گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

طایر دولت اگر باز گذاری بِکُنَد

یار بازآید و با وصل قراری بِکُنَد

دیده را دَستگَهِ دُرّ و گهر گرچه نَمانْد

بخورد خونی و تدبیرِ نثاری بکند

دوش گفتم بکند لعلِ لبش چارهٔ من

هاتفِ غیب ندا داد که آری بکند

کَس نَیارَد بَرِ او دَم زَنَد از قصهٔ ما

مگرش بادِ صبا گوشْ گذاری بکند

داده‌ام بازِ نظر را به تَذَرْوی پرواز

بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند

شهر خالیست ز عُشّاق بُوَد کز طَرَفی

مردی از خویش برون آید و کاری بکند

کو کریمی که ز بزمِ طربش غمزده‌ای

جرعه‌ای دَرکشد و دفعِ خُماری بکند

یا وفا، یا خبرِ وصلِ تو، یا مرگِ رقیب

بُوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟

حافظا گر نَرَوی از دَرِ او، هم روزی

گذری بر سرت از گوشه کِناری بکند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode