مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا
مهمان صاحبدولتم که دولتش پاینده با
بر خوان شیران یک شبی بوزینهای همراه شد
استیزهرو گر نیستی او از کجا شیر از کجا
بنگر که از شمشیر شه در قهرِمان خون میچکد
آخر چه گستاخی است این والله خطا والله خطا
گر طفل شیری پنجه زد بر روی مادر ناگهان
تو دشمن خود نیستی بر وی منه تو پنجه را
آن کاو ز شیران شیر خوَرْد، او شیر باشد نیست مرد
بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها
نوح ار چه مردموار بُد طوفان مردمخوار بُد
گر هست آتش ذرهای آن ذره دارد شعلهها
شمشیرم و خونریز من، هم نرمم و هم تیز من
همچون جهان فانیام ظاهر خوش و باطن بلا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف مهمانی شاه و دیگر موضوعات مرتبط با قدرت و شجاعت میپردازد. شاعر به بیان انتقاداتی به افرادی میپردازد که در موقعیتهای نادرست قرار میگیرند و از قدرت خود سوءاستفاده میکنند. او به طور خاص به تفاوت میان شخصیتهای واقعی و ظاهری اشاره میکند و میگوید که حتی اگر کسی مانند شیر باشد، باید فعالیتهای او مورد توجه قرار گیرد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید دارد که ظاهر فریبنده و قدرت موقتی نمیتواند حقیقت وجودی انسانها را پنهان کند و در درون آنان بلاهایی وجود دارد که در نهایت نمایان میشود.
هوش مصنوعی: هر شب مهمانی در حضور شاه بر سر سفرهای از محبت و وفاداری نشسته است و مهمان کسی است که صاحبدولت است و آرزو دارم دولت او همیشگی و پایدار باشد.
هوش مصنوعی: در میهمانی شیران، یک شب میمون همراه آنها شد. اگر او شجاع نیست، پس شیر هم از کجا شجاع است؟
هوش مصنوعی: بنگر که از شمشیر پادشاه در حال خشم، خون میچکد. در این وضعیت، چه جسارتی است این، به خدا قسم، اشتباه است، به خدا قسم، اشتباه است.
هوش مصنوعی: اگر بچه شیری ناگهان به چهره مادرش چنگ بزند، تو دشمن او نیستی، پس پنجهاش را به روی او نگذار.
هوش مصنوعی: کسی که از شیران غذا میخورد، در واقع خود شیر است و نمیتوان او را مرد واقعی نامید. من بسیاری از انسانها را دیدهام که در حقیقت همانند اژدها هستند.
مصرع دوم: اگر آتش یک ذره نیز باشد همان یک ذره، شعلهها در درون دارد.
هوش مصنوعی: شمشیر من نمایانگر قدرت و تندی من است؛ هم ملایم هستم و هم برنده. مثل جهان فانی، ظاهر زیبا و باطنی پر از درد و رنج دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه
باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟
ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون
هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون
دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتها
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان
ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
[...]
طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا
یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا
آه از غم آن خوش پسر کز هجر او عمرم به سر
رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا
اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم
[...]
زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب
افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته، در بیشهٔ اندیشهها
امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی، اومید را واجب تویی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.