محمد زارعی در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
سلام بر دوستان . من اواخر دهه شصت یعنی حدودا سال 69 یا سال 70 این شعر زیبا رو با صدایی ماندگار استاد حسام الین سراج گوش میگردم و بسیار برآیم لذت بخش بود ، ولی متاسفانه در مطلب شما به این مهم اشارتی نشده بود
حسین متین در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۹۴ - زندگی در صدف خویش گهر ساختن است:
روح مانند مروارید و جسم مانند صدف است ،هدف از زندگی پروراندن گوهر روح درون صدف جسم تشبیه گردیده،واقعا شعر بسیار پر مغز و گرانبهاییست.
هومان در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:
بسیار عالی
هومان در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:
کاملا درسته بیت اول در وصف بی ارزش بودن دنیا و بیت دوم در وصف فانی بودن این دنیاست
محمد مهدی ستوده در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:
بیت دوم اشکال وزنی داره
احسان سلیمانیان در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
سلام و سپاس بخاطر وجود پر برکتتان
در فایل صوتی لا احب افلین گو چون خلیل را به اشتباه تلفط میکنن
خوبه که اصلاح شود چون خیلی ها از فایل صوتی بهره میگیرند و به اشتباه میفتند
کیمیا در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۲:
اذا نَهِقَ الخَطیبُ ابوالفوارس له شغب یهدُّ اصطخرَ فارسِ
معنی این بیت
هرگاه آواز کند خطیب ابوالفوارس او را صوتی است که متزلزل و خراب می کند استخر فارس را
از کتاب کلیات سعدی
عباس اقبال آشتیانی
برگه 216
امیر جاویدی در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۲:
با سلام و عرض ادب
جایی خواندم که:
طبل فراق میزنی نای عراق میزنی
پرده بوسلیک را جفت حجاز میکنی
اشاره به روز عرفه و رفتن امام حسین(ع) به عراق را دارد.
نظر شما جیست؟
با احترام
ظلوم جهول در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۰ - جواب گفتن مؤمن سُنّی، کافر جبری را و در اثبات اختیار بنده دلیل گفتن سنّت راهی باشد کوفتهٔ اقدام انبیا علیهمالسلام بر یمین آن راه بیابان جبر کی خود را اختیار نبیند و امر و نهی را منکر شود و تاویل کند و از منکر شدن امر و نهی لازم آید انکار بهشت کی جزای مطیعان امرست و دوزخ جزای مخالفان امر و دیگر نگویم به چه انجامد کی العاقل تکفیه الاشاره و بر یسار آن راه بیابان قدرست کی قدرت خالق را مغلوب قدرت خلق داند و از آن آن فسادها زاید کی آن مغ جبری بر میشمرد:
سلام
بیت زیر تکراری است
آن فلان روزت نگفتم من چنان
امیر در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۶:
جَیب: گریبان. یعنی وقتی سر در گریبان میکنم گویا در پناه تو محو میشوم.
خاک خَرامت: خاک ناز و زیبا و عشوه گرت. یعنی وقتی راه میروی خاکی که از راه رفتنت بر میخیزد چقدر عشوه و ناز و دلبری دارد. این خاکی که بر میخیزد را میتوانم مانند گلهای بهشتی در دامن خود جمع کنم. ای کاش خوش بخت و اقبال بودم و زیر پای گیاهی که از راه رفتنت جان میگرفت و سر بر میآورد قرار میگرفتم و له میشدم.
قابل یک ذره گناه تو: یعنی گناه من یک ذره دوست داشتن تو و گرفتار تو شدن است. یعنی اگر کسی گناهش این باشد که یک ذره گرفتار تو و دوست داشتن تو باشد تمام جرم و گناه دو عالم را هم داشته باشد به راحتی شفاعت میشود.
ناوک: تیر. یعنی تا کی آه کشیدن برای تو مثل تیری بر جان من بنشیند.
مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲:
احتمالاً مصراع دوم، بیت هجدهم، به صورت ذیل باشد:
به محفل چون، روی؟ بگذار در بیرون، گرانی را
الله اعلم
هیچکس در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۵:
اگر کسی مثنوی نداند از این شعر هیچ نمی فهمد
ریبوار در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۲۱ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۷۴ - در بیان رعایت یتیم و نصایح دیگر:
درود بیت 11 علت مردم ز پر خواری بود ویرایش بشه به علت مردن ز پر خواری بود .سپاس از سایت خوبتون
برگ بی برگی در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
همانطور که در شرح بسیاری از دوستان می بینیم منظور از این ابیات توضیح سیر تکاملی انسان بر مبنای نظریه داروین نیست ،هرچند که آن موضوع را نیز در بر میگیرد ، بلکه مراد انتقال آگاهی و هشیاری از جماد به نبات و سپس به حیوان و در نهایت به انسان میباشد . منابع بسیاری در کتب دینی و احادیث وجود دارند که حتی جمادات نیز دارای سطحی از هشیاری هرچند بسیار اندک هستند . البته کمیت و کیفیت این هشیاری اجسام و گیاه و حیوان برای ما اندک و جزء مینمایند ولی برای پیامبران بگونه ای آمده که گویا آنان نیز دارای هشیاری در سطح انسان هستند .یکی از نمونه ها آن ستون معروف حنانه است که گویا و دارای احساس و سطح بالایی از هشیاری بوده است و نمونه هایدیگری مانند گفتگوی داوود پیامبر با آهن و یا سلیمان با باد و حیوانات . و این مطلب میتواند تاییدی بر آن ابیات مولانا باشد که همه جهان را نور و گوهر واحد میداند:
ده چراغ ار حاضر آید در مکان
هر یکی باشد بصورت غیر آن
فرق نتوان کرد نور هر یکی
چون به نورش روی آری بیشکی
گر تو صد سیب و صد آبی بشمری
صد نماند یک شود چون بفشری
پیمان در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:
جان ما را تا به حق شد چشم باز
بس بِگُفت و بس گل معنی بِرُفت
پیمان در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:
جان ما را تا به حق شد چشم باز
بس بِگُفت و بس گل معنی که بِرُفت
میثم در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۹ - قاعده در شناخت عوالم پنهان و شرایط عروج بدان عوالم:
معنی بیت یه کم حالت تیکه انداختن داره
میگه زنها که از نظر دین ناقص هستن پس چرا مردها همش راه زنها رو انتخاب میکنن
تیمور ناصری در ۴ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲:
گر (بود) آینه منظور بتان
چشم ما هم مژه کمتر زده است
(لغزش) میکدهٔ عجز رساست
پای پر آبله ساغر زده است
بیرخش نام تماشا مبرید
(برنگاهم) مژه (نشتر) زده است
شمع گر سیرگریبان دارد
فال (پرواز) تهٔ پر زده است
تا رهی واشود ( از) قد دوتا
زندگی حلقه بر این در زده است
(شوقم از نامه بران مستغنی است)
رنگ ما پر به کبوتر زده است
(تا) کجا زحمت امید بریم
نفس این بال مکرر زده است
فقر آزادی بیساختهای (است)
کوتهی دامن ما برزده است
اسد در ۴ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
در مذهب ما باده حلالست ولیکن
منظور حافظ به شماست که حرفهای خوب زدن حلالست ، ولی درینجا زدن این حرفها حرامست ، با احترام فراوان به شما خاصه روفیای عزیز و فکور ، فکر نمیکنید وقت دیگران را گرفته اید و یک بیت را بدرستی توضیح ندادید که بهره ای ببریم ، فقط اشعار و بازی با کلمات و از همدیگر تعریف کردن را ننایش داده اید ، مراقب باشیم که حافظ میگوید از ننگ چه پرسی که مرا نام ز ننگست ، درس بزرگی بما داده است که خود را نمایش دادن و شهره کردن را ننگ میداند
آرش در ۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳: