گنجور

حاشیه‌ها

امیر در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

مطلع این غزل... کار در اورد مرا. در اینجا کام در اورد مرا نوشته شده

فرزانه در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:

دوسه در اینجا به معنی انگشت شمار ، تعداد کم
طرار به معنی دلربا و زرنگ
دوسه طرار یعنی انگشت شمار هستند عارفان واصل که رنگ او یافته اند و اراده آنها با اراده خداوند یکی است .
کلاه از سر مه بردارندتمثیل است یعنی دراوج احترام ماه در برابر انها تعظیم می کند . یعنی در برابر روشنی نور حضورشان ماه از نور افشانی دست بر میدارد

توانای دانا در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶:

سعدی عربی رو عالی سروده و برای اولین بار در تاریخ ادبیات عرب، سعدی قواعد شعر فارسی رو وارد عربی کرد و در حقیقت با قواعد و اصول فارسی، شعر عربی گقت.
خدا بیامرزتت سعدی

ابراهیم گلخنی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:

سلام
فکر کنم خواندن مصرع دوم بیت دوم اشتباه است.
پیمانه، عمر ما است ، می پیمایند

علی آریانا در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۱ - کرامات آن درویش کی در کشتی متهمش کردند:

متأسفانه این شاهکار مولوی با اغلاط و نقائص متعدّد در اینجا درج شده است، دو بیت هم از قلم افتاده است، خواهشمندم با متن زیر جایگزین فرمایید:
بود درویشی درون کشتیی
ساخته از رخت مردم پشتیی
یاوه شد همیان زر او خفته بود
جمله را جستند او را هم نمود
کین فقیر خفته را جوئیم هم
کرد بیدارش ز غم صاحب دِرَم
که درین کشتی چَرَمدان گم شده ست
جمله را جستیم نتوانی تو رَست
دل بیرون کن برهنه شو ز دلق
تا ز تو فارغ شود اوهام خلق
گفت یا رب بر غلامت این خسان
تهمتی کردند فرمان دررسان
یا غیاثی عند کلّ کربةٍ
یا معاذی عند کلّ شدّةٍ
یا مجیبی عند کلّ دعوةٍ
یا مَلاذی عند کلّ محنةٍ
چون بدرد آمد دل درویش ازآن
سر برون کردند هر سو در زمان
صد هزاران ماهی از دریا رسید
بر دهان هر یکی درّی سپید
صد هزاران ماهی از دریای ژرف
بر دهان هر یکی درّی شگرف
صد هزاران ماهی از دریای پر
در دهان هر یکی درّ و چه درّ
هر یکی درّی خراج مُلکتی
کز الهست این ندارد شرکتی
درّ چند انداخت در کشتی و جست
مر هوا را ساخت کرسی و نشست
خوش مربّع چون شهان بر تخت خویش
او فراز اوج و کشتی اش به پیش
گفت رو کشتی شما را حق مرا
تا نباشد با شما دزد گدا
تا کرا باشد خسارت زین فراق
من خوشم جفتدحق و با خلق طاق
نه مرا او تهمت دزدی نهد
نه مهارم را بغمازی دهد
بانگ کردند اهل کشتی کاِی همام
از چه دادندت چنین عالی مقام
حاشَ لِلّه بل ز تعظیم شهان
که نبودم بر فقیران بدگمان
آن فقیران لطیف خوش نفس
کز پی تعظیمشان آمد عبس
آن فقیری بهر پیچاپیچ نیست
بل پی آن که به جز حق هیچ نیست
متهم چون دارم آنها را که حق
کرد امین مخزن هفتم طبق
متهم نفس است نی عقل شریف
متهم حس است نه نور لطیف
نفس سوفسطایی آمد می‌زنش
کش زدن سازد نه حجت گفتنش
معجزه بیند فروزد آن زمان
بعد از آن گوید خیالی بود آن
ور حقیقت بود آن دید عجب
پس مقیم چشم نامد روز و شب
آن مقیم چشم پاکان می‌بود
نی قرین چشم حیوان می‌شود
کان عجب زین حس دارد عار و ننگ
کی بود طاووس اندر چاه تنگ
تا نگویی مر مرا بسیارگو
من ز صد یک گویم و آن همچو مو

عباس بروجردی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵:

مطلع غزل چنین است:
نه باغ بود و نه انگور و می نه باده پرست

Ara..z Arsh در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:

بیت آغازین این شعر حقیقتا انسان را مفتون و شیدا میکند با هر بار خواندنش شوری عظیم در دلم پدیدار میشود ...

محمدامین امدادی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:

وزن شعر مستفعلن فع نیست. مستفتعلن است، مفعولُ فَعَل یا مستفعلُ فع نیز درست است. شعر در وزن غزل مشهور مولوی با من صنما دل یکدله کن، است.

نیری در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۰۵ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲:

با سلام فکر کنم در خط اول هر که او بوده نه هر گاو لطفا ببرسی فرمایید

مهرداد فیلی در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:

با خشنودی بسیار از نظرات سودمند دوستان
در رده نخست :
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
من می‌پندارم حافظ گرانقدر حال و روز ما مردمان را بیان می‌کند که خیالات بسیاری در سر داریم که در میانشان سرگردانیم و میخواهیم از آنها بگریزیم (تکیه بر اختر شبگرد مکن) و نقشی نو در اندازیم . اما در میان این همه افکار در تاریکی بسر می بریم و گاهی هم (بسیار) فریب این همه نقش پراکنده می‌خوریم هر چند تاج کاووس و‌ کمر کیخسرو ربودن در سابقه اش هست و ناگهان با باز آمدن ماه نو آنهم آغاز روشن بینی اندک اندک آنهمه خیال ها محو می‌شوند و ذهن ما روشن شده و تاریکی و وحشت و‌ سرگردانی از بین میرود و ورقی ساده پدید میآید (خاطرت کی رقم‌ فیض پذیرد هیهات. مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی) روشنی نو ماه آغازی برای برآمدن خورشید جهان افروز است که دیگر هیچ اختری در این کشتزار به دیده نیاید و خواب خفتگان را آشفته میکند
بنابر این ماه نو دستاویزیست برای رهایی از آنهمه غرق شدن در کشتزار سیاه آسمان که آن را سیاه که نه بلکه سبز می‌دیدیم

Saeed Shirazi در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۱ - از یک قصیده:

همه شب بهترست با سر شب جابجا شود چون هم بخاطر آوا و هم بخاطر معنی کامل تر بنظر می رسد...

Saeed Shirazi در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را:

چو ما را خرّمی و شاد خواریست
بد اندیشان ما را رنج و زریست
در اینجا قافیه می بایست زاریست بوده باشد و نه زریست

Saeed Shirazi در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵:

در نیم بیت زیر حرف اضافه ی در می بایست بر بوده باشد:
گرنه خون تو در گردن تست

عین. ح در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵:

پُر دُرّ و زر دهان و شکم ابر و آفتاب

عین. ح در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳:

در مصراع آخر به جای «شاب» باید «شادی» باشد

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

ای مزاجت سرد، کو تاسه ی دلت؟
اندر این گرمابه تا کی این قرار
ای انسان بی دل، در گرمابه زندگی تنها جسم را شستشو میدهی یا نسبت به دل و درون و روح خویش بی تفاوت شده ای
برشو از گرمابه و گلخن مرو
جامه کن دربنگر آن نقش و نگار
جامه این تن را بکن و از خود رها شو تا با تمرکز بر احساس روح و توانائی های رتگارنگی که قوای ناشناخته انسانهاست، روح خود را بیابید
چون بدیدی سوی روزن درنگر
کان نگار از عکس روزن شد نگار
شش جهت حمام و روزن لامکان
بر سر روزن جمال شهریار
چون روح خود را شناختی، با آن قوانین فیزیک یا حرکات گردونها و منظومه ها و برجها و نیز عدم را در خواهید یافت. مولانا جهان را شامل زمین و جو اطراف أن تا جائیکه زمین و منظومه شمسی به خلاء کامل یا لامکان میرسد،که در آن هیج است و عدم یا عکس جهان است که از طریق روزنی مانند دنیای کوانتوم به عدم که بعد از خلاء واقعی که لامکان است وقابل تصور انسان نیست (چون خلاء هم تصور فضای خالی از همه چیز جز زمان است وهم أنجا را میتوان خلاف وکیوم یا همه چیز متصور دانست نیز آنجا به شهریار را که در نهایت بر همه احاطه دارد) میرسیم که چون روح به تن ،خداوندست به جهان، امید که به نظرات مولانا و علوم گذشتگان کمی نزدیک شده باشید.

رستم در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
ما در کردی کرمانشاهی بهشت دوم که فعل است و به معنی نهادن را تقریبا به همین صورت استفاده میکنیم؛ هیشت
این کلمه باید خیلی قدیمی باشه

فرشاد در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:

در نسخه ای که من در اختیار دارم اولین مصرع بیت هفتم اینگونه است:
شکر خدا که روی تو چشم بدان ندید
احتمالا منظور از چشم بدان همان چشم آدمهای بد یا به اصطلاح چشم آدمهای تنگ نظر و شور چشم باشد

م ت الف در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

آشیلای گرامی
در قران کریم با تذکر اینکه شراب (انگوری) گرچه دارای نفعی است ولی ضرر آن بیشتر است، آن را حرام دانسته است. اما جالب است بدانید که در آیه ای می فرماید: و سقا هم ربهم شرابا طهورا. یعنی: و پروردگارشان به آنان (مومنان) شراب پاکیزه ای نوشاند. هم لفظ شراب بکار رفته است و هم از لعتی هم ریشه ساقی استفاده شده است.
در عربی ساقی یعنی آب دهنده و نوشاننده؛ و سقا یعنی بسیار آب دهنده و نوشاننده.
میدانید که یکی از القاب حضرت عباس، سقای کربلا است.
پس، از اینکه حافظ هم از الفاظ ساقی، می و شراب استفاده کرده است نباید به عنوان یک مسلمان ناراحت شد. در دورانی که زهد ریاکارانه غوعا میکرده است شاید بهترین انتخاب را داشته است.
با خواندن این کلمات در شعر حافظ میتوانیم سعی کنیم که شراب طهور الهی برایمان تداعی شود. بمرور خواهیم دید که جز آن نیست.

Roya در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲:

گنجور عزیز لطفا بیت دوم را درست کنید: این دشمنی...

۱
۲۲۴۰
۲۲۴۱
۲۲۴۲
۲۲۴۳
۲۲۴۴
۵۵۲۰