ساقی بیار باده سغراق ده منی
اندیشه را رها کن کاری است کردنی
ای نقد جان مگوی که ایام بیننا
گردن مخار خواجه که وامی است گردنی
ای آب زندگانی در تشنگان نگر
بر دوست رحم آر به کوری دشمنی
هوشی است بند ما و به پیش تو هوش چیست
گر برج خیبر است بخواهیش برکنی
اندر مقام هوش همه خوف و زلزلهست
در بیهشی است عیش و مقامات ایمنی
در بزم بیهشی همه جانها مجردند
رقصان چو ذرهها خورشان نور و روشنی
ای آفتاب جان در و دیوار تن بسوز
قانع نمیشویم بدین نور روزنی
این قصه را رها کن ما سخت تشنهایم
تو ساقی کریمی و بیصرفه و غنی
هیهای عاشقان همه از بوی گلشنی است
آگاه نیست کس که چه باغ و چه گلشنی
خشک آر و مینگر ز چپ و راست اشک خون
ای سنگ دل بگوی که تا چند تن زنی
بیهوده چند گویی خاموش کن بس است
فرمان گفت نیست همان گیر که الکنی
تا شمس حق تبریز آرد گشایشی
کاین ناطقه نماند در حرف معتنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر ایرانی در مورد عشق و طلب آگاهی است. شاعر از ساقی میخواهد که بادهای بیاورد تا بتواند از اندیشههای بیهوده رها شود. او به دوستش توصیه میکند که با دشمن رحم کند و میگوید که در بیهشی عیش و خوشی وجود دارد. همچنین شاعر به سختی طعم عطش را حس میکند و از ساقی میخواهد که به او کمکی کند. او بر این باور است که در دنیای مادی، انسانها هیچ کدام نمیدانند که چه باغ و گلشنهایی در انتظارشان است. در پایان، شاعر به سمت نور حقیقت و شمس تبریز اشاره میکند و بر اهمیت رهایی از ملاقاتهای بیمعنی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، می بیاور و بگذار که من این افکار و نگرانیها را کنار بگذارم، چرا که زمان عمل و انجام کارهاست.
هوش مصنوعی: ای جان عزیزم، نگو که زمان بر تو میگذرد، زیرا این زمان بر دوش تو سنگینی میکند و تو را به زحمت میاندازد.
هوش مصنوعی: ای آب حیات، به تشنگان نظر کن و به دوست رحم کن، حتی اگر دشمنی وجود داشته باشد که نسبت به تو کینهتوزی کند.
هوش مصنوعی: عقل و هوش ما به خاطر تو محدود شده است، و اگر به اندازه برج خیبر به قدرت و عظمت برسی، همچنان قادر خواهی بود که آن را از ریشه برکنی.
هوش مصنوعی: در حالت هوشیاری، همواره ترس و نگرانی وجود دارد، اما در حالت بیهشی، شادی و آرامش باقیست و احساس امنیت برقرار است.
هوش مصنوعی: در مجالس شادابی و بیخیالی، همه جانها آزاد و بیپردهاند، مانند ذراتی که در نور و روشنایی میرقصند.
هوش مصنوعی: ای خورشید جان، با نور خود بدن ما را بسوزان؛ ما از این نور ناچیز راضی نمیشویم.
هوش مصنوعی: این داستان را فراموش کن، ما به شدت تشنهٔ محبت و درک هستیم. تو بخشنده و مهربانی هستی و از منبعی بیپایان بهرهمند.
هوش مصنوعی: عشق و شور و نشاط عاشقان نتیجهای از عطر و رایحهی گلهایی است که به مشام میرسد. اما هیچکس نمیداند که این باغ و گلستان واقعی چقدر زیبا و پرمعنی است.
هوش مصنوعی: خود را بیاحساس و بیشرم نشان نده و به اطراف نگاه کن. ای سنگ دل، بگو تا چه زمانی به دیگران آسیب میزنی و به آنها بیتوجهی میکنی؟
هوش مصنوعی: بیهوده صحبت نکن و ساکت باش، دیگر صحبت نکن. کافی است که به حرفهایت گوش ندهند و ناامید شوی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که حقیقت درخشان به روشنایی بیاید، باید از این گفتارهای غیرمعتبر رهایی پیدا کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
درشرط ما نبود که با من تو این کنی
دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا
آگه نبودهام که همی دانه افکنی
پنداشتم همی که دل از دوستی دهی
[...]
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
از آهن مذهب معمور کرده باش
[...]
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی
وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ
آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.