دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد
نیازِ نیمْشبی دفعِ صد بلا بِکُنَد
عِتابِ یارِ پریچهره عاشقانه بکَش
که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکُند
ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهاننما بکُند
طبیبِ عشق مسیحادَم است و مُشفِق، لیک
چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکُند؟
تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مُدَّعی، خدا بکُند
ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری
به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکُند؟
بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد
مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکُند



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به درد و رنج عشق و نیاز عاطفی اشاره دارد. شاعر از سوزی صحبت میکند که میتواند مشکلات و بلاها را از بین ببرد. او به معشوق خود عتاب میکند و میگوید که یک نگاه معشوق میتواند تمامی بدیها را جبران کند. همچنین، او به اهمیت ارتباط با خدا و امیدواری به رحمت او اشاره دارد و از خواب بخت خود ناامید است ولی امید دارد که یک دعا در صبح، شروعی جدید باشد. در نهایت، شاعر به حال خود اشاره میکند که با وجود مشکلات، باز هم در جستجوی زیبایی و عشق است.
ای دل رنج و سختی را تحمل کن و شکسته باش که همین دل شکستگی گرهگشا و کارساز تو خواهد بود، و راز نیاز نیمشبی صدها بلا و گرفتاری را از تو دور خواهد کرد.
خشم و ملامت آمیخته با ناز معشوق را عاشقانه تحمل کن، زیرا یک نگاه عاشقانه از جانب معشوق جبران صدها جور و جفا را خواهد کرد.
هرکس خدمتگزار جام جهان نما باشد تمام حجابها _ از عالم ماده تا عالم الهی _ برای او برداشته خواهد شد و اسرار الهی را مشاهده خواهد کرد.(جام جهان نما: جام جمشید، دل عارف)
عشق، طبیبی است که هم دلسوز است و هم نفسش شفابخش، اما وقتی هیچگونه درد و نیازی در تو نمیبیند چگونه تو را درمان کند.
تو کارها را به خدا واگذار کن و دلت خوش باشد؛ چرا که اگر مدعی لاف زن به تو رحم نکند، خداوند قطعا رحیم و مهربان است.
از بخت و اقبال نامساعد آزرده ام، امید است که انسان بیدار دل شب زنده داری در هنگام صبح دعایی در حق من بکند.
در غم دوری معشوق سوخت و هیچگونه نشانی از معشوق پیدا نکرد، شاید باد صبا او را به این بخت و اقبال( بوییدن عطر دلاویز معشوق) برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو ترک سرکش من پای در رکاب کند
کرشمه بر مه و جولان بر آفتاب کند
فراز خانه زین جا نکرده گرم هنوز
هزار خانه صبر و خرد خراب کند
چگونه لذت تیغش چشم که در دم قتل
[...]
گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند
خوشست یک بیکش گر چو من ادا بکند
ز غمزه تو نیاید طریق دلجویی
جز اینکه قصد دل زار مبتلا بکند
به تندخویی آن مست بین که زاید تیغ
[...]
سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند
شمیم گل دل ریش مرا خراب کند
چگونه دل نکشد سوی گلستان امروز
که غنچه خمیه زند سنبلش طناب کند
بباغ فاخته کوکو زند همی یعنی
[...]
چو ترک من هوس مجلس شراب کند
هزار عاشق دل خسته را کباب کند
خراب چون نشوم از کرشمهای کسی
که در کرشمه اول جهان خراب کند؟
شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز
[...]
گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند
سیاه روزی من کار آفتاب کند
در آب و خاکم نسرشته اند بیمهری
ز رحم آتش من گریه بر کباب کند
رود بسوی کمر طره ات بسر هر دم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.