ز آشیان مرغ دلم کاش کناری بکند
بو که آن سلسله مو میل شکاری بکند
سخت خامیم درین ره مگر از روی کرم
پیر میخانه به پیمانه شراری بکند
تا دل بلبل شوریده فریبد به گلی
سالها باد صبا خدمت خاری بکند
بوی مِی تا به قیامت ز مشامش نرود
هرکه در کوی خرابات گذاری بکند
سالها مردمک دیده برای شب وصل
خون دل خورد که ترتیب نثاری بکند
داد بر باد فنا ماحصلم را که دلم
خاست در مصطبۀ عشق قماری بکند
عشق نگذاشت دلم را که کند خدمت عقل
اشتر مست چه تمکین ز مهاری بکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و آرزوی وصال میگوید. او تمایل دارد از птиطی دلش (مرغ دل) به دور باشد تا بتواند به خوبان و عشق واقعی نزدیکتر شود. او معتقد است که در این مسیر، حتی اگر خام باشد و بیتجربه، میتواند با لطف و کرم پیر میخانه به مفاهیم عمیقتری پی ببرد. دل بلبل شوریده نیز با زیبایی گل فریب میخورد و در این مدت باد صبا تلاش میکند که از خارها خدمت کند. شاعر به علاقهای که برای مینوشیدن دارد و اثر ماندگاری که بر روحش میگذارد اشاره میکند و تأکید دارد که عشق نمیگذارد عقلش را در دست بگیرد و به یک وضعیت بینظیر و سرخوشی به مانند شتری مست برسد.
هوش مصنوعی: دلم آرزو دارد که از آشیانهام فاصله بگیرد، بوی آنکه رشته موهایم مانند زیبایی یک شکار، توجه را جلب کند.
هوش مصنوعی: ما در این مسیر هنوز ناپختگانیم، اما به خاطر لطف و مهربانی پیر میخانه، شاید جرعهای از شراب به ما بدهد.
هوش مصنوعی: به مدت سالها، باد صبا به خاطر گل، دل بلبل بیتاب و خوشحال را فریب میدهد و به او خدمت میکند، در حالی که خود آن گل فقط یک خار است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به محلهی عیش و خوشی برود و در آن جا توقف کند، بوی خوش شراب تا همیشه در یادش خواهد ماند و از ذهنش نمیرود.
هوش مصنوعی: سالها مردمک چشم، برای شب وصال، خون دل را تحمل کرد تا بتواند ترتیبی برای نثاری (هدیهای) مهیا کند.
هوش مصنوعی: من باختن حاصل زحماتم را به دست باد سپردم، زیرا که دلم خواست در میدان عشق قمار بزنم.
هوش مصنوعی: عشق مانع شد که دل من به عقل و تفکر روی بیاورد. مانند یک شتر مست که نمیتواند به راحتی حرکت کند، دل من نیز تحت تاثیر عشق اسیر شده است و نمیتواند به مهار و کنترل عقل گوش دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طایر دولت اگر باز گذاری بِکُنَد
یار بازآید و با وصل قراری بِکُنَد
دیده را دَستگَهِ دُرّ و گهر گر چه نَمانْد
بخورد خونی و تدبیرِ نثاری بکند
دوش گفتم بکند لعلِ لبش چارهٔ من
[...]
صاحب الامر مگر باز گذاری بکند
راه بنماید و با عدل قراری بکند
در غمش هر در و لعلی که دلم داشت بریخت
مگر از گریه شادیش نثاری بکند
دوش گفتم بکند وعده وفا، قائم حق
[...]
بر سر خاکم اگر یار گذاری بکند
روح باز آید و با جسم قراری بکند
هیچ دانی ز چه دامان فلک پرگهر است
خواست هر صبح بپای تو نثاری بکند
کرده حایل به رخ آن ترک حصاری خم زلف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.