معین اسماعیلی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۴ در پاسخ به علی معینی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
احسنت بر شما
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
این غزل زیبا رو شاگرد استاد شجریان ملیحه مرادی هم خوانده است که البته در آپارات و تلگرام هم میتوانید گوش کنید البته در آپارات به صورت آواز است آهنگش را باید از تلگرام دانلود کنید.
گیو در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۴:
احتمال میرود منظور از خسرو منصور، منصور حلاج باشد.
در ضمن میخواستم نظر دوستان را راجع به بیت سیزده بپرسم که آیا اشاره به «صیحه فاذا» را مربوط به سوره یس آیه ۵۱ میدانند؟:
وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ ﴿۵۱﴾و در صور دمیده خواهد شد پس بناگاه از گورهای خود شتابان به سوی پروردگار خویش می آیند (۵۱)
افسانه چراغی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲ - تقریر عشق مجازی و قوت آن:
در اینجا حالات عشق زمینی را بیان میکند و در ادامه میگوید حالا ببین اگر عشق آسمانی و خدایی باشد چه حالاتی دارد.
افسانه چراغی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲ - تقریر عشق مجازی و قوت آن:
لیرای عزیز
همچون خودی زآب و گِل یعنی کسی مثل خودت که از آب و گِل سرشته شده. منظورش عشق زمینی است؛ عشق انسان به انسان
Ali Pr در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۱۸ در پاسخ به سالک دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹:
خب مگه اینجا اختیار وزنیِ آوردن فاعلاتن به جای فعلاتن نداریم ؟ اگه اختیار شاعری داشته باشیم در بیان شعر باید وزن اصلی رو نوشت .
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۲۸ در پاسخ به مرتضی تا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:
دوست گرامی درودها ...
با تمام حرفتان موافقم ولی خود مولانا هم نمیخواست که اشعارش را بنگارد این را همه میدانیم و دیگر آنکه از نظر من اشعار مولانا چیزی فراتر از یک عارف و خداشناس هست ...
نمیدانم چرا ولی اگر دقت کنیم با تمامی شیرینی ای که در جای جای دیوان شمس و مثنوی مولانا جوشیده میشود ولی باز برخی از اشعار اصلا واقعا نمیدانی چه هدفی داشته ... ؟
منظور م البته برخی غزلیات مولانا در دیوان شمس هست ورنه مثنوی او قیاس ش با دیوان شمس اصلا امکان ندارد که هر دو جدا از هم و در مضوعات متفاوت است ؛
اصلا گاهی با خودم میگویم (وقتی برخی غزلیات را میخوانم)که مولانا این همه زیبا گفت و شور در دلم نهاد ولی چرا هر چه فکر میکنم و مطلب و متون گوناگون از کتب و ... به ذهن میریزم باز نمیتوانم درک کنم که این غزل با این همه مستی و شوری چرا سروده شد ؟از که و از چه میگوید ؟
و این غزلیات اکثرا آنهایی هستند که بسیار شنیده ایم و گوش کرده آیم در آهنگها و دیده ایم و عجیب که معنا بیشترشان واضح واضح است که هرکس به راحتی درک میکند یعنی معنوی و ترجمه لغوی آن از خود شعر بیرون میریزد ...
بارها دیده ام که به مولانا این میگویند ولی سخت با آنان ناسازگار هستم ؛
نه چون او مولانا هست ... و شاید این جمله پیشین خود را باید اصلاح کنم: نه چون طرفدار او هستم و غرق در اشعارش گشته ام ...
نه ...
اینها نیست ؛
با آنکه شمس واقعا بوده و این را خود قبول دارم ولی گاه رابطه میان شمس و مولانا را مثل این چیزی میبینم که در ادامه توصیف میکنم ؛البته شاید توصیفی که خواهم کرد اشتباه باشد :
گاه در زندگی خود همیشه متون بزرگان را میخوانیم و از آنها نیک یاد میکنیم وبا خود میگویم که مثلاً وه که چه سعدی شیرین سخن بود!(مثال :)البته حضرت سعدی حقیقتا شیرین سخن است)و یا از بزرگان و انبیا به شکل یک قدیسه در ذهن خود مجسمه ای بنا میکنیم ؛منظور از مجسمه امیدوارم که بزرگان و دوستان بد پنداشت نکنند بلکه همان قدیسه سازی حقیقی در ذهن است و نه آنکه این قدیسه سازی باطل باشد :)؛این قدیسه سازی ها باعث میشود که اکثر ما به این فکر کنیم که کسانی چون آنان در هر قرن شاید یکی بیاید ... ؛همع ما چه بخواهیم چه نخواهیم کسی هست که بزرگ هست برایمان کسی غیر خدا و دوست و آشنا و فامیل و همسایه و ...کسی که در گذشته بوده و یا شاید یکی از بزرگان همین عصر حاضر که دیگر نیست و آنچنان او را بزرگ میداریم و دست نیافتنی که حتی شاید به او یک محبت و عشق جدا داشته باشیم ... و حال چه میشود که تو آن علی ای که در ذهن خود ستایش میکنی در همین زمان حاضر پیش چشمانت بینی ؟
مثل همین است ؛
این که ذهن عاشق شده یا دل معلوم نیست ... این یک عشق خیلی متفاوت است ؛ آیا اگر او را دیدی او برایت معلم است و استاد یا معشوق ؟
اینجا دیگر پاسخ من ندانم ...
اما گاهی آه حسرت تنم را سرد میکند که ای کاش آن قدیسه ای که در ذهن دارم پیش چشمانم جای بگیرد ...چیزی زیباتر از این نیست که یک رویا حقیقت شود ...
و تمایز این عشق با دیگر عشق ها وارد شدن عقل هست ...
در دیگر عشق ها عقل حکم میکند ولی دل است که راه میبرد و آنجا که عقل و عشق در هم روند پای به کدامین سو رود که هر دو یک میگویند ؟!
و البته این عشق از همان اول سوی یار میرود ...ولی این نوع عشق در اندک افرادی هویدا ست ...
و اما دوست گرامی بیشتر سرتان را درد نمیآورم:))
در نهایت با تمامی حرفهاتان موافقم جز یکی مانده به بند أخر که در مورد عارفان بگفتید؛از نظر من عارفان را باید هم پند داد ؛حتما دقت نمودهاید در اشعار حافظ که حتی ایشان هم عارفان را پند میدهد ولی پند حافظ فقط گریبان عارفان نیست بلکه به عموم منتهی میشود یعنی تمایزی به عارف و مردم دیگر قائل نگشته ؛
برو ای واعظ این چه فریاد است ؟
مرا فتاده دل از کف ترا چه افتاده است ؟
درود بیکران ... .
میلاد رشیدی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱:
در بیت ۲۲۲
مصرع اول این درسته:
یکی شاه پیدا کن تو از تخم من
علی زینلی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۰ - قصهٔ خواندن شیخ ضریر مصحف را در رو و بینا شدن وقت قرائت:
سلام
دو اصطلاح عشقانی _تعجب و صبر_ بعلاوه نکات عرفانی دیگر در شرح این داستان وجود داره.
در جایجای ابیات این بخش و ادامه داستان در بخش بعدی در مورد تعجب صحبت شده! تعجب یا حیرت، یکی از ادراکات عرفانی ست.
شیخی که مصحفی در خانه کور می بیند. و تعجب می کند : که کور را چه به کتاب.
ولی صبر پیشه می کند! تا عاقبت به کشفی نائل می شود.
کور در واقع نماد هر کسی می تواند باشد هر کس که درکی از بطن و رموز دنیا و معانی کتاب های آسمانی ندیده. و بینش و بصیرت لازم رو نداره.
کور وقتی به مرحله ای رسیده که پی برده از این درک هیچ ندیده به مرحله ی تمنا رسیده. او از کار خدا در تعجب افتاده. تمنا کرده، که ای خدا چقدر جالب کور خلقم کردی بدون اونکه آب از آب تکون بخوره! این تعجب داره که با این باحالی و با این همه درایت منو کور خلق کنی! پس حالا که تونستی اینجوری منو کور خلق کنی پس میتونی بینایی به من ببخشی. جالب اینجاست که کور، وقتی به کوری خودش پی میبره متوجه وجود روشنایی میشه. اون میفهمه که چیزی واری این ندیدن هست و اون باید دیدن باشه! بنابراین از کوری خودش در حیرت بوده! البته حیرت یکی از ادراکات عشق است و "درک "چیزی ست غیر قابل انتقال.
کوری و بینایی هر دو میتواند تبدیل به حیرت انسان شود اینکه چگونه انسان میتواند مشاهده کند. یا اینکه تاکنون در حالتی بوده که حجابی او را پوشانده بوده و نتوانسته خوب مشاهده کند هر دو تعجب برانگیز است. البته این کلماتِ خیلی ساده، هرگز درک "تعجب" و حیرت را به کسی منتقل نمی کند. مگر اینکه خود شخص از خدا بخواهد و بعد هم "صبر" بخرج دهد تا "کشف" کند. خلاصه اینکه آن شخص با درخواست از خدا دارای نور علم و آگاهی شب نوردی شد که به بطن و رموز قرآنی دست پیدا می کرده.
او حریص به خواندن کتاب بود. این حرص همان تمایل و آتش اشتیاق و تمنای او بود. تمنا، تمایل یا اشتیاق اینها لازمه ورود شخص به لایه های پنهانی و معرفت است. این تمایل و کشش را خداوند در وجود همه گذاشته، منتهی آتش آن دامن همه را نمی گیرد. تمایل سنگ زیر بنای هر حرکتی ست. کور هم تمایل بخرج داده بود و حریص به دانستن بود. خواندن کتاب، سر زدن به مکانهای مختلف و پرسیدن سوال، همگی نشانه های تمایل یک شخص است. البته انسانهای زیادی هستند که تمام اینکارها را می کنند اما کمتر به چیزی دست پیدا می کنند مشکل این دست افراد این است که وقتی کتاب می خوانند و شیرجه می زنند و غور می کنند غافل بوده اند چرا که از خدا طلب راهنمایی نکرده اند و به اراده و دانش خود متکی بوده اند. آن کور اما دعا کرده و از خدا درخواست کمک کرده بود.
تمایل و اشتیاق انسان را خدا شعله ور می کند. هر کس که آتش شوقی و تمایلی دارد آن را خدا در وجودش گذاشته و نمی تواند از خودش باشد. همه این نکات عرفانی در این داستان نهفته است. (و قل رب زدنی علما...)
مهران در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶:
واقعا متاسفم که کسی به این شعر زیبا توجهی نداشته و هیشکی نظر نذاشته.
مرتضی تا در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:
@این نوشته ها فقط نظرات خودم است
با سلام. تمام حاشیه های دوستان را خواندم. اما مطلب مورد مد نظرم رو میانشان نیافتم.
در رابطه با رابطه میان شمس و مولوی باید بگویم: « مگر عشق چیزی جز دوست داشتن بی حد است؟» آیا لازم است که برای عشق ورزیدن حتما با کسی رابطه جنسی برقرار کرد که بیان میشود که مولوی ممکن بوده همجنس گرا باشد؟
انسان ممکن است سال ها در جستجوی فرد کاملی بگردد که از همنشینی با او خسته نشود و تمام چیز هایی را که عمری به دنبالش بوده را درون آن فرد بیابد.
من فکر میکنم که این مورد هم باید مد نظر باشد.
و اما کاش به جای این همه بحث و جدل بر سر موضوعات مختلف، واقعا درباره خود موضوع حاشیه نویسی میشد.
مورد دیگری هم که به ذهنم میرسد آن است که مولانا کتاب را برای عارفان ننوشته. عارفان خود راه را میشناسند. مولوی سعی داشته ما را قدم به قدم با این راه آشنا کند. تمثیل بیاورد و ما در پایان به همه منظورش پی ببریم.
با نقل قولی از کتاب کیمیاگر حرفم رو پایان میدهم (نقل قولم ممکنه کامل نباشه ولی مظمون همان است): « تمام چیز های لازم برای کیمیاگر شدن بر روی یک تکه زمرد حکاکی شده بود. اما انسان ها سعی کردن برای ساده کردن موضوع تفسیر هایی برای درک آن بنویسند که این خود باعث سختی بیشتر موضوع شد».
م.م.سپهر sepehr.moloudian@gmail.com در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۰ در پاسخ به امیررضا ریاحی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
سلام و درود
معنی بیت ذیل رو خدمتتون عارض میشوم:
به در نمیرود از خانگه یکی هشیار
که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند
خانگه مخفف خانگاه، یا به تداول امروز خانقاه هست که به معنای محل زندگی و تجمع و برگزاری رسومات صوفیان است.
شحنه هم به معنای داروغه و مامور حکومتیست که تحت نظر حکومتی اسلامی طبیعتا مسئولیت تعذیر و بازداشت مسلمین از فعل حرام و غیرقانونی (در اینجا شرب خمر) را دارد.
حال معنای بیت: از آن جا که تمامی صوفیان در خانقاه مست شدهاند و مشغول پایکوبی و شادخواریاند، حتی یک نفر هشیار هم باقی نمانده است که اصلا بخواهد خبر این فعل حرام ایشان را به داروغه بدهد. ازین رو داروغه خبر نشده است و ایشان همچنان به دور از مزاحمت به پایکوبی مشغولاند.
پوشیده نیست که سعدیجان در این بیت زیبا علاوه بر بیان نشاط و انبساط خاطر بهاری و جمعی، ضمنا تعریضی به زهد ریایی دوران خویش و دستگاه حاکم نیز میکند. به شخصه بجز این معنای ظاهری، این بیت را دارای معنای درونی و عرفانی دیگری نمیبینم.
امیدوارم پرسش شما مرتفع شده باشد.
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۵ در پاسخ به محسن دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:
:-)
ادیب در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی:
سپندارمذ اسفند ماه است
محسن در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۲۰ در پاسخ به nabavar دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:
سپاسگزارِ توجهِ شما :)
محسن در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷۳:
استاد مهدی نوریان این غزل را میخوانند:
محسن در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷۲:
استاد مهدی نوریان این غزل را میخوانند:
محسن در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
این غزل را استاد مهدی نوریان خوب شرح کردهاند:
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:
خوانشی که تو فیلم شب های روشن دکلمه شد عالی بود ...
نمیدانم چه چیز دیگری بگویم ولی گاه آنچنان محو غزلیات و اشعار بزرگان میگردم و با خود میگویم این نه در کتب و تعلیمات یافت شود زبان عاشقی معلم نمیخواهد ...
این چه عشقی ست که زبان را به فریاد و دل را به سکوت آورد ؟
به راستی این چه عشقی ست که در دلهای این نیکان و بزرگان بوده که اینچنین قرنها قرن آدمی را حیران کرده است ؟...عاشق بعدی که خواهد بود ؟...زمان هم در انتظار است ...
معین اسماعیلی در ۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۷ در پاسخ به سیاوش مرتضوی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶: