شیرین در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:
آقای رضا ساقی هنرشناس و عاشق،سپاس بیکران برای این گردآوری نوشتار که بسی بردل نشیند و بسیار می آموزد.سپاس و پایدار باشید.
محسن در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:
بیت اول مرا یاد بیتی از سعدی می اندازد:
انصاف نباشد که من خسته رنجور
پروانه او باشم و او شمع جماعت
برنادت در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:
وااااا !!!!
دوستم، سمر یعنی داستان و قصه و افسانه.
به یاد بیار :
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
مهرداد پارسا در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
در زیر یک غزل دیگر نیز پیشتر این نکته را بیان کرده بودم: اکثر قریب به اتفاق ابیات جبری حافظ یک نکته طنزگونه و کنایی در خود دارد که نشانگر آن است که حافظ در حال ریشخند جبرگرایی اشعریون است که قشر متعصب و رسمی و درباری عصر خود را تشکیل می دادند. معتزله که اختیاری و عقلگرا بودند و روشنفکران عصر خود را تشکیل می دادند اکثرا قشر آزاداندیش را شکل می دادند و حافظ نیز بی شک جزو آنها بوده.
در این غزل نیز اگر توجه کنید در مصرع:
بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم!
به روشنی مزاح و ریشخند رندانه حافظ مشخص است. حافظ همیشه برای باز کردن شر متشرعان قشری اشعری از سر خود که به جبر و خواست الهی در همه امور اعتقادی افراطی داشتند با سفسطه خودشان پاسخ می دهد. یعنی می گوید نوع زندگی و نگرش های لااباگرایانه ما نیز جبر و تقدیر الهی است! نوعی کنایه و ریشخند رندانه!
اشعریون به حدی جبری بودند که یکی از علمای اشعری در نوشته خود قیام بر علیه حاکم ظالم را نیز جایز نمی دانشته، برعکس متعزله همچون اسماعیله که همواره با شورش و نبرد چریکی شناخته می شده اند.
بنده hashemimasoud۶۸@yahoo.com در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴۷:
وزن غزل اشتباه درج شده است.
رمل مثمن، سالم نیست بلکه مقصور است:
ما دماغِ: فاعلاتن، خشک را از: فاعلاتن، باده گلشن: فاعلاتن، کرده ایم: فاعلات (فاعلان)
رمل مثمن مقصور
رضا در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
سلام بنده این شعر را صدها بار خوانده ام و به هیچ وجه بحث مذکر و مونث بودن معشوق برایم مطرح نشده بود تا اینکه مطالب دوستان و اساتید را خواندم.
از نظر بنده روایت عشق مذکر به مؤنث است و در جایی که شاعر می فرمایید : ای پسر چند.... شاعر خودش را نصیحت میکند.
مهسا در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:
میشه لطفا کسی این شعر رو معنی کنه ؟
مهسا در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۷:
سلام
ببخشید میشه لطفا بیت 6 رو معنی کنید ؟
منظور از کر و کار چیه؟
غلامرضا انصاری در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
خشت در ابیات گوناگون:
نیکخواهانم نصیحت میکنند
خشت بر دریا زدن بیحاصلست(سعدی)
نه در خشت و کوپال و گرز گران
که آن شیوه ختم است بر دیگران(سعدی)
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد(نظامی)
خشت از سر خم برکند باده ز خم بیرون کند
وانگه به قمعی افکند در قصعهٔ مروانیه(منوچهری)
خشت گل زیر سر و پی سپر آئید به مرگ
گر به خشت و به سپرمیر کیائید همه(خاقانی)
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت(پروین اعتصامی)
تو اکنون همانا بکین آمدی
که با خشت بر پشت زین آمدی(فردوسی)
باز این سستی این ناموسکوش
کو فرو مرد از یکی خش خشت موش(مولوی)
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت(خیام)
در دست به از تخت فریدون صد بار
خشت سر خم ز ملک کیخسرو به(خیام)
خاک تن من به باده آعشته کنید،
وَز کالبدم خشتِ سَرِ خُم سازید.(خیام)
پیر خمار تو را خشت سر خم نکند
تا گل قالبت از باده مخمر نکنی(فروغی بسطامی)
یکی بر فرق تاج زر نهاده
یکی خشت لحد برسرنهاده(وحشی)
ای پی سهم خشت دارانت
خشت دارم چو مردگان بالین(سنایی)
نیست بر بالای دست خاکساری هیچ دست
خشت خم می نوشد اول، باده سرجوش را(صائب)
خشت عقل از قالبش بیرون فتاد
خانهٔ عاقل نگر تا چون فتاد(شاه نعمت اله)
غلامرضا انصاری در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
خشت /xešt/
معنی:
1. از مصالح ساختمانی بهصورت مکعبی از گِل که در قالب ریخته و خشک کردهاند.
2. [قدیمی] نوعی نیزۀ کوچک که در جنگهای قدیم به کار میرفت: ◻︎ چنان بود تیرش که ژوپینگران / شمردند هر تیر خشتی گران (اسدی: 73)، ◻︎ یکی خشت زد بر سرین قباد / که بند کمرگاه او برگشاد (فردوسی: 1/298).
فرهنگ عمید
شیرین در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
شگفتا!اعجاز خداوند در دل و کلام حافظ را ببینید.چه شورانگیز است.اینهمه نازک بینی و لطافت کلام مرا بس شگفت زده کرده.
حرمتش را به دری زبانان بخوبی و زیبایی بی حد،تقدیم میکند.
درکد بر حافظ نازک بین و دوسداران نازک طبعش
شیرین در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:
دوستان گرامی،ایکاش امکانی محقق میشد تا تفال این غزلهای زیبا نیز در حاشیه ها نوشته میشد تا هم فال میشد و هم تماشا.لذتش بیش بود.
سپاس از لسان الغیب و دوسداران حضرتش
مهران پشوتن در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۰۸ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۶:
سلام سوالی داشتم
مصراع سوم چرا هم وزن بقیه مصراع ها نیست؟
مهران در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸ - فریده:
خوشم باشه فریده دیگه کیه؟؟؟
از شهریار غیر گناه مجردی
یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست( چقدر همذات پندای میکنم با این بیت ...تعریف از خود نیست خیلی شبیه منه)
یاسر قاسمی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:
با احترام، «کارِ دل» درست است، چون در آخرهمین مصرع، به گره اشاره شده است و گره به کار می افتد ونه به تار.
م.حیران در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۴:
چقدر این ساختار زبانی زیباست:
چمنزار جراحت بیدل! از یادش دلی دارم
یعنی بیدل،دلی دارم که از یادش چمنزار جراحت است
Saki badri در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۱:
یکی از مصرع های این شعر در کتاب (نقدبیدل)اثر صلاح الدین سلجوقی چنین امده است
به کام عشرتم گر واگذارد گردش دوران
دوعالم میدهم برباد و یک دیوانه میسازم
امیرحسین در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:
در پاسخ به رسول که گفته بود:
«“”تا بعداز این رقیبت ” زیاد جالب نیست و بی نعنی میزنه»
شد حلقه قامت من، تا بعد از این رقیبت / زین در دگر نراند، ما را به هیچ بابی
این بین کاملاً معناداره. احتمالاً رقیب رو درمعنای «رقیب عشقی» در نظر گرفتی که به نظرت بیمعنا جلوه کرده. درحالیکه اینجا «رقیب» یعنی «نگهبان / محافظ».
قامتِ من حلقه شد (تبدیل به کوبۀ در شد // یا اینکه به حالت سجده و تضرع دراومد) تا بعد از این دیگه نگهبان نتونه من رو از درِ تو بیرون برونه.
صوفی مولانا در ۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹۶:
ذهن ما بسیار شلوغ هست
مدام در حال فرافکنی و توجه به بیرون هستیم و هوشیار نیستیم
مولانا مارو به یک جستجو فرا میخواند
آن کیست که بیرون درون مینگرد؟
آیا اون اصل وجودی که چیزهای بیرونی میبینه و میفهمه و فکر می کند ذهن ما؟ یا چیزی فراتر اون که متوجه ذهن هست چیزی فراتر از ذهن
مولانا مار را هدایت میکند به سمت هوشیاری ترک ذهن
تفحص خود حقیقی اون گستره معرفت و هوشیاری درونی و الوهیت درون
وز دیده نگر که دیده چون مینگرد
و آن کیست که از دیده برون مینگرد
احمد در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸: