Armin در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
کاش زمان تو بودم تا دست تو رو میبوسیدم و از کنارت تکان نمیخوزدم
مولانا زندگی من با تو معنا پیدا کرد
حبیب اله حاجی زاده در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱ - باقی قصهٔ اهل سبا:
رنجه شدن : اندوهگین گشتن.به زحمت افتادن
Farid Kiarostami در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸:
در دویست و یک غزل از صائب از دکتر امیری فیروز کوهی و در بیت دوم اینگونه آمده :
اگر چه سگ به مَرَس می کِشند صیادان / کشیده است سگ نفس در مرس ما را
فرید کیارستمی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸:
در کتاب ( دویست و یک غزل صائب ) از دکتر امیری فیروز کوهی ، در ابیات سوم و چهارم این گونه آمده :
بگرد خاطر ما آرزو نمی گردید / لب تو ریخت به دل رنگ صد هوس ما را
شکسته بال و پرانیم جای آن دارد / که باغبان کند از چوب و گل قفس ما را
محمد تقی کمالی سبزواری در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۶ - پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت:
اینکه میگویم بقدر فهم تست
مهدی ابراهیمی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱:
-..-..-
(بَستهام) دَر خَمِ گیسویِ تو (اُمّیدِ دِراز)
آن (مَبادا) که کُند (دَستِ طَلب) (کوتاهم)
"حافظ"
خوشا دست یازیدنِ چون بادی در بَرِ اوجِ تو به سربُلندی و غرور و مَبادا دستِ طلبِ کردنِ خَمانگونهای به تا و پَستی چو گدایان در بَرِ رو و مویِ تو. بِماند آن باد و بَستهام و خَمِ گیسویِ تو به اُمّیدِ دِرازِ من که او خود زِ اپتدا دَرَش را به بَستهام بَسته است آنهم در خیال و به بازیّ و دِلدادِگی.
[زین (قِصّه) بُگذَرم که سُخن میشود بُلند]
منِ گِدا هَوسِ سَروقامتی دارم
که دَست دَر کَمَرَش جُز به سیم و زَر نَرَوَد
"حافظ"
در عالمِ واقع ما همواره و پیوسته این گونه دیدهایم که دستِ طلب در و بَر نوکِ پنجه هایِ پا بوده است به غیر از این یک استثناء که آن ساحرِ افسونساز دستی ز همه بُرده است.
هادی احدی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۹:
عروض مصرع اول غلط است
رند خرابات در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
درود به همه رندان و جویندگان حقیقت
دوستان این غزل جواب به خواجوی کرمانی هست
دقت کنید که موضوع و شروع غزل رو دقیقا حافظ مث خواجو گفته و کم کم توی بیت های بعدی جوابشو داده
اینم غزل خواجو که توی گنجور هم میتونید پیداش کنید
دوش پیری ز خرابات برون آمد مست
دست در دست جوانان و صراحی در دست
گفت عیبم مکن ای خواجه که ترسا به چهئی
توبهٔ من چو سر زلف چلیپا بشکست
هرکه کرد از در میخانه گشادی حاصل
چون تواند دل سودا زده در تقوی بست
من اگر توبه شکستم مکن انکارم از آنک
خود پرستی نکند هر که بود باده پرست
گر بپیری هدف ناوک خلقی گشتم
چه توان کرد که تیر خردم رفت از شست
مستم آندم که بمیرم بسر خاک برید
تا سر از خاک بر آرم به قیامت سرمست
کس ازین قید بتدبیر نرفتست برون
زانکه از چنبر تقدیر نمیشاید جست
مست و مدهوش برندش ز لحد بر عرصات
هر که شد همقدح باده گساران الست
جان فشانان که چو شمع از سر سر برخیزند
یکنفس بی می نوشین نتوانند نشست
همچو ابروی بتان صید کند خاطر خلق
آنکه نشکیبدش ازصحبت مستان پیوست
گر شود بزمگهت عالم بالا خواجو
تو مپندار که بالاتر ازین کاری هست
بیلال مه لا عه بدوڵا در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۵:
این رباعی تکراری می باشد. رباعی شماره 32
علی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
جایی این بیت را جور دیگر دیدم نمیدانم کدام درست تر است
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که ابلیس بسی کرد سجود
علی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:
عارفان جمع بکردند به نظر صحیح است با این مظمون که منظور کاری است که تمام عارفان جمع عارافان را هدف گرفته که بکردند یعنی آن کار را انجام دادند با تاکید، چون کردند و بکردند دو معنی جدا میدهد،
عافان جمع بکردند یعنی کاری که تمامی عارفان انجام دادند، البته تفسیر زبان پارسی بسیار گسترده است و ممکن است در جایی سخنی مثبت باشد ولی در تفسیر منظور به منفی باشد، این چالش در تفسیر در اشعار دیگر شعرا نیز هست، جالب اینجاست که ما همه هرنوع حاشیه ای که به این اشعار مینویسیم منظور همان است که همه آن را فهمیده ایم،
علی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸:
بسیار زیبا و تاثیرگذار. اشارات نجومی فراوانی هم داره که زیبایی شعر رو صدچندان کرده؛ از صور فلکی و ماه و ستارگان و ...
انسان کامل در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش
خیمه در آب و گل مزرعه آدم زد
مهمترین بیت این صوفی بزرگ سانسور شده متاسفانه
علیرضا بخشی زاده روشنفکر در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
بنده قانع شدم، اگر به خواندن این کامنت رسیدید لطفا هردو کامنت من رو حذف بفرمایید،
"به شیر" محتمل تر است.
علی فضلی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:
پیروی از خدا، پیروی از عقل برتر است. طبیعی است که عقل بر مبنای شناختی که از کم و کیف موضوع دارد، به صحت و عدم صحت یک عمل قضاوت میکند. اگر آدمی شناختش از کلیت جهان و شناختش از هر جزئی از اجزایش چون خدا بود، قطعاً قضاوتش در همهی موارد تفاوت میکرد. قطعاً اگر شخصی چون خضر نبی باشد که با خدا مرتبط است آنهم ارتباط از نوع فرشتگان مقرب الهی که فرامین الهی را بی کم و کاست اجرا میکنند، مبنای قضاوتش با موسی و عیسی و محمد که مبنای قضاوتشان بر اساس اطلاعات ظاهری است، تفاوت خواهد داشت.
علیرضا بخشی زاده روشنفکر در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
با درود عرض ادب
بنظر بنده در مورد بیت آخر، "بِشیر"بنظر صحیح تر بود چون منظور "بَشیر" به معنی بشارت دهنده محتمل تر بنظر می رسد.
"بَشیر بود مگر شور عشق سعدی را؟"
گلاویژ شیخ الاسلامی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:
با درود.
در مصراع دوم بیت
لذت وقتهای خوش قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش
اختیار وزنی وجود دارد و شاعر طبق این اختیار مفعولن را به جای مفتعلن آورده است. در این اختیار، به زبان ساده، یک هجای بلند به جای دو هجای کوتاه می آید.
بنابراین نه وزن شعر اشکال دارد و نه شعر مربوط به ایام جوانی حضرت سعدی است... با کمی دقت و تمرین بدون این که خیلی این اختیار محسوس باشد می توان شعر را خواند.
ضمناً این اختیار بسیار رایج است و در شعر همۀ بزرگان شعر فارسی به وفور دیده می شود:
مفعولن می تواند به جای مفتعلن، مستفعلُ و فَعَلاتن بیاید. همچنین فَع لن می تواند به جای فَعَلن بیاید.
علی رضا صادقی در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۸ - حکایت:
بیت 11
به هولش بپرسید و هیبت نمود/
یا:
بهولش بپرسید و هیبت نمود... الخ
احمد در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:
معنی شعر ،
یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت
بپوشد صورت انسان، او انسان من باشد
شاید منظور مولانا در شعر پیامبر خداوند باشد که ظاهر خوش اش نیاید ولی به صورت انسان باشد .
عزیز در ۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵ - بیان آنک خطای محبان بهترست از صواب بیگانگان بر محبوب: