گنجور

حاشیه‌گذاری‌های اشکبوس اشک

اشکبوس اشک


اشکبوس اشک در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۴ در پاسخ به نگار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

خانم نگار محترم

این اشعار مزامیر و کلام خدا هستند که در رویا به مولوی الهام میشده و او آنها را مینوشته و برای اینکه بتوانید به راحتی این اشعار را خودتان معنی کنید ،  اطلاعاتی مختصر به شما میدهم ، وقتیکه ما به دنیا می آییم بر خلاف حیوانات ذهنمان کاملا پاک و خالیست که از همان ابتدا با حواس خود شروع به تحقیق وتجربه برای شناخت افراد و اشیای اطراف خود میکنیم مثلا شما هرگز نمیتوانید مزه ترش را برای کودکان توصیف کنید مگر اینکه خود آنان مزه ترش را تجربه کنند و نتایج این تجربه ها در مغز کودکان ذخیره میشود و اگر همین روال برای کودکان ادامه پیدا کند ، آنها دارای شخصیت و ذاتی متفکر و متعقل میشوند که هیچ مطلبی را بدون تحقیق و تعقل قبول نمیکنند و تنها این افراد میتوانند به خداوند شناخت و معرفت پیدا کنند؟.. چون خداوند در زمین و آسمانها «نور» و یا همان «روح» است ؟.. و روح جسم لطیف خداست که از جنس نور و ابدی است و خبر خوش این است که چنانچه ما خودمان را به خداوند بفروشیم ، خداوند نیز در ازای آن به ما جسم روح یا همان نور میدهد که در آن صورت هرگز نخواهیم مرد بلکه ذات و شخصیت ما که در مغزمان ذخیره شده را در جسم لطیف و ابدی نور قرار داده و ما با تولدی دوباره در روح زنده می شویم و به نزد خداوند در جهان آخرت یا همان جهان دیگر که موازی با این دنیاست می رویم و عهده دار کاری شده و جاودانه زندگی می کنیم و دیگر ما بشر محسوب نمی شویم بلکه به ما پادشاه و روح گفته می شود... اما اشخاصی که شخصیتی مقلد پیدا کنند ، لاجرم همانند خفاش از نور یا همان خداوند دور شده و همگام با نیروهای تاریکی میشوند و نهایتأ همچون حیوانات می میرند و تبدیل به خاکی پوسیده و خاکروبه میشوند

 

اشکبوس اشک در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۱۸ در پاسخ به امید دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

آقای امید

دوست محترم ، هیچکدام از اشعار دیوان شمس از مولوی نیستند چون هیچ بشری قادر به سرودن چنین اشعاری نیست ؟.. بلکه اینها مزامیر و کلام خدا هستند که در رویا به مولوی الهام میشده و او آنها را مینوشته و درک معنی این اشعار لذتی بی پایان به ما میدهد؟.. چون مایه اطمینان قلبی ماست .. برای درک این اشعار اطلاعاتی بطور مختصر به شما میدهم ، وقتیکه ما به دنیا می آییم بر خلاف حیوانات ذهنمان کاملا پاک و خالیست که از همان ابتدا با حواس خود شروع به تحقیق وتجربه برای شناخت افراد و اشیای اطراف خود میکنیم مثلا شما هرگز نمیتوانید مزه ترش را برای کودکان توصیف کنید مگر اینکه خود آنان مزه ترش را تجربه کنند و نتایج این تجربه ها در مغز کودکان ذخیره میشود و اگر همین روال برای کودکان ادامه پیدا کند ، آنها دارای شخصیت و ذاتی متفکر و متعقل میشوند که هیچ مطلبی را بدون تحقیق و تعقل قبول نمیکنند و تنها این افراد میتوانند به خداوند شناخت و معرفت پیدا کنند؟.. چون خداوند در زمین و آسمانها «نور» و یا همان «روح» است ؟.. و روح جسم لطیف خداست که از جنس نور و ابدی است و خبر خوش این است که چنانچه ما خودمان را به خداوند بفروشیم ، خداوند نیز در ازای آن به ما جسم روح یا همان نور میدهد که در آن صورت هرگز نخواهیم مرد بلکه ذات و شخصیت ما که در مغزمان ذخیره شده را در جسم لطیف و ابدی نور قرار داده و ما با تولدی دوباره در روح زنده می شویم و به نزد خداوند در جهان آخرت یا همان جهان دیگر که موازی با این دنیاست می رویم و عهده دار کاری شده و جاودانه زندگی می کنیم و دیگر ما بشر محسوب نمی شویم بلکه به ما پادشاه و روح گفته می شود... اما اشخاصی که شخصیتی مقلد پیدا کنند ، لاجرم همانند خفاش از نور یا همان خداوند دور شده و همگام با نیروهای تاریکی میشوند و نهایتأ همچون حیوانات می میرند و تبدیل به خاکی پوسیده و خاکروبه میشوند

 

اشکبوس اشک در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:

سلام خدمت دوستان محترم  به این تفسیر هم عنایت فرمایید:

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

دلا : ای خدا جو

دل: خداوند

ای خدا جو سالک کسی شو که خدا را میشناسد (روح خدا) و در زیر سایه آنکسی بنشین که هر روز سخن تازه خدا را برای تو می گوید !.. منظور مولوی  به روح خداست؟.. چون روح خدا فرمود:

شما آنکه را می‌گویید: «خدای ماست» را نمی شناسید، اما من او را می شناسم زیرا که من از خدا صادر شده وآمده‌ام، من از پیش خود نیامده‌ام بلکه او مرا فرستاده است ، سخنهایی که من به شما می‌گویم ازخود نمی گویم، لکن خدا که در من ساکن است ، او این اعمال را می‌کند ، آنکه مرا شناخت و به من ایمان آورد، نه به من بلکه به آنکه مرا فرستاده است ، ایمان آورده است و کسی‌که مرا دید فرستنده مرا دیده است

.

در این بازار مکاران مرو هر سو چو بی‌کاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

.

بازار مکاران: شیطان بازار ، مکارانی که سخنان خود را بجای کلام خدا قالب میکنند

شکر: کلام خدا ، همانطور که در مزامیر‏ باب ۱۱۹ آمده:    

کلام تو به مذاق من چه شیرین است وبه دهانم از عسل شیرین تر

.

اگر نفهمی هدف از آفرینش تو چیست ، دنباله روی سخنان مکاران خواهی شد 

بلکه سالک کسی شو که کلام خداست؟.. زیرا اگر کلام خدا را بشنویم و آنرا حفظ کنیم هرگز نخواهیم مُرد و زندگی جاودانی خواهیم داشت و هدف از آفرینش ما اینست که هرگز نمیریم ، همچنانکه روح خدا می فرماید :

هر‌که کلام مرا بشنود و آنرا حفظ کند ، مرگ را تا به ابد نخواهد دید بلکه حیات جاودانی دارد و کلامی که می‌شنوید از من نیست بلکه از آنکسی است که مرافرستاد

.

ترازو گر نداری ،پس تو را زو رهزند هر کس

یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

ترازو : تعقل و تفکر

قلب : سکه تقلبی ، سخنان و وعده های دروغ

پس اگر بدون تعقل و تفکر هر سخنی را بعنوان کلام خدا بپذیری ، حتمأ گمراه خواهی شد

.

تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید

تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

مثلی بین جوونها رایجه که به افراد مکار وکلاهبردار و دروغگو  میگن «دو دره باز»

ظاهرأ این مثل سابقه ای چند صد ساله داره؟.. چون مولانا میگه: مکاران با سخنان دروغ و وعده های پوشالی در باغ سبز رو نشونت میدن و منتظرت میگذارن ولی از در دیگه خونه میزنن بچاک پس هر سخنی که در مورد رسیدن به حیات جاودانی نباشد آن کلام خدا نیست

 

اشکبوس اشک در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:

دوستان سلام ، لطفأ به این تقسیر عنایت فرمائید

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد

نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

دل: ذهن ، در اینجا منظور به پندارها و باورهای تقلیدی و دروغ و باطلی که در ذهن قفل شده باشه ، خانه ابلیس

اگر خانه ای که ابلیس در ذهن تو ساخته بسوزد و از بین برود آنگاه خواهی دید که چگونه از هلاکت و نیستی نجات پیدا می کنی

.

عِتابِ یارِ پری چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکند

یارِ پری چهره: در اینجا منظور به روح القدس است که امر و فعل خداست

گرچه کسی که نگهبان پندارها و باورهای تقلیدی و دروغ و باطل قفل شده در ذهنش میباشد ، سخنان روح القدس برایش زجر آور است اما همان سخنان او را از بدبختی نجات میدهد

.

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند

هر آن که خدمتِ جامِ جهان نما بکند

اگر بخواهیم وارد ملکوت خدا بشویم ، باید حجابی که جلوی بصیرت ما رو گرفته کنار بزنیم  یعنی باید از باورهای باطل ذهنی و حتی عشق های کورکورانه و تقلیدی که نسل به نسل به ما رسیده دست برداریم ، نه اینکه به آنها اصرار داشته باشیم و از آنها دفاع کنیم

.

 

طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیک

چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟

.

طبیبِ عشق: روح القدس است و هدایتگریست که در مذهب عشق ما را از غم و درد نجات داده و وارد ملکوت خدا در جهان دیگر که موازی با این دنیاست میکند

مسیحا دَم: روح القدس ، آنکه مسیح مژده آمدنش را داد و مانند مسیح ، دلسوز ماست و ما مردگان را زنده میکنه و با عطای روح ، ما را به حیات  خداگونه و زندگی جاودانه میرساند

اما چنانچه ما در پیروی از باورهای قفل شده ذهنی خودمون ، مرگ و نیستی را حق بدانیم ،همچنانکه حیوانات می میرند و به عدم میروند و دلخوش به زندگی این دنیا باشیم ، بدیهیه روح القدس کاری با ما نخواهد داشت

.

تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مُدَّعی ، خدا بکند!؟..

رحم : روح ، جسمی لطیف و ابدی از جنس نور

مدعی : کسی که ادعا میکنه اطاعت از او همان اطاعت از خداست

تو به یک مدعی که هیچ کاری از عهده اش ساخته نیست دلخوش کردی و از اون اطاعت میکنی ولی کارت رو به خدا میسپاری و انتظار داری خدا از تو اطاعت کنه و به تو روح عطا کنه

 

اشکبوس اشک در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۰۴ در پاسخ به همیشه بیدار دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

قرآن بمعنی قرائت کننده و تلاوت کننده سخن نظم است و منظور به روح القدس است

 

اشکبوس اشک در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

دوستان محترم سلام ، توجه فرمایید:

من این دَلقِ مُرَقَّع را بخواهم سوختن روزی

که پیرِ مِی فروشانش به جامی بر نمی‌گیرد

دَلقِ مُرَقَّع : در اینجا منظور به جسم خاکی است

من این جسم خاکی و فانی را رها میکنم ؟.. چون ارزشی ندارد

.

خدا را رحمی ده ای مُنْعِم که درویشِ سرِ کویت

دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

رحم: روح ، جسمی است لطیف و ابدی از جنس نور

منعم : نعمت‌داده‌شده و در اینجا منظور به رحیم یعنی روح دهنده یا همان روح القدس است

ای امر و فعل خدا ، روح القدس به من نیازمند «روح» عطا کن که غیر از تو راه و در دیگری را قبول ندارم

.

بدین شعرِ ترِ شیرین ز شاهنشَه عجب دارم

که سر تا پایِ حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد

شاهنشَه : روح القدس

زر : در اینجا منظور به روح است

 

اشکبوس اشک در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۹ در پاسخ به عرفان دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

جناب عرفان به نظرم این بیت باید اینگونه باشه

مگر آن ملک نبودی که اسیر دیو ماندی  

که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت

 اگر ابلیس تبدیل به شیطان شد ، بخاطر جنس خود که از آتش بود ، ادعا کرد که من از بشر خاکی بهتر و برترم ؟.. درصورتیکه معنی آدم رو درک نکرد و نفهمیده بود که در آدم روح دمیده شده و ارتقاء پیدا کرده و دیگر بشر خاکی محسوب نمی شود

 

اشکبوس اشک در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

دوستان محترم پیام سعدی در این غزل رسیدن بشر به جایگاه

آدمیت است لذا برای درک بهتر آن در ابتدا باید با معنی آدم آشنا شویم

«آدم» یا ادوم بمعنی دائمی و پایدارتر و  ماندگاری در بهترین حالت است و به کسی گفته میشه که بتونه با اندیشه و تعقل و امکاناتی که در دسترسش باشه ، بهترین و  ماندگارترین شرایط رو ایجاد کنه همچنانکه بشری در  مصاف با فرشتگان بوسیله اسمائی که آموخته بود توانست ذات و شخصیت خود را به بهترین حالت ارتقاء داده و بر فرشتگان پیروز شود و از آنموقع «آدم» نام گرفت

.

جان آدمی شریف است به ذات آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

جان ماندگار ما ، نشان شرافت ما است که بوسیله بهینه سازی شخصیت و ذاتمان نصیب ما می شود والا  لباس زیبای ما یا همان جسم خاکی و فناپذیر ما نشانه برتریمان نسبت به سایر حیوانات نیست

.

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

 چه میان چارپایان و میان آدمیت؟

چرا که اگر برتری ما به چشم و گوش و دهان و بینی باشد ، خب حیوانات نیز اینها را دارند

.

خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت

حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

همچنانکه خوردن و خوابیدن و خشم و شهوترانی  را نیز حیوانات دارند و اینها امیالیست که بشر را به فسادعقل و تاریکیها می کشاند و از جهان بهتر و ماندگاری که موازی با این دنیای پست و فانیست غافل می کند

.

به حقیقت آدمی باش وگر نه مرغ باشد/که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

طیران مرغ دیدی ، تو ز پایبند شهوت/ به در آی تا ببینی طیران آدمیت

.

پس واقعأ در پی بهینه سازی و ماندگاری خودت باش والا طوطی هم میتونه ادای حرف زدن رو دربیاره * تو پرواز کردن و اوج گرفتن  پرندگان رو دیده ای؟.. و اگر تو از پندارهای قفل شده در ذهنت که تو را بسوی شهوات حیوانی می کشانند خلاص شوی اونوقت میتونی بهترین اوج رو بگیری

.

مگر آن ملک نبودی که اسیر دیو ماندی  

که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت

و اگر ابلیس تبدیل به شیطان شد ، بخاطر جنس خود که از آتش بود ، ادعا کرد که من از بشر خاکی بهتر و برترم ؟.. درصورتیکه معنی آدم رو درک نکرد و نفهمیده بود که در آدم روح دمیده شده و ارتقاء پیدا کرده و دیگر بشر خاکی محسوب نمی شود

.

اگر این درنده‌ خویی ز طبیعتت بمیرد /تا ابد زنده باشی به روان  آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند/ بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت

.

و اگر تو از پندارهای قفل شده در ذهنت که تو را بسوی حیوانیت می کشند ، خلاص شوی به اوج میرسی و با ترک جسم خاکی خود در روح با خلقتی نو و بهتر متولد شده و در ملکوت خدا جاودانه زندگی خواهی کرد و با توجه به مقام خوبی که بدست آوردی در وحدت خدا خواهی بود

.

 

اشکبوس اشک در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

دوستان اندیشمند لطفأ نظر خود را در مورد درک مفهوم

این غزل ، با جابجایی ترتیب بیت ها بفرمایید

 

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/که خیال‌ها گذر کرد چو گذر نکرد خوابی

به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد/که بزه کردی و نکردند چو مؤذنان ثوابی

نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند/که همه بلبلان بمردند چو نماند جز غرابی

 

برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن/که هزار بار گفتی چو نیامدت جوابی

رخ او نه مرد آنست که به عهدش عمل نماید/که مگس کجا تواند چو بیفکند عقابی

دل همچو سنگش به آب چشم سعدی/که عجب نبود نگردد چو بگردد آسیابی

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست بماند/که به روی دوست ماند چو برافکند نقابی

 

سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد/که در آب زنده ماند چو در آرزویش آبی

نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری/که به دست خویش فرمای چواگرم کنی عذابی

 

 

 

sunny dark_mode