گنجور

حاشیه‌ها

حسام در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:

بنده دیر مغان "باش" که هندو دارد

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

در این روزگار این جهانی یار زلال و بی آلایش ظرف شراب و دفتر شعر است(به شکل سفینه که دوباره ظرف شراب را تداعی می کند و تاکیدی لازم بر این که دفتر شعر می بایست، چون شراب خوش کننده حال باشد)نکته تاریخی:روزگار در مسیر تاریخ مورد پذیرش آدمی نبوده است و شاید کار همه ما آدمیان به باد انتقاد گرفتن آن است که هیچ زبانی و جانی برای پاسخ گویی ندارد.
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است
معبری که جان آدمی هر لحظه از آنجا عبور می کند و وارد دنیای حال خوش می شود بسیار باریک است و باید رها (از هر گونه تعلق جسمی، ذهنی و قلبی )و سبک از آنجا عبور کنی.دمی را بدون حال خوش سپری نکن که جایگزینی ندارد(و با تلف کردن آن لحظه، به خود و خداوند ستم کرده ای)
3-تنها من نیستم که از بی عملی یا از کناره بودن از کار دولتی افسرده هستم بلکه علما هم به همین جهت حال خوش ندارند.(عمل به علم،شناختن ارزش لحظه است که خداوند در آن موج می زند)آرایه ادبی:واج آرایی حرف ل و مطابق بودن آن با قافیه غزل بر زیبایی این آرایه افزوده است.
4-در این روزگار که به واقع گذرگاهی پر از غوغای خواسته های ماست(وگرنه روزگار گیاهان و جانوران همیشه آرام است) از چشم خرد نه پابرجاست و نه ارزشمند.
5-رشته موی(تمرکزی که بتواند تو را به زیبایی حال خوش برساند)زیبارویی را بگیر و افسانه نخوان که نیک بختی و شوم بختی از تاثیر افلاک است بلکه از انتخاب توست.
6-دلم بسیار امید داشت که به وصال کامل با تو برسم اما مرگ و یا ترس از زوال(که آمیخته با اساس روزگار است)از بین برنده آرزوی حقیقی ماست.
7-اینچنین که حافظ مست باده زلال ازلی است هیچ گاه هشیار نمی بینیدش(خود بیش از همه به مضمون اشعارش پایبند است)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

مهرداد پارسا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۹:

جناب کیخا اینکه خیام میگوید «بربای نصیب خویش...» منظورش استفاده از لحظات عمر است که در نهایت مرگ آن را از آدم می رباید. اینجا اشاره خاصی به تنازع بقا نشده و رباینده نیز ماهیت هستی است که کور و کر است و ناآگاه.

سجاد در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۲:

در که زاهد خشک ار شییت مست بیاید، شبیت درسشه

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:

با سلام این غزل با سند قوی متعلق به حضرت مولاناست و لذا منم با تتبع از آن غزلی سرودم
 بارالها خبر از طره طرارش ده
خبر از نفح خوش نافه تاتارش ده
 شانه کش باد صبا بر خم زلفش گذران
بیقرار خرمن گیسو بخریدارش ده
رشته رشته چو برقص آوردش دست نسیم
بر سر دوش تو آن گیسوی فرارش ده
دل ما می شکند گر صنم  عشوه گری
بارالها بیکی رهزن عیارش  ده
هرکه عاشق به جفا در قل و زنجیر کند
تو به بندش کن و بر دلبر غدّارش  ده
آنکه آگه نشد از حال دل بیمارم
در غمِ عشق و جنون حالت بیمارش ده
آنکه هرگز نداند شب هجران مرا
بس به شبهای فراق  فرقت دلدارش  ده
نرگس مست ندیده که شود ساقی می
جرعه جرعه  نگه  نرگس بیمارش ده
ما بگوییم که عشقش ده وآزارش کن
بی سبب عشق به عشق عاشقی بسیارش ده
مهلکه دیدم از آن جفت خمارین نگاه
معرکه  با دل شیدا به افکارش  ده
دلبری عشوه گرم سرکش و خونخوار  شده
تیغ نازش به کف و گرمی بازارش ده
گر شبی در تب عشق تاب و توانش برود
از طبیبان دغل  مرهم و تیمارش  ده
پرتو مهر فکن در دل مهرآشیان
آشیان مهر در آن پرتو انوارش ده
بداهه
گفت امد که مرا خواجه به بالا گیرد
رو بجو همچو خودی ابله و آچارش ده
یکی از عزیزان عنی این بیت را پرسیده باید عرض کنم که این بیت پیرو بیت بالا یی خود سروده که میگوید یک نشانی به من بده گفت او از طرف خدا وند که با خواچه یاد شده است میاد تا مرا به بالا ببرد مس برو در بین خود نا رسایی ها و پستی ها که معنی آچار یعنی پستی و ابلهی و نادانی را جچو کنپ تا بر طرف سازد . و لذا اینجا صنعت ایهام و ابهام هم می باشد چون اچار معنی ابزاری که چاره گشا است هم معنی میدهد

نادر در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

سلام،خیلی غم انگیز هست که اینقدر اشتباه شعر خوانی انجام و منتشر شده که به کل معنای شعر به این عظمت ضایع شده
دو شعر خوان هر دو اشتباه

م. ح. بهاری (خطیب) در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۷:

درود
بیت سووم چنین درست تر می آید:
چندان که جای هست، چو جم زنده ایم ما.
سپاس و بدرود

محمد راعی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

معانی ابیات
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
آن همه از فضیلت و علم اندوختی و شکارچی قهار این جهان شدی ولی باید بار دیگر سگ شکار خود را رها کنی و در آسمان بالا شکار بزرگتری برای خودت پیدا کنی (عشق)
میر در بیت اول همان میرشکار است که جهانی مسخر اوست تا شکاری بکند و گویا در دشتی جرگه می کنند و میرشکار، تاختن و واماندن اسبها را پایشمندانه ( با احتیاط) دنبال می کند. درست مانند ادم که اسما ن و زمین اماده اند که او درستی را بگزیند و راستی را بخواهد . گویا ادم را مولانا میر شکار پنداشته است
همه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند، کار دیگر
در علوم ذاتی انسانها غرق شدی و کارهایی بسیار با آن به سرانجام رساندی ولی نشستن برای کسی که هدف اصلی اش (رسیدن به کمال عشق خداوندی) را انجام نداده جایز نیست
مقصود مولوی ازهمه غوطه ها بخوردی اینست که در دریای علوم لدنی شنا کردی وفرورفتی و کار دیگر یافتن علوم و درجاتی است که خداوند به سادگی ارزانی نمی دارد
همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر
آنچه در این عالَم ، نقدا به تو عطا شده بود را دریافتی و به مریدان و اطرافیانت واگذار کردی ولی از من عدد و شمار دیگری از عشق و معرفت را بشنو و در پی آن برو
وکیلِ در : نماینده ای بوده است که امرا و حکام اطراف در درگاه پادشاه مقیم میداشته اند که کارهای مربوط به ایشان را انجام دهد و مراقب مصالح کار باشد
تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر
شمس به مولانا می گوید تو بسیار یاران و مریدان و سلاطین خوش مشرب و فرزانه و عالم در کنار خود داری و توجه و علاقه ی خود را به دنیاییان معطوف ساخته ای. حال لختی از آنها دوری کن تا معرفت خویش را فزونی بخشی و عشق کامل خود را ظاهر کنی
سمن بر یعنی کسی که بدنی لطیف، سفید، و خوشبو دارد.
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
آفرین بر آن قماربازی که آنچه از آبرو و نام و درجات و دنیا را داشت به عمد باخت و از او چیزی جز فداکردن دوباره ی آنها در دل نماند . تهی شد تا ظرفیت انبوه را داشته باشد
خنک به معنی خوشا ، آفرین و خوب و خوش .
شمس به مولوی گفت که آن چه را دارد اعم از نام و نان باید ترک بگوید تا به عوالمی دیگر غیر از عوالم دنیای ظاهری دست پیدا کند.چه قماری بیشتر از عشق به خداوندِ نادیدنی می تواند زندگی و دنیای انسان را بر باد دهد؟ آن هم نه به امید بهشت و نه از بیم دوزخ. خداوندی که هزاران شک به وجودش ذهن انسان را فرا گرفته است. پس عشق ورزی به این خدا و فدا کردن دنیا و آخرت پیش پای او، چیزی جز قمار نمی تواند باشد. مولانا با نگاهی اینچنین پرستش از سر عشق را بر خوف و رجای مرسوم دینی ترجیح میدهد.
تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او به یار دیگر
آگاه باش درمرگ و زندگانی ات فقط و تنها عشق و معرفت واقعی خداوند را بشناسی نه مانند زن فاحشه ای که هر شبش را با یار جدیدی میگذراند
نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش ز هر حریفی ، طرب و خمار دیگر
به مانند چشم بی حیایی که دائم در حال نظاره ی این و آن است و از هر یاری شادی و مستی متفاوتی را خواستار است نباش .
سرمستی را جایی پیدا کن که آفریننده ی آن آنجاست و آنچنان تورا سیراب کند که تشنگی هیچ یاری و معرفتی را احساس نخواهی کرد
همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد
هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر
همه ی زندگانی پست و حقیر خواهد بود اگر با دو یار سپری شود . پس مراقب باش تا به جز عشق خداوندی به پشتیبان دیگری روی نیاوری
که اگر بتان چنین‌اند، ز شه تو خوشه چینند
نبدست مرغ جان را جزِ او مطار دیگر
اگر بتان یا معشوق های تو فضیلتی دارند گدایان مزرعه ی لطف و کرامت خداوند هستند . جایی که به جز آنجا مرغ دل هوای پرواز ندارد
خوشه چین : ویژگی شخص فقیری که پس از درو شدن محصول مزرعه و کشتزار جو و گندم در آن گردش می‌کند تا خوشه‌های باقی‌ماندۀ روی زمین را جمع کند.

مجتبی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۷:

واقعا محسن چاووشی خدمت می کند به ادبیات

فرید در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

سالها پیش از ترک ایران، حوالی 1995،برای مدت کوتاهی در یک پروزه صنعتی در بافق یزد، درگیر شدم. که خوشبختانه طولی نپاییدو.. انجا از یکی از اهالی بافق که اهل ذوق و هنر نیز بود.. شنیدم که وحشی در دام عشق زنی گرفتار بوده،.. و یکروز ان زن با داد و فریاد. و عربده.. که همه بشنوند.. وی را از سرای خود میراند... ساکن کوی بت عربده جویی بودم.. راستی و درستیش پای خودش.. به دلم نشست.. و امروز به سببی.. دنبالش گشتم و.. این نت را گذاشتم

مجید در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

فکر کنم بیت سوم « چشم روشن» صحیح است نه « چشم روشم»

خنامث در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۷:

آیا شعر دیگری داریم که این چنین متقارن باشد؟

علی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری:

دوستان عزیز از خواندن این داستان دچار سردرگمی شدم
نمی دانم آخر علت نجات مردم چه بود؟
تواضع یا دعا
اگر تواضع پس چرا شیخ در بیت های از خود ستایش می کند؟

راضیه در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۷:

ردیف بیت دوم « است » می باشد که اشتباها « م » جای آن نوشته شده . لذا صحیح مصراع به این نحو است : «در آن سرای که خورشید آتشین جگر است»

Ali_J² در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

با سلام
لطفا بیت بیست و سوم مصرع دوم تصحیح شود
گویدم انا الیه راجعون
واژه "که" اضافی‌ست و وزن شعر را به هم زده‌است
با تشکر

مهرداد پارسا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵:

به‌نظر این رباعی تقلیدی ناشیانه از آن رباعی است که می‌گوید: «تو زر نئی ای غافل نادان که تو را/ در خاک نهند و باز بیرون آرند!».

محمود طیب در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۹:

این شعر به نام رابعه قزداری دختر کعب از عرب های ایرانی حاکم هرات و قندهار سروده است.
شما نباید چیزی که به نام شاعر ثبت نهایی شده رو اینجا به نام دیگر یمنتشر کنید.
پیشنهاد می کنم از نام ابوسعید حذفش کنید.

دنیا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر
معنی این بیت رو بگید لطفا

میلاد در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:

خدایا اینا به چه جایگاهی رسیدن،به چه درکی که من حقیر فقط لایق دیدن این اشعارم،من بیچاره کجای کارم،اینقد صید لاغریم که ماهیگیر نمیخوادم،نه تیری نه نشانه ای،من فقط ناظرم و باید حسرت بخورم،چی دارم جز جان شیرین که اونم مال خودشه،خدایا درک

رضا یاوران در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

شعر زیبا ؛ با صدای زیبا
مکمل این شعر فقط صدای مخملی چاوشی بود !

۱
۲۲۰۰
۲۲۰۱
۲۲۰۲
۲۲۰۳
۲۲۰۴
۵۵۱۸