم را از آنان نمی پوشانم [از دیدارم بهره‏مند میگردند]). به گفته خواجه در جایی:
دل من به دَوْر رویت، ز چمن فراغ دارد که چو سرو پای بنداست و چو لاله داغ دارد
سَرِ ما فرو نیاید، به کمان ابروی کس که درون گوشه گیران، ز جهان فراغ دارد
سر درس عشق دارد، دل دردمند حافظ که نه خاطر تماشا، نه هوای باغ دارد «2»
پیش کمان ابرویت لابه همی کنم، ولی گوشه کشیده است از آن، گوش به من نمی کند
خلاصه آنکه: من با توجّه به عالم ظاهر و پیوستگی با تعلّقات آن، حاضر نیستم کشته جمال و کمال ابروان دوست شوم؛ ولی از آنجا که او الطاف خفیّه با بندگان دارد، و عنایتش به کشته شدن من تعلق گرفته، کمان ابروان و جمال خود را بیشتر برای کشتنم مهیّا و کشیده می سازد و اعتنایی به اینکه مایل به کشته شدن نیستم نمی کند. به گفته خواجه در جایی:
عَفَی اللَّهَ چین ابرویش! اگرچه ناتوانم کرد به رحمت هم، پیامی بر سر بیمار می آورد
سراسر بخشش جانان، طریقِ لطف و احسان بود اگر تسبیح می فرمود، اگر زُنّار می‏آورد «3»
چون ز نسیم می شود، زلف بنفشه پُر شکن وه! که دلم، چه یاد آن عهد شکن نمی کند
__________________________________________________
(1)- وافی، ج 3، ابواب المواعظ، باب مواعظ اللَّه سبحانه، ص 39.
(2)- دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل 175، ص 151.
(3)- دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل 221، ص 183.
جمال آفتاب، ج‏4، ص: 214
وابستگی من به عالم طبیعت سبب می شود که گاهی دوست مرا در حجاب کثرت نگاه بدارد، و گاهی عنایاتش را شامل من کند، و با نفحاتش پرده از کثرات بردارد و جمال خود را به من بنمایاند؛ ولی من آن نیستم که به عهد شکنی او و اینکه همیشه مرا به دیدارش مسرور نمی دارد، نگاه کنم، باز به مراقبه و توجّه و یادش مشغول می شوم تا عنایاتش را دریابم.
«إِلهی! کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالخَیْبَةِ مَحْرُوماً، وَ قَدْ کانَ حُسْنُ ظَنّی بِجُودِکَ، أَنْ تَقْلِبَنی بِالنَّجاةِ مَرْحُوماً؟» «1»:
(بار الها! چگونه محروم و نومید از درگاهت برگردم، در صورتی که حسن ظنّم به جود و احسانت آن بود که مرا با نجات دادنت مورد رحمت خود قرار داده و برگردانی؟)
با همه عطر دامنت، آیدم از صبا عجب کز گذر تو خاک را، مُشکِ خُتَن نمی کند
محبوبا! در شگفتم از اینکه نفحات جان فزایت وزیدن می گیرد و صبا برای بندگان عاشق و متوجّهت آن را به هدیه می آورد و ایشان از عطر دامنت بهره مند نمی‏شوند!.
کنایه از اینکه: ای دوست! چرا مرا به عنایات خود بهره‏مند نمی سازی؟ که:
«إِلهی! لا تُغْلِقْ عَلی مُوَحِّدیکَ أَبْوابَ رَحْمَتِکَ، وَ لا تَحْجُبْ مُشْتاقیکَ عَنِ النَّظَرِ إِلی جَمیلِ رُؤْیَتِکَ.» «2»:
(معبودا! درهای رحمتت را بر روی اهل توحیدت مبند، و مشتاقان خود را از مشاهده دیدار نیکویت محجوب مگردان.)
ساقیِ سیمْ ساق من، گر همه زهر «3» می‏دهد کیست که تن چو جام می، جمله دهن نمی کند
__________________________________________________
(1)- اقبال الاعمال، ص 686.
(2)- بحار الانوار، ج 94، ص 144.
(3)- و در نسخه‏ای: دُرْد می دهد.
جمال آفتاب، ج‏4، ص: 215
کنایه از اینکه: محبوبا! من در برابر عشق به تو و جمالت، تمامی ابتلائات را با آغوش باز پذیرایم؛ که:
«اللّهُمَّ! أنْتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَرْبٍ، وَ رَجائی فی کُلِّ شِدَّةٍ [شدیدَةٍ]، وَ أَنْتَ لی فی کُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بی، ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ ...» «1»:
(خدایا! تو در هر ناراحتی شدید مورد اطمینان من؛ و در هر [کار] سختی امید، و در هر پیشآمد، مورد اعتماد و ذخیره من هستی ...).
و یا آنکه «2»: اگر دوستِ سراپا جمالم، مرا از شرابهای ته‏نشین و تجلّیات آتشین خود بهره‏مند نماید، کیست که برای دیدار و آشامیدن آن جملگی دهن نشود و تمام وجودش برای مشاهده او دیده نگردد؟:
«إِلهی! فَاجْعَلْنا مِمَّن ... أَعَذْتَهُ مِنْ هَجْرِکَ وَ قِلاکَ، وَ بَوَّأْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فی جِوارِکَ، وَ خَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِکَ، وَ أَهَّلْتَهُ لِعِبادَتِکَ، وَ هَیَّمْتَهُ [هَیَّمْتَ قَلْبَهُ‏] لإِرادَتِکَ، وَ اجْتَبَیْتَهُ لِمُشاهَدَتِکَ، وَ أَخْلَیْتَ وَجْهَهُ لَکَ، وَ فَرَّغْتَ فُؤادَهُ لِحُبِّکَ، وَ رَغَّبْتَهُ فیما عِنْدَکَ ...» «3»:
(بار الها! پس مرا از آنانی قرار ده که ... از فراق و هجران [و یا شدّت خشمت‏] در پناه خود گرفته، و در جوار خود در مقام صدق و حقیقت جای دادی، و به معرفت و شناختت مخصوصشان گردانیده، و لایق عبادت و پرستش خویش نمودی، و ایشان [و یا: دلشان‏] را شیفته محبّت و ارادت خود نموده، و برای مشاهده‏ات برگزیدی، و توجّه ایشان را تنها به خود منعطف نموده، و قلبشان را از هرچه جز دوستی خود خالی ساختی، و به آنچه نزد توست، راغب گردانیدی ...).
لذا می گوید:
دل به امید وصل او، همدم جان نمی شود جان به هوای کوی او، خدمتِ تن نمی کند
دل و عالم خیالی و عنصریم، به امید دیدن روی جانان، دیگر با جان نمی آمیزد؛ و جان نیز، به هوای دیدارش با بدن عنصری سازش و هماهنگی ندارد.
__________________________________________________
(1)- اقبال الاعمال، ص 561.
(2)- بنابر اینکه به جای زهر، دُرْد باشد که به معنای شراب تَه‏نشین و بسیار مست کننده است.
(3)- بحار الانوار، ج 94، ص 148.
جمال آفتاب، ج‏4، ص: 216
کنایه از اینکه: ای دوست! عشق دیدارت مرا با تمام وجود به تو متوجّه ساخته، عنایتی نما و از هجرانم خلاصی بخش؛ که:
«فَأَنْتَ- لا غَیْرُکَ- مُرادی، وَ لَکَ- لا لِسِواکَ- سَهَری وَ سُهادی، وَ لِقائُکَ قُرَّةُ عَیْنی، وَ وَصْلُکَ مُنی‏ نَفْسی، وَ إِلَیْکَ شَوْقی، وَ فی مَحَبَّتِکَ وَلَهی، وَ إِلی هَواکَ صَبابَتی.» «1»:
(پس تویی مقصود و مرادم، و نه غیر تو، و تنها برای توست شب بیداری و کم خوابی‏ام، و لقایت نور چشمم، و وصالت تنها آرزوی جانم می باشد، و شوقم منحصر به تو، و شیفتگی‏ام در محبّتت، و سوز و حرارت عشقم برای دوستی توست.)
دی گله ای ز طرّه‏اش کردم و از سر فسوس گفت: که این سیاهْ کج، گوش به من نمی کند
شب گذشته، از زلف و کثرات و مظاهر دوست، گله و شکایت نمودم که نمی‏گذارند با تو آشنا شوم و از جمالت بهره ای بگیرم.
فرمود: افسوس که اقتضای وجود خاکی و کثرات، جز غفلت و حجاب برای کسی که با نظر استقلال به آنها توجّه کند، نیست! اگر من نیز به کثرات بگویم به کسی که مرا مورد توجّه خود قرار داده، بی پرده باش نخواهد بود، مگر اینکه عاشق، خود با نظر استقلال به آنها ننگرد؛ که:
«خَلْقُ اللَّهِ الْخَلْقَ حِجابٌ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ.» «2»:
(آفریدن خداوند آفریده‏های خود را ستری است میان او و مخلوقش)
دست کش جفا مکن آب رُخَم، که فیض ابر بی مدد سرشک من، دُرّ عَدَن نمی کند
معشوقا! این گونه به اشک‏های چشمان من بی‏اعتنا مباش، بارانی که در دریای عَدَن می بارد، اگر با اشک چشم من ممزوج نباشد، درّ و مروارید نخواهد گشت؛ که:
__________________________________________________
(1)- بحار الانوار، ج 94، ص 148.
(2)- التّوحید، ص 37، باب التوحید و نفی التّشبیه، از روایت 2.
جمال آفتاب، ج‏4، ص: 217
«أَلْبُکآءُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ، مِفتاحُ الرَّحْمَةِ.» «1»:
(گریستن از ترس [عظمت‏] خدا، کلید رحمت است.).
و یا کنایه از اینکه: اشک چشم بندگان خاصّ و عنایاتت به ایشان است که بندگان دیگر، بلکه همه عالم را برپا نگاه می داری؛ که:
«بِکُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجارَها، وَ بِکُمْ تُخْرِجُ الْأَرْضُ [الْأَشْجارُ] ثِمارَها، وَ بِکُمْ تُنْزِلُ السّمآءُ قَطْرها وَ رِزْقَها.» «2»:
(به شما، زمین درختانش را می رویاند، و به شما، زمین [و یا: درختان‏] میوه‏هایش را بیرون می‏آورد، و به شما، آسمان باران و روزی‏اش را فرو می فرستد.).
چرا به اشک دیدگان خواجه، بی عنایتی و او را مورد لطف خود قرار نمی‏دهی؟!
لَخْلَخه «3» سای شد صبا، دامن پاکت از چه رو خاکِ بنفشه زار را مشک ختن نمی کند؟
این بیت، از جهت معنا با بیت پنجم (با همه عطر دامنت، آیدم ...) یکی است، و تنها از نظر لفظ تفاوت دارد.
خلاصه آنکه: ای دوست! حال که باد صبا نفحات جان بخشت را برای بندگان خاصّت آورده، چرا وجود من و بنفشه زار و همه عاشقانت از آن بهره‏مند نمی گردند و در دامن پاک تو قرار نمی گیرند؟.
به گفته خواجه در جایی:
صبا! خاکِ وجود ما، بدان عالی جناب انداز بُوَد کان شاه خوبان را، نظر بر منظر اندازیم «4»
__________________________________________________
(1)- غرر و درر موضوعی، باب البکاء، ص 37.
(2)- کامل الزیارات، باب 79، زیارت 2، ص 199.
(3)- گفته‏اند: «لَخْلَخه» گوی عنبری است که از عود و کافور و مشک و عود قماری و لادن ساخته می شود، و نیز به معنای ترکیبی که به جهت تقویت دِماغ ترتیب دهند هم آمده است.
(4)- دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل 393، ص 293.
جمال آفتاب، ج‏4، ص: 218
کشته غمزه تو شد، حافظِ ناشنیده‏پند تیغ، سزاست هر که را، درکِ سخن نمی کند
محبوبا! زهّاد و وعّاظ مرا دعوت به قشر و ظاهر شریعت می نمودند و از لُبّ و حقیقت که طریق فطرت است، منع می کردند؛ ولی من در اثر بی‏اعتنایی به گفتار آنان، گرفتار غمزه و صفت جلال و عشوه‏هایت شدم. تیغ سزاست هر که را، درک سخن نمی کند.
در واقع، این امر غایت مطلوب خواجه است، ولی با این بیان می خواهد گله کند و بگوید: مرا فریفته خود ساختی و سپس محروم از دیدارت نمودی.
و یا منظور این باشد که اگر پند اساتید را شنیده بودم، گرفتار جلال و غمزه و ناز دوست نمی شدم و در هجران بسر نمی بردم و وی با ما عنایتها داشت.

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۶۶:

طاعاتت ان قبول
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 8688

Seraj Hosseini در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:

بی کران درود و مهر،در بیت اول هر دو مصرع باید به » خورم « تغییر داده شود ,,,

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

بیت آخر تعبیر لطیف و طنز آمیز و امروزی ئی دارد:
پیش خودم گفتم که الان می خوابم و جمال دوست را به خواب می بینم. اما این حافظ از بس آه و ناله (سر و صدا) کرد مگه گذاشت بخوابم؟!

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

اگر دلم به باده ی مشکین کشش داشته باشد، شایسته است (روا ست) چون که از زهد ِ ریایی بوی خیر نمی آید!

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

بیت چهارم: باد صبا زلفش را کشید. چرخ ِ سفله را ببین که آن جا (در نزدیکی زلف ِ یار)، به اندازه ی مجالی که به باد ِ وزان (صبا) داده، به من نمی دهد. یا:
ای روزگار! باد ِ صبا این مجال را دارد که زلف ِ یار را بکشد اما من این مجال را ندارم که به زلف یار (آن جا) نزدیک هم بشوم.
تصویر ِ افتادن باد صبا (باد ِ وَزان) به زلف ِ یار را به این تعبیر کرده که باد زلف ِ یارش را کشیده است.

همایون در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۳:

جلال دین عزیز تقریبن هر هفته غزلی نو و تازه برای سماع یاران می سرود
بنابر روایت سراسر قونیه پرشده بود از مجالس سماع و موسیقی
ومجالس ویژه بانوان نیز بر پا میشد که جلال دین هم درآن شرکت میجست
که موجب غضب و کینه دین مداران حکومتی شده بود
عرفا ی ما همیشه در سلوک و منش خود تن به ایستادگی های پهلوا نانه برا برسردمداران خودکامه و دین فروش داده اند و تا پای جان پیش رفته اند
این غزل از زیبا ترین های سماعی است با وزن زیبای رجز

رویا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

ُلام خدمت دوستان. آیا در بیت چهارم واژه ی بو ایهام دارد یا تنها به معنای رایحه است؟

بابک ۲۵۰ در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

برای روشن شدن معنی بیت آخر ،این توضیح از کتاب ادبیات عمومی آقای محمدحسین بهرامیان را بخوانید:
اتابک کلمه ای ترکی است و برخی آن را لالا (لله) یا پدر بزرگ معنی کرده اند. این کلمه از عهد سلجوقیان رواج یافت و در واقع به افرادی اطلاق می شدکه سر پرستی فرزندان پادشاه را به عهده داشتند. در دوره های بعد این افراد با بروز شایستگی های خود، از طرف پادشاه به حکمرانی ولایات و شهرهای مختلف گماشته شده و روز بروز بر قدرت و مقام آنها افزوده شد تا آنجا که حتی بعد از فرو پاشی دولت سلجوقی و در زمان استیلای لشکر مغول بر ایران، این گروه از حکمرانان محلی همچنان بر امیری سرزمین تحت فرمان خود باقی ماندند. از این میان اتابکان فارس و آذربایجان در قرن هفتم منشاء اثراتی در گستره فرهنگ و ادب فارسی بودند. مراد سعدی در این بیت اتابک بوبکر بن سعد زنگی از اتابکان سلغری فارس است .
پیوند به وبگاه بیرونی

پویا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰:

مصرع آخر چجوری معنی میشه ؟ میگه به اینکه حالم رو بپرسی راضی شدم ..بعدش ؟

Muhammad در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

قسمت هایی از این شعر رو اقای حامد زمانی به ریتم و آهنگ در اوردن،اسم آهنگشون هست'بگذرد'

نادر.. در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷:

حلقه آن جعد او سلسله پای کیست
زلف چلیپا وشش آفت ایمان کیست
در دل ما صورتیست.. ای عجب! آن نقش کیست؟..

رادوین در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۲:

درود
خیام نیشابوری دانشمند و صوفی بزرگ این رباعی را در وصف وادی توحید سروده اند. این اشعار عرفانی هستند و پر از رمز و راز و افراد عادی نمیتونند مغز این ابیات رو درک کنند.

ری را در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیه‌السّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۱ - اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیه‌السّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران:

احمد مرسل آن چراغ جهان/رحمت عالم آشکار و نهان
تلمیح به آیات 46 احزاب و 107 انبیا

دکتر امین لو در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۳:

بنه عمان بفرمود منذر که رو فسیله گزین از گله‌دار نو
در بیت فوق "بنه عمان" اصلاح شود به نعمان صحیح است.

روفیا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور سوم » پادشاهی شاپور سوم:

پشه داااان؟!
مرادتان پشه بند است؟

دکتر امین لو در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور سوم » پادشاهی شاپور سوم:

ستاره: خیمه ای را گویند از پارچه ٔبسیار نازک دوزند بجهت منع مگس و پشه و آن را درین زمان پشه دان خوانند.

سعید ا...ی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:

درود بر شما
هم ترتیب ابیات نادرسته هم بعضی از واژگان
بهترین تصحیح حافظ که تا به حال دیدم استاد ناتل خانلریست
مثلا این مصرع
به یک کرشمه ی صوفی کشم قلندر کن
صحیحه

۱
۳۴۰۳
۳۴۰۴
۳۴۰۵
۳۴۰۶
۳۴۰۷
۵۶۲۵