گنجور

 
فروغی بسطامی

من نمی‌گویم که عاقل باش یا دیوانه باش

گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش

گر سرِ مقصود داری مو به مو جوینده شو

ور وصالِ گنج خواهی سر به سر ویرانه باش

گر ز تیرِ غمزه خونت ریخت ساقی دم مزن

ور به جای باده زهرت داد در شکرانه باش

چون قدح از دستِ مستان می‌خوری مستانه خور

چون قدم در خیلِ مردان می‌زنی مردانه باش

گر مقامِ خوش‌دلی می‌خواهی از دور سپهر

شام در مستی، سحر در نعرهٔ مستانه باش

گر شبی در خانهٔ جانانه مهمانت کنند

گولِ نعمت را مخور مشغولِ صاحب‌خانه باش

یا به چشمِ آرزو سیرِ رخِ صیاد کن

یا به صحرای طلب در جستجوی دانه باش

یا مشامت را ز بوی سنبلش مشکین مخواه

یا هم‌آغوشِ صبا یا هم‌نشینِ شانه باش

یا گلِ نورسته شو یا بلبلِ شوریده‌حال

یا چراغِ خانه یا آتش به جان، پروانه باش

یا که طبلِ عاشقی و کوسِ معشوقی بزن

یا به رندی شهره شو یا در جمال، افسانه باش

یا به زاهد هم‌قدم شو یا به شاهد هم‌نشین

یا خریدارِ خَزَف یا گوهرِ یک‌دانه باش

یا مسلمان باش یا کافر، دورنگی تا به کی

یا مقیمِ کعبه شو یا ساکنِ بت‌خانه باش

یا که در ظاهر فروغی ذکرِ درویشی مکن

یا که در باطن مریدِ خسرو فرزانه باش

ناصرالدین شه که چرخش عرضه می‌دارد مدام

شادکام از وصلِ معشوق و لبِ پیمانه باش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اثیر اخسیکتی

گر ز کوی عاشقانی، تا عدم هم خانه باش

خویش خوش رویان شدی، با خویشتن بیگانه باش

گه سرای خاص را، چون عامیان دهلیز کن

گه زبان عام را، چون خاصگان خانه باش

هر که را بر کوش زنجیری بود دیوانه شو

[...]

مولانا

ساقیا بی‌گه رسیدی می بده مردانه باش

ساقی دیوانگانی همچو می دیوانه باش

سر به سر پر کن قدح را موی را گنجا مده

وان کز این میدان بترسد گو برو در خانه باش

چون ز خود بیگانه گشتی رو یگانه مطلقی

[...]

سعدی

هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش

تکیه بر هستی مکن در نیستی مردانه باش

کی بود جای ملک در خانهٔ صورت پرست

رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش

پاک چشمان را ز روی خوب دیدن منع نیست

[...]

جلال عضد

مرد این میدان نه‌ای همچون زنان در خانه باش

ور سوی میدان مردان می‌روی مردانه باش

هرکجا ماهی ببینی خرمن خود را بسوز

هرکجا شمعی ببینی پیش او پروانه باش

یوسف ار دستت دهد گو باش در زندان مقیم

[...]

نظیری نیشابوری

طاعت پیر مغان کن وز همه بیگانه باش

اول از میخانه بودی آخر از بتخانه باش

کشتگان عشق، می از کاسه سر می خورند

چون که سر را خاک خواهد خورد گو پیمانه باش

کاذبی در عشق، اگر خاکسترت گردد خموش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه