سید حجت موسوی در ۶ سال قبل، شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۵ - قصهٔ هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحانات حق تعالی:
این بیت جعلی است زیرا اولا در نسخه های قدیمی نیست و دوما خود کلمه کورکورانه برای زمان مولوی نیست و کلمه ای تازه تاسیس است.
همچنین کافی است که به این شعر رجوع شود تا نظر مولوی در باره شمر و یزید و امام حسین را متوجه بشوید:
خرده گیرد در سخن بر بایزید
ننگ دارد از درون او یزید
یا
چون بره کردش بگفت ای تیزبین
تو فقیهی ظاهرست این و یقین
او شریفی میکند دعوی سرد
مادر او را که داند تا کی کرد
بر زن و بر فعل زن دل مینهید
عقل ناقص وانگهانی اعتماد
خویشتن را بر علی و بر نبی
بسته است اندر زمانه بس غبی
هر که باشد از زنا و زانیان
این برد ظن در حق ربانیان
هر که بر گردد سرش از چرخها
همچو خود گردنده بیند خانه را
آنچ گفت آن باغبان بوالفضول
حال او بد دور از اولاد رسول
گر نبودی او نتیجهٔ مرتدان
کی چنین گفتی برای خاندان
خواند افسونها شنید آن را فقیه
در پیش رفت آن ستمکار سفیه
گفت ای خر اندرین باغت کی خواند
دزدی از پیغامبرت میراث ماند
شیر را بچه همیماند بدو
تو به پیغامبر بچه مانی بگو
با شریف آن کرد مرد ملتجی
که کند با آل یاسین خارجی
تا چه کین دارند دایم دیو و غول
چون یزید و شمر با آل رسول
پیوند به وبگاه بیرونی
کامبیز خاچاتورین در ۶ سال قبل، شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴:
این بیت عجیب من یاد گاو قدیم خودمون می ندازه که مظهر پاکی بود و ایرانیان باستان ان را مقدس شمرده چون اعتقاد داشتن به افرادی که از پروین جهت نجات زمین وارد شدن در افسانه های باستانی اینگونه نوشته شده استِ که بعداز جنگ با اهریمن، اهورا به زمین فرو رفته تا ابادانی و برکت ببخشد به زمین بی شک خیام منظورش این اتفاق بوده است نه ان گاوی که اعتقاد عامه بر ان بوده است که اعتقادات یونانیان بودا نه اریایی ها در عجبم از این شعر واقعا او عاشق ریاضیات بوده است.
ساکت در ۶ سال قبل، شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱:
به دو دلیل احتمال دارد این رباعی از آن خیام نباشد. یکی به دلیل قرار گرفتن اسرار و معما در کنار یکدیگر که هر دو به یک معنی بوده و قرار گرفتن آنها در کنار یکدیگر از بلاغت به دور است، مگر این که نسخه دیگر این رباعی را بپذیریم که چنین است: ای دل تو به ادراک معما نرسی. دلیل مهمتری که انتساب این رباعی را به خیام مورد تردید قرار میدهد مضمون به کار رفته در مصرع دوم است، چرا که در آن از زیرکان دانایی سخن به میان آمده که گویی به اسرار جهان واقفند، در حالی که در دیگر رباعیات خیام چنین مشاهده نمیشود و همواره بر غیر قابل شناخت بودن جهان تأکید شده است. به عنوان نمونه میتوان به این رباعی اشاره کرد:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین خط مقرمط نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
ملانیا در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
مصرع
اگر چراغ دلی- دان - که راه خانه کجاست
سه جمله است
ناآمده در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵:
شاید مصرع اول بیت دوم اینطور باشد:
تا چند به تنگنای زندان وجود
سید ایمان در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۸:
سلام میشه راهنمایی کنید دو بیت آخر چه معنا و مفهومی دارد؟
Pirooz Eghbal در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:
در روایتی آمده :
مولانا میگوید شمس دیشب به خوابم آمد و از بهشت این شعر را زمزمه کرد .
.. در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۰:
ای آفتاب جان! در و دیوار تن بسوز
قانع نمیشویم بدین نور روزنی..
مهدی در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:
در مصرع اول بیت دوم واژه کویت صحیح است نه کویش
.. در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹۷:
جمله بهانههاست
که عشق است هرچه هست..
شیخ حسن در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۰:
شاعر چرب زبان، برای چاپلوسی و به امید گرفتن هدیه رفته و در مدح رئیس دزدان شعر سروده. چه ارتباطی به انتقاد داره.
ساسان در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:
سلام این غزل هم از حافظ نیست
سامان در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۹:
وزن صحیح این شعر هشت رُکنِ فَعِلُن است که آن را «رَکضُ الخَیل» و «صَوتُ الناقوس» هم مینامیدهاند و در خانوادهی بحر متدارک قرار میگیرد. (کتاب این کیمیای هستی، استاد کدکنی، صفحهی 292)
مهسا در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۸:
ای آنکه طبیب دردهای مائی
این درد ز حد رفت چه میفرمائی
والله اگر هزار معجون داری
من جان نبرم تا تو رخی ننمائی
کورس در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵:
بیت دوم این رباعی رامن بدینگونه دیده و شنیده ام
بودیم به یک شراب در محفل عمر
یک دور ز ما پیشترک مست شدند
لطفا اگر از دوستان کسی این بیت را بدینصورت
دیده راهنمایی فرمایند
علیمحمد امامی در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵:
از جمله داستان های بسیار زیبا و پر اندیشه شاهنامه همین زادن رستم دستان از مادر با روش علمی جراحی است که از دیدگاه پزشکی عرض میکنم تمام نکات علمی و آکادمیک امروزی که منجر به انتخاب روش جراحی برای انجام سزارین که با عرق ملی اگر به آن نگاه کنیم میبایستی از کلمه رستمینه استفاده کنیم ،در آن گنجانده شده
من زمنیکه در سال پنجم پزشکی در دوره زنان و مامایی آموزش میدیدم عهده دار کنفرانسی در مورد تاریخچه و کاربرد سزارین در مامایی شدم . و بر حسب علاقه ای که به شعر و ادبیات داشتم در مقدمه کنفرانس این حماسه علمی غرور آفرین از حکیم بزرگ توس و این گنجینه افتخار ملی ، شاهنامه را بیان کردم که بسیار مورد توجه قرار
گرفت . در این حماسه و در همین داستان به ظاهر کوتاه که در حقیقت تئوری اولیه در به کار گیری روش جراحی برای زایمان های پر مخاطره و غیر طبیعی که منجر به مرگ مادر و کودک خواهد شد ، کلیه مراتب علمی و آکادمیک در نظر گرفته شده . حتی شرایط روحی مادر و اطرافیان و نقش پدر در مراقبت روحی از مادر در این مرحله بحرانی . نکته بسیار خاص اینست که در علم پزشکی هم وقتی با شرایط غیر معقول و مخاطره دار برای مادر و کودک مواجه باشیم مانند طولانی شدن مراحل پیشرفت زایمان ، برای ختم حاملگی و حفظ جان مادر و کودک از روش جراحی استفاده میشود . و چقدر دقیق اقدام به جراحی را ابتدا با بیهوشی که در اینجا از می و مستی کمک میگیرد شروع میکند
حکیم توس یک دانشمند و تئوریسین علم و اخلاق است و مایه سربلندی و غرور ما ایرانی هاست
در هیچ کتاب مذهبی که مدعی ارائه همه نیاز های بشر هست اشاره ای به این مقوله اولیه که با آفرینش انسان در ارتباط است نشده است
دکتر علیمحمد امامی
مهدی ابراهیمی در ۶ سال قبل، جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:
-..-..-
{باز(آ)} که چَشمِ بَد ز رُخَت دفع میکُند
(ای) تازهگُل که دامَن ازین خار میکَشی
"حافظ"
پردهها گُشاده دارید و مُژه بر هم نزنید تا شَهد و مَزهاش را در دهان کَشید، آری چون تارِ تننده و انگبینِ اَنبَست راهِ بُرون و خلاصی ز دستَش نیست، از دستِ وین دو بیتِ او به قدم رنجهای پناه به باغِ دِگرَش گردیم، آن جا که او به صُحبدمی اندر چِیدَنِ گُلی روان و تا میگردد که ناگاه افغانِ بُلبُلی و غُلغُلی اَمانَش نمیدهد، مِسکین چو من به عشقِ گُلی گَشته مُبتلا، و تا به آنجا که سُخن در احتیاجِ ماست؛
.
بَس[گُلشِکُفتهمیشوداینباغرا] ولی
کَس بیبَلایِ خار نَچیدهست ازو گُلی
_
اینجاست که او در سرآمدی و شاعری پا را ز اَفسونِ زیبایی و سُخن فراتر نهاده و آن میآفریند که میبینی، میتوانست سرنوشتِ لُغاتِ [گُل]و [شِکُفته]و [میشود]و [این باغ را]را در انشاء به حلقهی هم نیاورد و پیوندِشان ندهد ولیکن چُنین نکرد، در خوانشی اینگونهاست؛
.
[بس گُل شِکُفته میشود این باغ را] ولی، تا به انتها.
.
ولیکن او نگهبانی و حافظیِّ خود را درین باغ خواهانِ به رُخ کَشیدنِ گُلَست و بَس، پس لُغات و حروف را در حلقهی هم آورده و پیوند میزند و لابُد کَسیِّ خود را نیز هم، پس نقشِ دِگر میبازد.
.
بَس [گُلشِکفتهمیشوداینباغرا]، (ولی)، تا به پایانَش.
.
و کارِ باد را نیز در کار میکَشد، و آنکه از غنچهگی تا بازیِّ گُل بدست اوست، درین باغ آن قَدَر گُل بِبازی و بو به بختِ بَد پَرپَر کردهست که مَپُرس، بدونِ اینکه دستبُردی(ازین یا درین) در آن مصرع نهاده باشد و ردِّ پایی نیز هم، و اکنون نوبتِ کَسّیست، آری او[حافظ] که ارزشِ گُل میداند و بَس نیز بیبلایِ خار نچیدهست ازو گُلی.
اکنون داوِ آن است که در شِکارِ خود باشیم.
.
بازآ که چَشمِ بَد ز رُخَت دفع میکُند
ای تازهگُل که دامَن ازین خار میکَشی
.
ای نازِ من بازآ که ما در نِگهبانی ز رویِ تو چون خاری به رفعِ چَشمِ بَد آییم و شیرینیِّ آن اینجاست که خار در زیرِ پایِ گل که ما باشیم ز دستبُرد زمانه نهاده گَشت پس تو چرا چون دُخترکانِ پُرناز و ادا دامن ازین (ما) خار به بالا کشیدهای، دستی ما را به عمدا اینجا نشان و نهاده است، بی بیم شو، بی باک آی و در بازی بازِ باز گَرد، و این ها را همه تنها امشب این گُلِ خونینِ قالیِ ما بهانه گشت و بس.
شب و روزگار خوَش.
کاهلرُوی چو بادِ صبا را به بویِ زُلف
هر دم به قیدِ سلسه در کار می کَشی
"حافظ"
___
.
بِماند آن توسنِ باد به کاهلرُوی در بندِ زنجیرِ سلسلهوارَت به نازِ وا
گویان در ۶ سال قبل، پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:
دوستان لطفا ”ش”جهانش را به هر
که سودای تو دارد منتسب کنید
و جهاندن را در نظر بگیرید
با توجه به اینکه جهاندن معنای
به زور ستاندن هم میدهد
شاید معنای متفاوتی بدست بدهد
چه اینکه در سودا این اتفاق می افتد
مصرع بعدی هم در. همین راستاست
علیرضا در ۶ سال قبل، پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید:
اتصالی که نگنجد در کلام گفتنش تکلیف باشد والسلام
دیگه اصلا حرفی باقی نمی ماند....
سعید در ۶ سال قبل، شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۳ - حکایت نوشیروان با وزیر خود: