Somaye zamani در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غازی غزنوی:
بسیار متاسف شدم که تا حالا به سلطان محمود غزنوی افتخار میکردم ولی با خواندن این قصیده دیدم مردی جبار،غارتگر بوده که حتی به زنان و کودکان نیز رحم نمیکرده است
همایون در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
شاید از اشعار قدیمی جلال دین است و از عرفان یک طرفه سخن می گوید و از تازگی در هستی و توانایی عشق و دوستی شمس و بزرگی های انسان و پهلوانی او خبری نیست، هیچ خبری و پیامی نیست مگر کششی آرام آرام از بالا و عبادت و بندگی از پایین کاری صورت دهد
به نام او در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
مصرع اول: ای کسی که همه خوبی های کیهان برای توست(خدا یا عشق یا معشوق )
پس تو مال چه کسی هستی؟
تو مال چه کسی هستی ؟
مصرع دوم: در حالی که گلستان و بوستان تجلی توست ولی در حقیقت تو کجایی؟ کجا؟
مصرع سوم: گل سوسن اشاره به بی محابا سخن گفتن دارد چنان که اگر گل سوسن را ببنید بخشی دارد که در زیست شناسی به ان پرچم می گویند و بسیار بلند است و چند تا پرچم است و شاعر این هارا به زبان درازی و تعدد زبان تشبیه کرده است
یعنی که حتی گل سوسن که این همه زبان دارد و به بی محابا سخن گفتن شهره است از (خدا یا عشق یا معشوق) به من نشانی نداد
مصرع چهارم: گل سوسن به من گفت برو که از من رازی از (خدا یا عشق یا معشوق) به تو نمی رسد جز آنکه (خدا یا عشق یا معشوق) را ستایش کنم
همچنین سرو به بلندی مشهور است و مولانا می گوید اگر سرو قد بکشد کی به عظمت(خدا یا عشق یا معشوق) می تواند برسد
و گل نرگس مظهر چشم و دیدن و بینایی است
.. در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
دیده ندارد که دل به مهر نبستهاست..
مهدی قناعت پیشه در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴:
آن روی ترش نیست چنینش فعل است
میگوید و میخورد در اینش فعل است
آنکس که بر این چرخ برینش فعل است
این نیست عجب که در زمینش فعل است
میگوید که زندگی اگر سختی دارد خواست وحکمت او(فعل ) و نه ترش روئی اش است و کسی که تمام امور و ...عظمت هستی از اوست تعجب نیست که زمین نیز . . . .
مهدی قناعت پیشه در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳:
آن روح که بسته بود در نقش صفات
از پرتو مصطفی درآمد بر ذات
واندم که روان گشت ز شادی میگفت
شادی روان مصطفی را صلوات که اشتباه نکنم مولوی گوید روحی که بدنبال نقش وجلوه ظاهر صفتهای خداوند بود با پرتو نور وجود حضرت محمد(ص) با ذات وصفات حق آشنا گردیده وپیوند میخورد ولبریز از شادی با پرتوی آن نور از نقش به ذات حقیقت میرسد
حسن حیدری در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۲:
البته، "باره" علاوه بر معنای اسب، در معنای "حصار و قلعه" هم است.
که با توجه به این معنا، معنی مصراع دوم اینگونه می شود:
کمان را زه کن و بر بالای قلعه سنگ بِبَر و آماده ی رزم باش.
حسن حیدری در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۲:
شرح مصراع دوم:
باره: اسب
بر باره بر سنگ: یعنی بر روی اسب، سنگ ببر. در معنای کنایی یعنی آماده رزم باش.
در مصراع دوم دو "بر" داریم. " بر" اول حرف اضافه است که متمم آن "باره" است و "بر" دوم، فعل امر است از مصدر بُردن در معنای بِبَر.
جمشید پیمان در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۶:
یکی از بد ترین موعظه های سعدی است. تبلیغ به پذیرفتن وضع موجود و توجیه اینکه کسی مسؤل وضع و موقعیت خودش نیست. اختیارش دست خدا است . تمثیل هائی هم که آورده است در رابطه با ایده ای که القا می کند مغلطه است. وارد توضیح نمی شوم زیرا موضوع به اندازه کافی واضح است. به این بسنده می کنم که این موعظه حتا با تعلیم و دستور قرآنی در تضاد است. در قرآن به صراحت ذکرشده است :فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ....وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ!! و نیز :وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی !! در شگفتم از سعدی که در داستان درویش دعل و روباه شل به زیبائی تمام بر کوشش و تلاش انسان تاکید کرده است،چگونه در این چند بیت بطور غیر مستقیم و تلویحی او را به قبول وضع موجود اندرز می دهد!
سیدمسعود در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱:
با سلام به دوستان
در جواب آقای سید علی ساقی
تعجب می کنم که بیت " حاشا که من به موسم گل ترک می کنم ..." را اینگونه تفسیر می کنید
آن می که با عقل سازگار است چه مئی می باشد ؟
شراب که زائل کننده عقل می باشد چگونه می توان با لاف عقل زدن آن را خورد
کسی که لاف عقل می زند می زائل کننده عقل را می خورد و براین کار اصرار دارد ؟
البته از کسی که لاف عقل نزند هر نوع تفسیری از شعر حافظ بعید نیست
تردید در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:
سلام گنجور جان
مصرع اول بیت پنجم رو تصحیح کن لطفا
چو رشته شد تنم از هجر رشتهٔ " سر " زلفت
سپاس
امیر اصغری در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - قصیده:
بیت چهارم، مصرع اول؛
خورشید در نقاب عدم شد...
محمد ضیا احمدی در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غازی غزنوی:
ظلم و ستم سلطان محمود غزنوی در این قصیده که به ظاهر مداحی ست کاملآ نمایان است ، سالی صد هزار آدم میکشته و زن و بچه هایشان را اسیر میکرده ، به سپاهیانش میداده و یا همانجا میفروخته است ،شرم بر او باد، نخاس یعنی برده فروش ،
یکی (ودیگر هیچ) در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:
به نام او
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
جهان به بازاری می ماند که همه چیز در آن عرضه می گردد و محلی است برای جلوه گری و عرضهء هنر و مصنوعات و توانایی ها
آنچه که خداوندگار در این بازار مکاره عرضه می دارد جلوه های گوناگون کمال عظمت و شکوه خداوندیست.
او در یکایک مصنوعات خویش جلوه نموده
ولی در هر برههء زمانی تنها یکی از این جلوه ها ست که ظرفیت کامل آن زمان برای جلوه گریست و از دیدگاه مولانا و در زمان او این جلوه گاه کسی جز شمس نیست .
بنابراین مولانا هدف والای خویش را از آمدن به این دنیای فانی تنها دیدار شمس می داند که جلوهء کامل خداوندی در آن برههء زمانیست.
روفیا در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری
روفیا در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:
به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
روفیا در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:
حقوق صحبت ما را به باد داد و برفت
وفای صحبت یاران و همنشینان بین
روفیا در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
روفیا در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ۶ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱: