یکایک به شاه آمد این آگهی
که سام آمد از کوه با فرّهی
بدان آگهی شد منوچهر شاد
بسی از جهان آفرین کرد یاد
بفرمود تا نوذر نامدار
شود تازیان پیش سام سوار
کند آفرین کیانی بر اوی
بدان شادمانی که بگشاد روی
بفرمایدش تا سوی شهریار
شود تا سخنها کند خواستار
ببیند یکی روی دستان سام
به دیدار ایشان شود شادکام
و زین جا سوی زابلستان شود
بر آیین خسرو پرستان شود
چو نوذر بر سام نیرم رسید
یکی نو جهان پهلوان را بدید
فرود آمد از باره سام سوار
گرفتند مر یکدگر را کنار
ز شاه و ز گردان بپرسید سام
از ایشان بدو داد نوذر پیام
چو بشنید پیغام شاه بزرگ
زمین را ببوسید سام سترگ
دوان سوی درگاه بنهاد روی
چنان کش بفرمود دیهیم جوی
چو آمد به نزدیکی شهریار
سپهبد پذیره شدش از کنار
درفش منوچهر چون دید سام
پیاده شد از باره بگذارد گام
منوچهر فرمود تا برنشست
مر آن پاکدل گرد خسرو پرست
سوی تخت و ایوان نهادند روی
چه دیهیم دار و چه دیهیم جوی
منوچهر برگاه بنشست شاد
کلاه بزرگی به سر برنهاد
به یک دست قارن به یک دست سام
نشستند روشندل و شادکام
پس آراسته زال را پیش شاه
به زرّین عمود و به رزّین کلاه
گرازان بیاورد سالار بار
شگفتی بماند اندر او شهریار
بر آن برز بالای آن خوب چهر
تو گفتی که آرام جان است و مهر
چنین گفت مر سام را شهریار
که از من تو این را به زنهاردار
به خیره میازارش از هیچ روی
به کس شادمانه مشو جز بدوی
که فرّ کیان دارد و چنگ شیر
دل هوشمندان و آهنگ شیر
پس از کار سیمرغ و کوه بلند
و زان تا چرا خوار شد ارجمند
یکایک همه سام با او بگفت
هم از آشکارا هم اندر نهفت
و ز افگندن زال بگشاد راز
که چون گشت با او سپهر از فراز
سرانجام گیتی ز سیمرغ و زال
پر از داستان شد به بسیار سال
برفتم به فرمان گیهان خدای
به البرز کوه اندر آن زشت جای
یکی کوه دیدم سر اندر سحاب
سپهری است گفتی ز خارا بر آب
برو بر نشیمی چو کاخ بلند
ز هر سوی بر او بسته راه گزند
بدو اندرون بچهٔ مرغ و زال
تو گفتی که هستند هر دو همال
همی بوی مهر آمد از باد اوی
به دل راحت آمد هم از یاد اوی
ابا داور راست گفتم به راز
که ای آفرینندهٔ بینیاز
رسیده به هر جای برهان تو
نگردد فلک جز به فرمان تو
یکی بندهام با تنی پر گناه
به پیش خداوند خورشید و ماه
امیدم به بخشایش تو است بس
به چیزی دگر نیستم دسترس
تو این بندهٔ مرغ پرورده را
به خواری و زاری برآورده را
همی پرّ پوشد به جای حریر
مزد گوشت هنگام پستان شیر
به بد مهری من روانم مسوز
به من باز بخش و دلم بر فروز
به فرمان یزدان چو این گفته شد
نیایش همانگه پذیرفته شد
بزد پرّ سیمرغ و بر شد به ابر
همی حلقه زد بر سر مرد گبر
ز کوه اندر آمد چو ابر بهار
گرفته تن زال را بر کنار
به پیش من آورد چون دایهای
که در مهر باشد ورا مایهای
من آوردمش نزد شاه جهان
همه آشکاراش کردم نهان
بفرمود پس شاه با موبدان
ستارهشناسان و هم بخردان
که جویند تا اختر زال چیست
بر آن اختر از بخت سالار کیست
چو گیرد بلندی چه خواهد بدن
همی داستان از چه خواهد زدن
ستارهشناسان هم اندر زمان
از اختر گرفتند پیدا نشان
بگفتند با شاه دیهیم دار
که شادان بزی تا بود روزگار
که او پهلوانی بود نامدار
سرافراز و هشیار و گرد و سوار
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
دل پهلوان از غم آزاد شد
یکی خلعتی ساخت شاه زمین
که کردند هر کس بدو آفرین
از اسپان تازی به زرین ستام
ز شمشیر هندی به زرّین نیام
ز دینار و خز و ز یاقوت و زر
ز گستردنیهای بسیار مر
غلامان رومی به دیبای روم
همه گوهرش پیکر و زرش بوم
زبرجد طبقها و پیروزه جام
چه از زرّ سرخ و چه از سیم خام
پر از مشک و کافور و پر زعفران
همه پیش بردند فرمان بران
همان جوشن و ترگ و برگستوان
همان نیزه و تیر و گُرز گران
همان تخت پیروزه و تاج زر
همان مهر یاقوت و زرین کمر
و زان پس منوچهر عهدی نوشت
سراسر ستایش به سان بهشت
همه کابل و زابل و مای و هند
ز دریای چین تا به دریای سند
ز زابلستان تا بدان روی بست
به نوّی نوشتند عهدی درست
چو این عهد و خلعت بیاراستند
پس اسپ جهان پهلوان خواستند
چو این کرده شد سام بر پای خاست
که ای مهربان مهتر داد و راست
ز ماهی بر اندیشه تا چرخ ماه
چو تو شاه ننهاد بر سر کلاه
به مهر و به داد و به خوی و خرد
زمانه همی از تو رامش برد
همه گنج گیتی به چشم تو خوار
مبادا ز تو نام تو یادگار
فرود آمد و تخت را داد بوس
ببستند بر کوههٔ پیل کوس
سوی زابلستان نهادند روی
نظاره بر او بر همه شهر و کوی
چو آمد به نزدیکی نیمروز
خبر شد ز سالار گیتی فروز
بیاراسته سیستان چون بهشت
گلش مشک سارا بُد و زرّ خشت
بسی مشک و دینار بر ریختند
بسی زعفران و درم بیختند
یکی شادمانی بُد اندر جهان
سراسر میان کهان و مهان
هر آنجا که بد مهتری نامجوی
ز گیتی سوی سام بنهاد روی
که فرخنده بادا پی این جوان
بر این پاک دل نامور پهلوان
چو بر پهلوان آفرین خواندند
ابر زال زر گوهر افشاندند
نشست آنگهی سام با زیب و جام
همی داد چیز و همی راند کام
کسی کو به خلعت سزاوار بود
خردمند بود و جهاندار بود
براندازهشان خلعت آراستند
همه پایهٔ برتری خواستند
جهاندیدگان را ز کشور بخواند
سخنهای بایسته چندی براند
چنین گفت با نامور بخردان
که ای پاک و بیدار دل موبدان
چنین است فرمان هشیار شاه
که لشکر همی راند باید به راه
سوی گرگساران و مازندران
همی راند خواهم سپاهی گران
بماند به نزد شما این پسر
که همتای جان است و جفت جگر
دل و جانم ایدر بماند همی
مژه خون دل برفشاند همی
به گاه جوانی و کند آوری
یکی بیهده ساختم داوری
پسر داد یزدان بیانداختم
ز بیدانشی ارج نشناختم
گرانمایه سیمرغ برداشتش
همان آفریننده بگماشتش
بپرورد او را چو سرو بلند
مرا خوار بد مرغ را ارجمند
چو هنگام بخشایش آمد فراز
جهاندار یزدان به من داد باز
بدانید کاین زینهار من است
به نزد شما یادگار من است
گرامیش دارید و پندش دهید
همه راه و رای بلندش دهید
سوی زال کرد آنگهی سام روی
که داد و دهش گیر و آرام جوی
چنان دان که زابلستان خان تست
جهان سر به سر زیر فرمان تست
تو را خان و مان باید آبادتر
دل دوستداران تو شادتر
کلید در گنجها پیش تو است
دلم شاد و غمگین به کم بیش تو است
به سام آنگهی گفت زال جوان
که چون زیست خواهم من ایدر نوان
جدا پیشتر زین کجا داشتی
مدارم که آمد گه آشتی
کسی کو ز مادر گنه کار زاد
من آنم سزد گر بنالم ز داد
گهی زیر چنگال مرغ اندرون
چمیدن به خاک و چریدن ز خون
کنون دور ماندم ز پروردگار
چنین پروراند مرا روزگار
ز گل بهرهٔ من به جز خار نیست
بدین با جهاندار پیگار نیست
بدو گفت پرداختن دل سزاست
بپرداز و بر گوی هرچت هواست
ستاره شمر مرد اخترگرای
چنین زد تو را ز اختر نیک رای
که ایدر تو را باشد آرامگاه
هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه
گذر نیست بر حکم گردان سپهر
هم ایدر بگسترد بایدت مهر
کنون گرد خویش اندر آور گروه
سواران و مردان دانش پژوه
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
که یابی ز هر دانشی رامشی
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ
بگفت این و برخاست آوای کوس
هوا قیرگون شد زمین آبنوس
خروشیدن زنگ و هندی درای
برآمد ز دهلیز پرده سرای
سپهبد سوی جنگ بنهاد روی
یکی لشکری ساخته جنگجوی
بشد زال با او دو منزل به راه
بدان تا پدر چون گذارد سپاه
پدر زال را تنگ در برگرفت
شگفتی خروشیدن اندر گرفت
بفرمود تا بازگردد ز راه
شود شادمان سوی تخت و کلاه
بیامد پر اندیشه دستان سام
که تا چون زید تا بود نیک نام
نشست از بر نامور تخت عاج
به سر بر نهاد آن فروزنده تاج
ابا یاره و گُرزهٔ گاو سر
ابا طوق زرّین و زرّین کمر
ز هر کشوری موبدان را بخواند
پژوهید هر کار و هر چیز راند
ستارهشناسان و دین آوران
سواران جنگی و کینآوران
شب و روز بودند با او به هم
زدندی همی رای بر بیش و کم
چنان گشت زال از بس آموختن
تو گفتی ستاره است از افروختن
به رای و به دانش به جایی رسید
که چون خویشتن در جهان کس ندید
بدین سان همی گشت گردان سپهر
ابر سام و بر زال گسترده مهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن داستانی از شاهنامه فردوسی روایت شده است که به ورود سام از کوه و ملاقات او با شاه منوچهر میپردازد. با دریافت خبر ورود سام، منوچهر شاد میشود و دستوری میدهد تا او را درباراد قبول کنند. سام به درگاه شاه میآید و با منوچهر و نوذر گفتگو میکند. منوچهر به سام میگوید که زال، فرزند او را مورد حفاظت قرار دهد و از او خواسته میشود تا به زابُلستان بازگردد. او از شاه عطایای فراوانی دریافت میکند و به زابلستان میرود.
در ادامه، داستان به زال، فرزند سام، میپردازد که ستارهشناسان پیشگویی میکنند او به پهلوانی بزرگ تبدیل خواهد شد. شاه منوچهر برای زال لباسهایی زیبا و گرانبها فراهم میکند و به پاس خدمات او، عهدی از طرف خود و تمام سرزمینها میبندد. سام با نگرانی در مورد ایمنی زال صحبت میکند و توصیههایی به او میکند. زال با آموختن دانش و تجربههای جنگی به پادشاهی بزرگ تبدیل میشود و در نهایت از فضل و ادب برخوردار میشود.
این متن نشاندهندهی اهمیت خانواده، سرپرستی و دانایی در شاهنامه است و دربارهی رابطهی صمیمی میان پدر و پسر و نقش آنها در تاریخ و فرهنگ ایران زمین سخن میگوید.
هوش مصنوعی: هر یک از افراد به شاه گزارش دادند که سام با ویژگیهای برجستهاش از کوه آمده است.
هوش مصنوعی: منوچهر از آگهی و آگاهی خود بسیار خوشحال شد و به یاد خداوندی که جهان را آفریده، شاداب گشت.
هوش مصنوعی: فرمان دادند که نوذر، پهلوان مشهور، به همراه سواران تازی به حضور سام برود.
هوش مصنوعی: آفرین شاهانه بر او باد، به خاطر شادیاش که چهرهاش را باز کرد و گشوده است.
هوش مصنوعی: بروید و از طرف او به نزد پادشاه بروید تا درخواستها و خواستههایش را مطرح کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دیدار آنها بیاید و چهره سام را ببیند، خوشحال خواهد شد.
هوش مصنوعی: از اینجا به سمت زابلستان میرود و بهصورت پیروان خسرو در میآید.
هوش مصنوعی: وقتی نوذر به سام نیرم رسید، یکی از پهلوانان بزرگ جهان را دید.
هوش مصنوعی: از اسب سام به زمین آمدند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.
هوش مصنوعی: سام از شاه و گردان سؤال کرد و از آنها پیام نوذر را دریافت کرد.
هوش مصنوعی: وقتی سام بزرگ پیام شاه را شنید، زمین را بوسید.
هوش مصنوعی: او به سرعت به سوی درگاه رفت و چهرهاش را به آن سوی نهاد، گویی که فرمان داده بودند تا تاج را بیابد.
هوش مصنوعی: وقتی که به نزدیکی شهریار رسید، فرمانده سپاه از کنار او استقبال کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که سام درفش منوچهر را مشاهده کرد، از اسب پیاده شد و قدم برداشت.
هوش مصنوعی: منوچهر دستور داد تا بر فراز اسب برود، آن دل پاک را که پرستشگر شاه است.
هوش مصنوعی: به سوی تاج و تخت و کاخ رفتند، چه نیازی به تاج و سکه برای شکار کردن دارند؟
هوش مصنوعی: منوچهر با شادی بر روی تخت سلطنت نشست و کلاه بزرگی بر سر گذاشت.
هوش مصنوعی: با یک دست قارن و با یک دست سام نشستهاند، افرادی روشندل و شاداب.
هوش مصنوعی: زال را با زینتی زیبا و کلاهی پرزرق و برق به نزد شاه آوردند.
هوش مصنوعی: سالار هدایتی شگفتانگیز را به ارمغان آورد که در آن، سلطانی باقی ماند.
هوش مصنوعی: بر روی کوهی که زیبایی تو در آن است، گفتی که آرامش دل و عشق در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: پادشاه به سام گفت که تو باید این موضوع را به خردمندان و وارستگان بسپردی.
هوش مصنوعی: او را از هیچ چیز آزار نده و به خاطر هیچ کس خوشحال نباش، جز به خاطر کسی که بدیها را فراموش کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که دارای شکوه و عظمت سرزمین کیان است، و خویش به مانند شجاعت و دلیر بودن شیر، با عقل و هوش میاندیشد.
هوش مصنوعی: پس از ماجرای سیمرغ و کوه بلند، به این نتیجه میرسیم که چگونه موجود باارزشی خوار و ناچیز شد.
هوش مصنوعی: هر یک از سام، به او گفتند؛ هم به طور واضح و هم در خفا.
هوش مصنوعی: زال با افکندن راز خود، فهمید که چگونه آسمان (سپهر) به او کمک کرده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، سرزمین به خاطر ماجراهای سیمرغ و زال پر از قصهها و روایتها شد، و این مدت زمان زیادی طول کشید.
هوش مصنوعی: به خاطر فرمان خداوند، از مکان خود بیرون رفتم و به کوه البرز که جای مناسبی به نظر نمیرسید، رفتم.
هوش مصنوعی: به کوهی برخورد کردم که سر آن در ابرها فرو رفته بود. به نظر میرسید که انگار از سنگ سرخ ساخته شده و در آب قرار دارد.
هوش مصنوعی: برو و مانند بادی که به سمت کاخی بلند میوزد، از هر طرف به آن حمله کن و راه آسیبرسانی به آن را بسته نگهدار.
هوش مصنوعی: در دل تو بچهمرغ و زال وجود دارند، تو گفتهای که هر دو شبیه و همسان هستند.
هوش مصنوعی: بوی محبت از جانب او به مشام میرسد و این احساس آرامش نیز به یاد او بازمیگردد.
هوش مصنوعی: من به درگاه تو، ای خالق بینیاز، حقیقت را با صداقت بیان کردم.
هوش مصنوعی: هر جا که برسی، آسمان جز به فرمان تو نمیچرخد.
هوش مصنوعی: من یک بنده هستم که با بدنی پر از گناه به پیش خداوندی میروم که خورشید و ماه را آفریده است.
هوش مصنوعی: امید من فقط به رحمت و بخشش توست و به هیچ چیز دیگری وابسته نیستم.
هوش مصنوعی: تو این بندهای که مانند پرندهای در قید و بند است را به خاطر زحمات و سختیهایش به بالندگی و امید رساندهای.
هوش مصنوعی: پر را به جای حریر میپوشد و در زمانی که شیر از پستانش میخورد، مزد گوشت را به او میدهد.
هوش مصنوعی: روح من را به خاطر بدیهایم نسوزان و دوباره به من ببخش تا دل من دوباره روشن شود.
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند این دستور را صادر کرد، نیایش بلافاصله پذیرفته شد.
هوش مصنوعی: پرندهای بزرگ و افسانهای به نام سیمرغ پرواز کرد و بر فراز ابرها حلقهزنی کرد و بر سر آن مرد زرتشتی اطراق نمود.
هوش مصنوعی: ابر بهاری از کوه پایین آمد و تن زال را در کنار خود گرفت.
هوش مصنوعی: او به پیش من آورد مانند دایهای که با عشق و محبت به فرزند خود شیر میدهد.
هوش مصنوعی: من او را به پیش پادشاه دنیا آوردم و تمام رازهای او را برایش روشن کردم.
هوش مصنوعی: آنگاه پادشاه دستور داد تا با اخترشناسان و دانشمندان مشورت کنند.
هوش مصنوعی: کسانی که به دنبال میگردند تا بدانند ستارهٔ زال چه نشانهای دارد، باید ببینند که بر آن ستاره، سالار بخت کیست.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به اوج میرسد، چه بر سر بدنش میآید؟ او در این وضعیت سؤالاتی از دل و جانش خواهد داشت.
هوش مصنوعی: منجمان با استفاده از حرکتهای ستارهها و سیارات، زمان را مشخص میکنند و از این طریق نشانههایی را برای شناخت بهتر جهان بهدست میآورند.
هوش مصنوعی: گفتند که با پادشاه تاج و تخت داشته باش و تا زمانی که زندگی برقرار است شاد زندگی کن.
هوش مصنوعی: او شخصیتی مشهور و با افتخار بود که بسیار زیرک و شجاعانه سوارکار بود.
هوش مصنوعی: زمانی که شاه این سخن را شنید، شاد شد و دل پهلوان هم از غم رهایی یافت.
هوش مصنوعی: یک بار شاه زمین، لباس و پوششی زیبا و شایستهای برای کسی آماده کرد که همه به او تبریک و تحسین گفتند.
هوش مصنوعی: از اسبان عربی با زین طلایی و از شمشیر هندی با نیام طلایی، در توصیف موضوعی زیبا و باارزش صحبت میکند.
هوش مصنوعی: از طلا، نقره، سنگهای قیمتی و گنجینههای فراوان دوری کن.
هوش مصنوعی: غلامان رومی با پارچههای زیبا و مجلل، همه جواهرات و زیباییهای خود را به نمایش میگذارند و در عین حال، زمین و سرزمین خود را نیز به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و ارزش اشیای زینتی اشاره شده است، که از سنگهای قیمتی مانند زبرجد و پیروزه ساخته شدهاند. همچنین، به هر دو نوع مواد با ارزش، چه از طلا و چه از نقره، پرداخته میشود. به طور کلی، این بیت نشاندهندهی درخشش و زیبایی اشیای گرانبهایی است که از فلزات و سنگهای قیمتی تشکیل شدهاند.
هوش مصنوعی: همه جا را عطر و بوی خوش مشک و کافور و زعفران پر کرده است و فرمانگیران به پیش آمدهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وسایل و ابزار جنگی میپردازد، از جمله زره، نیزه، تیر و گرز. این ابزارها نماد توانایی و قدرت در دوران نبرد هستند و نشان میدهند که جنگجویان با تجهیزات کامل آماده رویارویی با دشمنان خود میباشند.
هوش مصنوعی: تخت و تاجی باشکوه با سنگهای قیمتی و زینتهایی از طلا و یاقوت که نشان از قدرت و glory دارد.
هوش مصنوعی: پس از آن، منوچهر تعهد جدیدی را به نگارش درآورد که کاملاً سرشار از ستایش بود، مانند بهشتی زیبا.
هوش مصنوعی: همه جا از کابل و زابل تا مای و هند، از دریای چین تا دریای سند، در نظر گرفته شده است.
هوش مصنوعی: از سرزمین زابلستان تا آنجا که به آن چهره مینگرند، عهدهای محکم و جدید نوشتهاند.
هوش مصنوعی: وقتی این قرار و نعمت را آماده کردند، سپس خواستند تا اسب قهرمان جهان را بیاورند.
هوش مصنوعی: زمانی که این کار انجام شد، سام به پا خاست و گفت: ای دوست بزرگوار، عدالت و راستی را برقرار کن.
هوش مصنوعی: از دقت در افکار و اندیشههای عمیق بهرهبر شوید، همانطور که ماه در آسمان بر روی تاج و تختی قرار دارد و بر دیگران تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: با عشق و داد و صفا و اندیشه، دنیا همیشه از تو خوشحال و راضی است.
هوش مصنوعی: برای تو هیچ چیز نمیتواند ارزشمندتر از خودت باشد، و نگذار که هیچ گنج و ثروتی در دنیا در نظر تو بیارزش شود. نام تو باید همیشه در ذهنها باقی بماند.
هوش مصنوعی: او به زمین آمد و تخت را بوسید و آن را بر روی کوه به دوش گرفتند.
هوش مصنوعی: به سوی زابلستان رفتند و به تماشای او نگریستند، بر همه شهر و محله.
هوش مصنوعی: به محض اینکه به نزدیکی نیمروز رسید، خبر آمد که سالار جهان در حال ظهور است.
هوش مصنوعی: سیستان به زیبایی بهشتی آراسته است، گلهایش مانند مشک خوشبو و خاکش مانند زر میدرخشد.
هوش مصنوعی: بسیار از عطر و پول پراکنده شد و همچنین مقدار زیادی زعفران و سکه نیز پاشیده شد.
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، کسی وجود داشت که همواره شاد و خوشحال بود، بین تمام مردم و بزرگانی که در گذشته و حال زندگی میکردند.
هوش مصنوعی: هر جا که فردی به دنبال خوبی و مهری باشد، به سمت سرزمین سام مینگرد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال این جوان که به دنبال کسی است که دل پاک و نامداری همچون پهلوان دارد.
هوش مصنوعی: وقتی بر قهرمان (پهلوان) ستایش کردند، ابر زال (پدر رستم) طلا و جواهرات را پراکنده کرد.
هوش مصنوعی: سپس سام به همراه زیب نشسته و به تبادل کالا پرداختند و در عین حال از خوشی و لذت نیز بهرهمند شدند.
هوش مصنوعی: هر کس که لایق مقام و عنوانی باشد، باید از خرد و دانش برخوردار بوده و در امور جهان صاحب اختیار و تدبیر باشد.
هوش مصنوعی: همه بر اساس اندازه و قامت آنها لباسهای زیبا و نفیسی آماده کردند و همه در تلاش بودند تا از یکدیگر در مقام و برتری پیشی بگیرند.
هوش مصنوعی: افراد با تجربه و دانا را به گفتگو درباره مسائل مهم و اساسی دعوت میکند.
هوش مصنوعی: او به دانایان معروف گفت که ای موبدان پاک و هوشیار دل.
هوش مصنوعی: فرمان پادشاه باهوش این است که سپاه باید طبق دستور عمل کند و در مسیر مشخصی پیش برود.
هوش مصنوعی: من قصد دارم سپاهی بزرگ را به سمت منطقههای گرگساران و مازندران بفرستم.
هوش مصنوعی: این پسر نزد شما باقی بماند که همردیف جان و عزیز دل شماست.
هوش مصنوعی: دل و جانم در اینجا باقی میمانند و به همین دلیل اشکهای دل همچون برف بر زمین میریزد.
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، بیفکری و بیهدف کاری کردم که بیفایده بود و به نتیجه نرسید.
هوش مصنوعی: من پسر این خداوند را خلق کردم، اما به دلیل نادانی از ارزش او بیخبرم.
هوش مصنوعی: سیمرغ گرانبها را آفریننده خلق کرد و به او جایگاهی ویژه داد.
هوش مصنوعی: او را مثل سرو بلند تربیت کردهاند، اما من را خوار و حقیر دانستهاند، در حالی که مرغ، با اینکه کوچک است، قیمت و منزلت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که زمان بخشش فرا رسید، خدای بزرگ جهان به من بار دیگر بخشش عطا کرد.
هوش مصنوعی: بدانید که این چیزی که من به شما میگویم، یک یادگاری از من برای شماست.
هوش مصنوعی: او را احترام کنید و به او نصیحت کنید، همه را به او راهنمایی کنید و به او کمک کنید تا بلندپروازی هایش را دنبال کند.
هوش مصنوعی: سپس سام به سمت زال رفت و گفت که به دنبال آرامش و بخشش باش.
هوش مصنوعی: بدان که زابلستان متعلق به توست و تمام دنیا زیر سلطه تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو باید زندگی و خانهات را به گونهای بسازی که دل دوستانت خوشتر و شادتر باشد.
هوش مصنوعی: کلید دستیابی به گنجهای باارزش در دستان تو است و خوشحالی و غم من هم به تو بستگی دارد.
هوش مصنوعی: زال جوان به سام گفت: "من در اینجا چگونه زندگی کنم و چه کارهایی انجام دهم؟"
هوش مصنوعی: قبل از این که به اینجا برسیم، چطور میتوانستی به من کم توجهی کنی، حال که زمان آشتی و دوستی فرارسیده است؟
هوش مصنوعی: کسی که از مادری گناهکار به دنیا آمده، جایز است اگر از عدالت شکایت کند.
هوش مصنوعی: گاهی در زیر چنگال مرغ، به آرامی در خاک میخزد و از خون میچرد.
هوش مصنوعی: هم اکنون از خداوند دور ماندهام و چنین روزگار، مرا به این شکل پرورده است.
هوش مصنوعی: از گل تنها چیزی که نصیب من شده، خار است و در این دنیا هیچ حاکمی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به او گفتند که باید دل را مشغول کرد، بنابراین مشغول شو و هر چیزی را که میخواهی بگو.
هوش مصنوعی: ستارهشمری که به پیشگویی و اخترشناسی مشغول است، باعث شد که تو به افراد باایمان و با بخت خوب بپیوندی.
هوش مصنوعی: در اینجا به این اشاره شده است که این مکان، هم جایگاه استراحت و آرامش تو است و هم محلی که سپاه و کلاه (نماد جاه و مقام) در آن قرار دارد. به عبارت دیگر، این مکان هم به عنوان یک پناهگاه و هم به عنوان نمادی از قدرت و اعتبار شما به شمار میآید.
هوش مصنوعی: در این دنیا، تغییرات و سرنوشتها تحت تأثیر قوانین ثابت و بیرحم زمان قرار دارند. بنابراین، باید همیشه با عشق و محبت به زندگی ادامه دهیم و از آن بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: اکنون جمعی از سواران و مردان دانشمند را دور خود جمع کن.
هوش مصنوعی: از هر دانش و علمی که بدست میآوری، بیاموز و بشنو، زیرا هر دانشی میتواند مایهی آرامش تو باشد.
هوش مصنوعی: هرگز از خوراک و بخشش دریغ نکن، چرا که دانایی و بخشش به مراتب بیشتر از آنچه که فکر میکنی، ارزش دارد.
هوش مصنوعی: گفت و پس از آن صدای طبل بلند شد، زمین مانند چوبی سیاه و صیقلی به نظر آمد.
هوش مصنوعی: صدای زنگ و طبل هندی از دهلیز خانه به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: سپهبد به سوی جنگ رفت و با خود گروهی از جنگجویان را آماده کرده بود.
هوش مصنوعی: زال به همراه او به سمت دو منزل میروند تا ببینند پدرش چگونه سپاه را عبور میدهد.
هوش مصنوعی: پدر زال، با شدت و احساس او را در آغوش گرفت و از شگفتی، به هیجان و خروش افتاد.
هوش مصنوعی: او دستور داد که از راه بازگردند و شاد و خرم به سمت قصر و تاج برگردند.
هوش مصنوعی: سام با افکار و اندیشههای فراوان آمد تا مانند زید، فردی نیکو نام و مشهور شود.
هوش مصنوعی: او بر روی تختی از عاج نشسته و تاج درخشان را بر سر نهاده است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو تصویر متضاد میپردازد. یکی از تصویرها به گوسفندانی اشاره دارد که در کلاهی از موی گاو قرار دارند، و دیگری به شخصی که در لباس و زینتهای طلا و زری قرار گرفته است. به نوعی این بیت از تضاد سادگی و زرق و برق سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه میتوان در دنیای مختلف از نظر ظاهری و باطنی تفاوتهای چشمگیری داشت.
هوش مصنوعی: از هر کشور موبدان را فرا میخواند تا در مورد هر کار و هر چیز نظر دهند و بررسی کنند.
هوش مصنوعی: دانشمندان نجوم و مذهب، شجاعانی هستند که در مبارزات و نبردها شرکت دارند و به دنبال حقیقت و عدالت میباشند.
هوش مصنوعی: شب و روز همیشه در کنار او بودند و به بحث و تبادل نظر درباره زیاد و کم میپرداختند.
هوش مصنوعی: زال به قدری از علم و دانش بهرهمند شده است که گویی مانند ستارهای درخشان شده است.
هوش مصنوعی: با فکر و دانش خود به مرتبهای رسید که در جهان هیچ کس را مانند خود نیافت.
هوش مصنوعی: به این صورت، آسمان به دور خودش میچرخید و ابرهای سیاه بر روی زال، تابش آفتاب را پخش میکردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.