گنجور

حاشیه‌گذاری‌های رضا از کرمان

رضا از کرمان

سلام بنده محمدرضا ذویاور ساکن کرمان شاعر و دوستدار شعر وادب 


رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۴:

سلام 

در جهت تایید نوشتار  اقا حمید رضا وتوضیح بیشتر  این  حکایت مصداق این مثل میتونه باشه که میگن : اخلاق ادمها رو ماما میاره ومرده شور میبره 

تکرار مکررات نباشه  ولی لازم به توضیحه داماد بدلیل نوع شغلش که همیشه با چرم سفت کار کرده  با لبان تازه عروس نیز رفتار مشابه داشته وباعث زخم وجراحت  شده و شاعر  تاکید داره که برای گرفتن پند این مطب را گفته نه به جهت مزاح

ولی ناگفته نمونه که  بسیار آدمهایی  بودند که توانستند با هشیاری وممارست  از دست بسیاری از رزایل اخلاقی  نه تنها که خلاص شده‌اند، بلکه صاحب کمالات وفضایل اخلاقی نیز گردیده اند.

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

  با عرض سلام وادب خدمت تمامی عزیزان

بنده به نوبه خود اجرای این غزل رو توسط همه هنرمندان شنیدم  وخلاصه یکیشون برام دلچسب تر از بقیه بوده واین کاملا طبیعیه ولی  بنظرم این سایت وزین  جهت تبادل نظر  در خصوص  اجرای خوانندگان وهنرمندان نیست   واین نکته هم قابل اغماض نیست که هرکدام از این عزیزان با صدا واجرای حالا خوب یا بد یا کپی یا به هر نوعی ، صدای حضرت مولانا وپیام ایشون رو به مخاطبین و شنوندگانشون انتقال دادن  وبنا به اعتراف دوستان حاشیه نویس بعضا با کلام شعرا از این طریق آشنا شدن  واین نیمه پر لیوانه که باید مورد اعتنا باشه  موضوع دوم این سایت یک سایت ادبی است ولی چرا بعضی از سروران رعایت ادب را نمیکنند وراحت به نظرات وحاشیه ها وحتی خود افراد توهین میکنند که با اصول وشرایط  وقانون حاشیه گذاری مندرج در ذیل  محل حاشیه نویسی نیز مغایرت داره وبهتره جهت پویایی بیشتر سایت رعایت بشه

بر خیالی جنگشان وصلحشان

وز خیالی فخرشان وننگشان

.   واز دوستانی که در انتقال معنی ومفهوم ادبی عرفانی شعر حاشیه گذاشته اند ممنونم چون هر کدام از اشعار شعرا که  توفیق  واقبال ارایه  عمومی بصورت ترانه  پیدا میکنند بدیهی است که علامت سوالهای بیشتری در اذهان عمومی میگذارند  معنی خیلی از ابیات یا کلمات بکار رفته جای تامل وسوال میشه کاش بزرگوارانی که به معنی ومفاهیم این غزل زیبا بیشتر واقفند  قبول زحمت کرده و با زبان ساده  وشیوا یک معنی جامع بر روی این غزل مینوشتند

شاد وخرم باشید

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

سلام بر تمامی دوستان 

شرح ونقطه نظرات دوستان رو خوندم وبا اصل احترام به نظر تمامی کاربران محترم  بنده بیشتر با نظر جناب برگ بی برگی هم عقیده هستم  چرا اگه به این موضوع واقف ومعترف باشیم که غزلیات حافظ عرفانی است پس خیلی واضحه که باید دنبال تفاسیر عرفانی باشیم از سوی دیگر میدانیم  که ما از دوبعد جسمانی وروحانی متشکل میباشیم یا بقول حضرت مولانا 

هست سیم آدمیزاد وبشر    

نیم او زفرشته ونیمیش خر

  بعد جسمانی ما همین جسم وفیزیک ماست که قابل رویت ولمس  از سوی دیگرانه بعد روحانی ما یا در اصطلاح روح ما در این بازار جهان قابل رویت لمس ومشاهده برای دیگران نیست   باز به گفته حضرت مولانا 

نیست را بنمود هست ومحتشم

هست رابنمود بر شکل عدم

 بحر را پوشید کف شد اشکار 

باد را پوشید بنمودت غبار  

الی آخر در دفتر پنجم بخش 46 که توصیه میکنم مطالعه ودقت کنید در هر صورت پر واضحه که اشاره  این بیت غزل به همین موضوعه  به بعد فراموش شده ما که اصل ماست ولی در پرده قرار گرفته و بیشتر تلاش ما در اثبات   وتایید بعد جسمی ماست . یعنی گل اشاره به روح وگلاب اشاره به جسم ما داره  منتظر راهنمایی دوستان گرامی هستم .

شاد وخرم باشید 

 

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲:

سلام 

 جناب فاضلی این اتفاق در دیوان غزلیات سایر شعرا هم دیده میشه مثلا در غزلیات شاه نعمت الله ولی این مطلب به کرات وجود داره، البته به نظر بنده صرفا به حال وهوای شاعر وتاثیراتی که از سرودن غزلی در یک وزن  داشته بر میگرده وبا اون مطلع یک غزل دیگه با ابیات متفاوت بوجود آمده  البته این نظر شخصی وتجربه خودمه از نظر یک نفر که طبع شعر داره واتفاقا غزلیات شاید شباهت در تعدادی ابیات دارند ولی در عین حال هریک لطف خاص خودشون رو دارن و البته ارائه دهنده مطلبی نو و این غزل حضرت مولانا بنظرم شاهکاره  برای بنده ،که ابیاتی از این غزل همواره همچون چراغی در مواقع مرتبط  در  مواجهه با مردم یا مسایل روزمره برایم روشنی بخش وراهگشاست  ضمنا به دوستان توصیه میکنم تفسیر زیبای آقای استاد پرویز شهبازی رو بر این غزل از دست ندهید  ممنونم    

شاد وخرم باشید 

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:

سلام وجود حرف چ در کلمه چوپان خود مبین فارسی بودن کلمه است

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۴۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۹:

البته خود سایت محترم در سر فصل رباعی مرقوم فرمودند رباعی نقل شده 

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۹:

سلام به تمامی عزیزان حضرت مولانا میفرمایند :

اختلاف خلق از نام اوفتاد

چون به معنی رفت آرام اوفتاد

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:

 اقا محسن سلام 

 با توجه به معنی کلی این غزل برای بیت آخر که فرمودی میشه این معنی را در نظر گرفت  با توجه به فراق و محنتی که داره ازش در غزل صحبت میشه میگه من با توجه به همه سختی ودرد ورنج پا پس نمیکشم وبه عشق معشوق وفا دارم  واز پیش تو نمیرم چون من مقید به عشقم  وپابسته وگرفتارم  وقادر به رفتن نیستم  ( پا بسته ومسمار شده قادر به  رفتن نیست) 

 با درود شاد باشی

 

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

دوست گرامی جناب احمدی عزیز 

سلام 

این شعر که فرمودیدغزل 441 از دیوان شمس میباشد واز دفاتر مثنوی نیست 

 شاد وخرم باشی

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:

سلام 

خانم رضایی یکی از دوستان درست معنی کرده و روح معنی نمیده چرا چون روح که نمیتونه خوراک موربشه  و بعد از فوت جسم ادمی دفن میشه و در اصطلاح عامه خوراک مار وموش مور میشه  فلسفه بیشتر اشعار خیام در بی ارزش بودن این جهانه یعنی صورتهای همچو ماه در خاک میرند و غره به جمالت نباش

باسپاس

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۹ - داستان آن درویش کی آن گیلانی را دعا کرد کی خدا ترا به سلامت به خان و مان باز رساناد:

سلام اقا کوروش

نمیدونم قسمت شده  در چند جا پاسخگوی شما باشم زهی سعادت خدا کنه توضیحاتم مفید واقع بشه 

برای معنی سه بیت که فرمودی نیاز است گریزی به بخش قبل بزنیم پیرزنی عجوزه با کبر سن هنوز در دام شهوت اسیر ، وبه دنبال شکار شوهر بود ولی به گفته مولانا دامش پاره شده بود  یعنی جوانی وجمالش نبود واین عمر که در غفلت وشهوت میگذرد چیزی جز سرمایه دوزخ نیست حال اگر کسی برای او طلب عمر دراز نماید گرچه او خوشحال میشود   ولی در اصل برایش نفرین کرده  حال برویم سر سه بیت حضرتعالی   یک روز یک گدایی سمج راه را بر خواجه ای از شهر گیلان می بندد وپس از سماجت وگرفتن پول یا حالا نان  برای خواجه  که  از ظاهرش متوجه شده غریب است طبق عادت گدایان دعا میکند که خداوند ترا به خانه ات سالم برگرداند ولیکن خواجه به هر دلیل میل به برگشت نداشته ویا شاید قهر هم بوده  میگوید آن خانه ای که من دیدم یادارم خدا تورا به آنجا ببرد ای گدای غمگین ژولیده

این حکایت کوتاه در باب تاکید داستان قبلی آمده است ومبیین این مطلب است که زندگی شهوانی چیز قابل آرزو کردن نیست این برداشت بند ه بود  وحتما بی اشتباه نیست دوستان منت گذاشته اصلاح فرمایند.

با سپاس فراوان

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:

سلام

 معنی تحت اللفظی این بیت (۷) مورد نظر سوفی ،بنظر بنده این میشه :

 اگر به ناحق خون منو بریزی از مثل تو،  هیچکس  مطالبه دیه وخون بهای منو نمیکنه چرا ، چون من غلام تو هستم یا به گفته سعدی غلام قاتل خودم هستم 

باسپاس شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۱ - بر عقل فلک پیما ترکانه شبیخون به:

سلام 

معنی تحت اللفظی میشه: این شهر گنجایش این سیلی که تو آوردی رو نداره وخانه ها رو خراب میکنه وبهتره که به دریاچه هامون ببریش 

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۶ - تدبیر کردن موش به چغز کی من نمی‌توانم بر تو آمدن به وقت حاجت در آب میان ما وصلتی باید کی چون من بر لب جو آیم ترا توانم خبر کردن و تو چون بر سر سوراخ موش‌خانه آیی مرا توانی خبر کردن الی آخره:

 با چنین رحمتی که شاه دارد هشیار باش

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

سلام بر دوستان گرامی 

ضمن ابراز احساس مشابه با اکثر دوستان واجب دیدم که درودی مخلصانه بگم به روح پرفتوح واحساس زلال و پاک وحشی  بافقی و همچنین تشکری از خواننده محبوب اکثر فارسی زبانان آقای داریوش اقبالی که با حسن گزینش وانتخاب این شعر  وبا آن صدای دوست داشنی  این اثر را برای بیشتر ما  خاطره انگیز وشاید بهتر است  بگویم معرفی کرده اند  که امیدوارم سالم وتندرست باشند  واین نمونه ای از تعهد واحساس تکلیف در مقابل هنر است وبا سپاس فراوان به دست اندر کاران سایت وزین گنجور  که در اشاعه فرهنگ وادب فارسی همچون ستاره ای در آسمانی تاریک  میدرخشند.   با سپاس واحترام فراوان 

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۹ - حکایت آن دو برادر یکی کوسه و یکی امرد در عزب خانه‌ای خفتند شبی اتفاقا امرد خشت‌ها بر مقعد خود انبار کرد عاقبت دباب دب آورد و آن خشت‌ها را به حیله و نرمی از پس او برداشت کودک بیدار شد به جنگ کی این خشت‌ها کو کجا بردی و چرا بردی او گفت تو این خشت‌ها را چرا نهادی الی آخره:

مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ؛ طَالِبُ عِلْمٍ، وَ طَالِبُ دُنْیَا.و فرمود (ع): دو گرسنه اند که هیچگاه سیر نشوند: طالب علم و طالب دنیا. نهج البلاغه حکمت 457

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۹ - حکایت آن دو برادر یکی کوسه و یکی امرد در عزب خانه‌ای خفتند شبی اتفاقا امرد خشت‌ها بر مقعد خود انبار کرد عاقبت دباب دب آورد و آن خشت‌ها را به حیله و نرمی از پس او برداشت کودک بیدار شد به جنگ کی این خشت‌ها کو کجا بردی و چرا بردی او گفت تو این خشت‌ها را چرا نهادی الی آخره:

سلام  آقا کوروش

 معنی بیت دوم که فرمودی اشاره به حدیث است که در بخش بعدی میتوانید بخوانید با سپاس 

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۳ - حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید:

سلام 

 مقالات شمس کتابی است در قالب نثر که حاوی سخنان ،وحکایاتی است که در طول مدت آشنایی حضرت مولانا با شمس تبریزی در قونیه در مجالسی که شمس حضور داشته از طرف ایشان مطرح گردیده که توسط مولانا ویا سایر مریدان نت برداری و ضبط وثبت گردیده وشامل بسیاری از نکات عرفانی است وپیوند مستحکمی بین این جملات وحکایات با،  اشعار سروده شده درمثنوی  وجود دارد، دقیقا همانند کتاب فیه مافیه مولانا که در قالب نثر است وتوسط سایرین  از مجالس مولانا جمع آوری شده است . به نظر حقیر خواندن این دوکتاب تا حدزیادی در فهم اشعار مثنوی مفید فایده است که انشاالله خداوند این فرصت را عنایت فرماید.  با سپاس شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید:

 رضا از کرمان

سلام بر تمامی دوستان 

بجای بحث در مورد اینکه مولانا با ادب بوده یا بی ادب بهتر است بیشتر به جان مطلب بپردازید چون بنظرم منظور حضرت مولانا وسایر عرفا از سرودن این اشعار باز کردن افق جدید در برابر دید وتفکر انسانهاست وقصد خودنمایی یا سرگرمی برای من وشما نداشتن بله در بعضی جاها شاید در مثال نیازمند به کار بردن بعضی از الفاظ شده  ولیکن اصلا بحث شهوانی یا بی ادبی   بنظر بنده در کار نیست مثلا بیت مورد بحث (13) کاملا مشخصه سر انسان در پیکره آدمی جایگاه ویژه دارد چون به نوعی نشانی از هویت هر فرده  ما بیشتر با صورت وچهره ادمها در ارتباطیم ومهمتر از آن جایگاه عقل انسانی است ظاهراً ، فلسفه سجده کردن شاید همینه که شما باید بالاترین و معتبرترین عضو بدن را با خاک یکسان کنی  واین شاید برای بعضی سخت باشه  ایشان داره همین رو میگه پیمودن مسجد با نشیمنگاه باعث ارتقای شما نمیشود باید سر را بر خاک بسایی  یعنی از هویت پوشالی ومنیت خودت  بگذری یعنی از عقل انسانی و جایگاه آن بگذری وهمسان خاک بدانی    نمیدانم والله اعلم  ولی دیگه صغری وکبری  واین فلسفه چینی ها رو نمیخواد.

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۹ - قصهٔ محبوس شدن آن آهوبچه در آخر خران و طعنهٔ آن خران ببر آن غریب گاه به جنگ و گاه به تسخر و مبتلی گشتن او به کاه خشک کی غذای او نیست و این صفت بندهٔ خاص خداست میان اهل دنیا و اهل هوا و شهوت کی الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا فطوبی للغرباء صدق رسول الله:

رضا  کرمان

سلام خدمت آقا کوروش در پاسخ به سوال حضرتعالی باید عرض کنم  حضرت مولانا در این قطعه از مثنوی شریف  کما فی السابق تاکید به جدایی روح بشری از ماوای اصلی خود دارد ودر قالب استعاره وکنایه  با مثال آهو  وخران به مسئله میپردازد  همانگونه که در بعد از این آهو رو به خران میگوید 

من الیف مرغزاری بوده ام  /// در زلال روضه ها آسوده ام 

گر قضا انداخت مارا درعذاب /// کی رود آن خو وطبع مستطاب 

 اما در توضیح مصرع دوم که شما فرمودید باز ایشان در قالب مثال وبنا به تاکید وحجت کلام شهر سبزوار را که جزو اولین شهرهای غالباً شیعه نشین در گذشته بوده را مطرح میفرمایند که همانگونه که مشخص است اسم ابوبکر بیشتر منتخب مسلمانان اهل تسنن  بوده وهست و یک فرد اهل تسنن در میان یک شهر با اکثریت شیعه بدون همزبان  وهم مسلک احساس غربت وتنهایی میکند به شما توصیه میکنم لطفاً بقیه مثنوی ( حکایت سلطان محمد خوارزمشاه در شهر سبزوار .....) را جهت روشن شدن مطلب بخوانید مثلا  میفرماید:

کی بود بوبکر اندر سبزوار ///یا کلوخ خشک اندر جویبار 

یا

سبزوار است این جهان ومرد حق ///اندر این جا ضایعست وممتحق

هست خوارزمشاه یزدان جلیل /// دل همی خواهد از این قوم رذیل 

 شاد وخرم باشید با سپاس

{ممتحق =باطل ،منسوخ،متروک،ضایع}

 

۱
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
sunny dark_mode