گنجور

 
مولانا

ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی

ای دوست حریفان بین یک جان شده از مستی

از جان و جهان رسته چون پسته دهان بسته

دم‌ها زده آهسته زان راز که گفتستی

ماییم در این خلوت غرقه شده در رحمت

دستی صنما دستی می‌زن که از این دستی

عاشق شده بر پستی بر فقر و فرودستی

ای جمله بلندی‌ها خاک در این پستی

جز خویش نمی‌دیدی در خویش بپیچیدی

شیخا چه ترنجیدی بی‌خویش شو و رستی

بربند در خانه منمای به بیگانه

آن چهره که بگشادی و آن زلف که بربستی

امروز مکن جانا آن شیوه که دی کردی

ما را غلطی دادی از خانه برون جستی

صورت چه که بربودی در سر بر ما بودی

برخاستی از دیده در دلکده بنشستی

شد صافی بی‌دردی عقلی که توش بردی

شد داروی هر خسته آن را که توش خستی

ای دل بر آن ماهی زین گفت چه می‌خواهی

در قعر رو ای ماهی گر دشمن این شستی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

آن روی به نیکویی خورشید جهانستی

وان یار به‌ زیبایی چون حور جنانستی

خونخواره دو چشم او چون در نگرد شاید

گویی‌ که دو جادو را آهنگ به‌ جانستی

گر راز دو زلفینش ایام بدانستی

[...]

مولانا

من پای همی‌کوبم ای جان و جهان دستی

ای جان و جهان برجه از بهر دل مستی

ای مست مکش محشر بازآی ز شور و شر

آن دست بر آن دل نه ای کاش دلی هستی

ترک دل و جان کردم تا بی‌دل و جان گردم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه