بخش ۱: منوچهر یک هفته با درد بود
بخش ۲: کنون پرشگفتی یکی داستان
بخش ۳: یکایک به شاه آمد این آگهی
بخش ۴: چنان بد که روزی چنان کرد رای
بخش ۵: چنان بد که مهراب روزی پگاه
بخش ۶: ورا پنج ترک پرستنده بود
بخش ۷: پرستنده برخاست از پیش اوی
بخش ۸: رسیدند خوبان به درگاه کاخ
بخش ۹: چو خورشید تابنده شد ناپدید
بخش ۱۰: چو خورشید تابان برآمد ز کوه
بخش ۱۱: چو برخاست از خواب با موبدان
بخش ۱۲: میان سپهدار و آن سرو بن
بخش ۱۳: چو آمد ز درگاه مهراب شاد
بخش ۱۴: پس آگاهی آمد به شاه بزرگ
بخش ۱۵: به مهراب و دستان رسید این سخن
بخش ۱۶: چو در کابل این داستان فاش گشت
بخش ۱۷: چو شد ساخته کار خود بر نشست
بخش ۱۸: پس آگاهی آمد سوی شهریار
بخش ۱۹: بفرمود تا موبدان و ردان
بخش ۲۰: چنین گفت پس شاه گردن فراز
بخش ۲۱: زمانی پر اندیشه شد زال زر
بخش ۲۲: پس آن نامهٔ سام پاسخ نوشت
بخش ۲۳: همی رند دستان گرفته شتاب
بخش ۲۴: بزد نای مهراب و بربست کوس
بخش ۲۵: بسی برنیامد برین روزگار
بخش ۲۶: بیامد یکی موبدی چرب دست
بخش ۲۷: چو آگاهی آمد به سام دلیر
بخش ۲۸: منوچهر را سال شد بر دو شست