گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

شماره ۱: با همنفسان دلا دمت همدم نیست

شماره ۲: باید که زجمله خلق تنها گردی

شماره ۳: تا هست به دستت از تصرف میزان

شماره ۴: در هستی اگر به عمر نوحی برسی

شماره ۵: اصحاب طلب چون به صفایی برسند

شماره ۶: در کار آویز و گفت و گو را بگذار

شماره ۷: چون از سر جد پای نهادی در کار

شماره ۸: تا ره نروی به صبح منزل نرسی

شماره ۹: بی نیش مگس به نوش شهدی نرسی

شماره ۱۰: هر چند که تو چاره بهبود کنی

شماره ۱۱: چون این ره را تو مشتری بی چیزی

شماره ۱۲: از پستی اگر طالب بالا گردی

شماره ۱۳: این راه به شش پنج نشاید رفتن

شماره ۱۴: ای دل تو به نور حق مجازی نرسی

شماره ۱۵: ای دل به غم فراق رایی می زن

شماره ۱۶: خود بین هرگز به هیچ حاصل نرسد

شماره ۱۷: بیگانه صفت دلا هوایی می زن

شماره ۱۸: هرگه که مقدم به مقالات شوی

شماره ۱۹: لاشک و لا خفاء من عاش یموت

شماره ۲۰: ای تن همه وصل کار سازی است مخسب

شماره ۲۱: گر می خواهی بقا و پیروز مخسب

شماره ۲۲: ایام گلست و عیش باقی است مخسب

شماره ۲۳: هستم به وصال دوست دلشاد امشب

شماره ۲۴: ای شب منم [و] وصال جانان امشب

شماره ۲۵: تا چند شوی تو از پی شمع و شراب

شماره ۲۶: کردیم دل از جمله مسلم امشب

شماره ۲۷: جز حق تو بکن جمله فراموش امشب

شماره ۲۸: زنهار پی طبع هوس پیمایت

شماره ۲۹: ای دل تو چنان بزی که هشیار شوی

شماره ۳۰: گر قسم تو شادی است غمت نفزاید

شماره ۳۱: تا در پی آن فزون و این کم باشی

شماره ۳۲: چون بی خبران مگرد هر دم به دری

شماره ۳۳: باطل بینم به سوی کعبه سفرت

شماره ۳۴: عیشی که مهیاست رها نتوان کرد

شماره ۳۵: خواهی که تو را مراد حاصل گردد

شماره ۳۶: از شمع وصال کمترک یابی نور

شماره ۳۷: ای دوست تو در جوال افسانه مباش

شماره ۳۸: ای دل مطلب زدیگران مرهم خویش

شماره ۳۹: در راه طلب صادق و ذاکر می باش

شماره ۴۰: گر دل زتو بگسلد به غم بشکنمش

شماره ۴۱: یا رب چه خوش است زلف خم در خم او

شماره ۴۲: آنی که فلک با تو درآید به طرب

شماره ۴۳: دردا که درون صفه ما را ره نیست

شماره ۴۴: ای دل صفت جمال او نتوان گفت

شماره ۴۵: گفتی که به عقل باش کاین رسوایی است

شماره ۴۶: تا قسم من سوخته خود حرمان است

شماره ۴۷: آنها که زاصل عقل سرگردانند

شماره ۴۸: آنها که سرانند به سرگردانند

شماره ۴۹: کو دل که بدان دل غم جان شاید خورد

شماره ۵۰: دل رفته و عشق آمده تا خود چه کند

شماره ۵۱: تا عشق توم سلسله می جنباند

شماره ۵۲: خواهی که برم سر تو مکنون باشد

شماره ۵۳: در هیچ سری مایه اسراری نه

شماره ۵۴: هر دل نبود قابل اسرار خدا

شماره ۵۵: از کتم عدم چون که برون افتادم

شماره ۵۶: در من نگرم زپای تا سر هیچم

شماره ۵۷: ای دوست بیا و غم بی حاصل بین

شماره ۵۸: یا روی دلم به سوی دیگر گردان

شماره ۵۹: گویند مرا چرا شدی سودایی

شماره ۶۰: آنها که محققان این درگاهند

شماره ۶۱: آنجا که نه کون و نه مکان در گنجد

شماره ۶۲: این ره به قدم چون بر وی برخیزد

شماره ۶۳: روزی که جمال تو مرا دیده شود

شماره ۶۴: چون در غم تو شادی من نفزاید

شماره ۶۵: گر طالب قرب حق شدی موسی وار

شماره ۶۶: آنجا که سراپرده اجلال جلال

شماره ۶۷: دل دوش دم نامتناهی می زد

شماره ۶۸: از دفتر عشق حرف می خوان و مگو

شماره ۶۹: ای دل چو شراب معرفت کردی نوش

شماره ۷۰: تا چند چو بلبلان برآری آواز

شماره ۷۱: جان از قبل زبان به بیم خطر است

شماره ۷۲: این گفتن بسیار تو هست از پندار

شماره ۷۳: در معرض صد سلامتی باهش باش

شماره ۷۴: چون بر سر و پای من نگه کرد او دوش

شماره ۷۵: صراف سخن باش و سخن کمتر گوی

شماره ۷۶: دم درکش و در خویش سیاحی می کن

شماره ۷۷: یا قلب ترید وصله مجانا

شماره ۷۸: در دست غم عشق نهادم دل را

شماره ۷۹: از عقل عقیله گشت حاصل ما را

شماره ۸۰: دلدار به دل گفت گرت رغبت ماست

شماره ۸۱: هرگه که غمی ملازم دل شودت

شماره ۸۲: جان بر سر عشق پای فرسود ای دل

شماره ۸۳: از ذکر تو جز عشق نیاموزد دل

شماره ۸۴: ای خاک در تو سرمه دیده دل

شماره ۸۵: در پخته عقل بنگر از دیده دل

شماره ۸۶: قفلی زده ام زمهر تو بر سر دل

شماره ۸۷: در فکرت جان راه بیاموز ای دل

شماره ۸۸: روزی زقضای آسمانی ای دل

شماره ۸۹: چون رفت ز روز عمر من آب ای دل

شماره ۹۰: با راهرو گفت خسته می دار ای دل

شماره ۹۱: دل را شود از دیده فرو پای به گل

شماره ۹۲: با دل گفتم چیست بگو تدبیرم

شماره ۹۳: تا با دل دلبرم دلم دل بنهاد

شماره ۹۴: با دل گفتم که این چه زیر و زبری است

شماره ۹۵: با دل گفتم تو را چه می رنجاند

شماره ۹۶: از دل همه ساله درد حاصل باشد

شماره ۹۷: با دل گفتم مشکلت آسان نشود

شماره ۹۸: آن یار که منزلگه او قلب آمد

شماره ۹۹: با دل گفتم هزار افسانه به عقل

شماره ۱۰۰: از دیده چه گویم که ازو دارم غم

شماره ۱۰۱: ای دیدن تو روشنی دیده دل

شماره ۱۰۲: ای دل در غم گشاده ای می بینم

شماره ۱۰۳: پایی نه که سوی وصل بشتابد دل

شماره ۱۰۴: «اوحد» دیدی که هرچ دیدی هیچ است

شماره ۱۰۵: سرگردانان راه دل بسیارند

شماره ۱۰۶: با دل گفتم نئی زمردان غمش

شماره ۱۰۷: هر لحظه زدست غم به جان آید دل

شماره ۱۰۸: چندانک دلم جان کند اندر سر و کار

شماره ۱۰۹: فریاد رسی نیست کسی را از کس

شماره ۱۱۰: آنجا که صفای دل بود دایه عیش

شماره ۱۱۱: ای دل گر ازین پایه فروتر نایی

شماره ۱۱۲: ای دل چو خراب گشتی آباد شوی

شماره ۱۱۳: بیچاره دلا چند کنی خودبینی

شماره ۱۱۴: ای دل چو قلم نقش منما می باش

شماره ۱۱۵: گر در ره دوست پایدار آید دل

شماره ۱۱۶: با یار چرا چنین صبوری ای دل

شماره ۱۱۷: رازت چو به پیش خلق شد فاش ای دل

شماره ۱۱۸: دل با غم اگر بساختی شادستی

شماره ۱۱۹: عشق است که کیمیای فقر است درو

شماره ۱۲۰: در درد دل خویش زبی درمانی

شماره ۱۲۱: اندر طلب وصل تو ای سرو روان

شماره ۱۲۲: اندر طلبت گرچه به سر می پویم

شماره ۱۲۳: در راه طلب به آخر آمد نفسم

شماره ۱۲۴: پیوسته تو را به صد هوا می طلبم

شماره ۱۲۵: هر چند که من به خویشتن می نرسم

شماره ۱۲۶: غمگین غمگین به سوی تو می پویم

شماره ۱۲۷: طالب که نه صادق است جایی نرسد

شماره ۱۲۸: ای تن خواهی که احتشامت باشد

شماره ۱۲۹: از بهر چه حل نمی کنی مشکل خود

شماره ۱۳۰: اندر طلب آنک نیست صادق چه کند

شماره ۱۳۱: جانم شب و روز از تو نشان می طلبد

شماره ۱۳۲: دل گر نظری کند به روی تو کند

شماره ۱۳۳: در راه طلب زاد ادب می باید

شماره ۱۳۴: ترسم که اگر در طلبش نشتابی

شماره ۱۳۵: حاشا که من از خاک درت برخیزم

شماره ۱۳۶: تا چند کشم غصه کس ناکس را

شماره ۱۳۷: نفسم چو به نان و تره از من راضی است

شماره ۱۳۸: از راحت اگر نصیب تو حرمان نیست

شماره ۱۳۹: تا ظن نبری که خان و مان محتشمی است

شماره ۱۴۰: مسپار به عشوه جهان خویشتنت

شماره ۱۴۱: ایزد زقناعت چو مرا گنجی داد

شماره ۱۴۲: عالی نسبا چرا بننشینی پست

شماره ۱۴۳: دل کز پی آب و نان در آتش نبود

شماره ۱۴۴: پیمانه عزت و قناعت کن پر

شماره ۱۴۵: در کوی قناعت ارچه دیر آمده ایم

شماره ۱۴۶: گر راحت دل خواهی و آسایش تن

شماره ۱۴۷: بردارندت اگر شوی افکنده

شماره ۱۴۸: کنجی و قناعت از قباد و کی به

شماره ۱۴۹: آیا تو ز نادانی و سرگردانی

شماره ۱۵۰: بر سنگ قناعت ار غباری داری

شماره ۱۵۱: در کوی قناعت ار سپنجی داری

شماره ۱۵۲: آن را که قناعتش صناعت باشد

شماره ۱۵۳: از لذت این وجود مانع گردی

شماره ۱۵۴: از خلق به هیچ گونه یاری مطلب

شماره ۱۵۵: من قال بان جوهر الفقر عرض

شماره ۱۵۶: الفقر اذا ابعدکم یدنیکم

شماره ۱۵۷: جمعیت ازین شیفته رایان آموز

شماره ۱۵۸: از طعم لب تو در شکر چیزی هست

شماره ۱۵۹: درویشان را بر همه عالم پیشی است

شماره ۱۶۰: درد ره فقر به زهر درمان است

شماره ۱۶۱: در عالم فقر میر و سلطان هیچ است

شماره ۱۶۲: سلطانی اصل بی گمان درویشی است

شماره ۱۶۳: امروز بده بدان جهانی که به است

شماره ۱۶۴: گفتی عالم به پای درویشان است

شماره ۱۶۵: سرمایه ملک جاودان درویشی است

شماره ۱۶۶: مقبل بود آنک آشنای در اوست

شماره ۱۶۷: آن نقطه که در فقر نهان آوردند

شماره ۱۶۸: عالم همه سر به سر گدایان دارند

شماره ۱۶۹: شاهان جهان چاکر درویشانند

شماره ۱۷۰: اندر ره فقر دیده نادیده کنند

شماره ۱۷۱: بادی که زکوی فقر گرد انگیزد

شماره ۱۷۲: درویش کسی بود که در خود نگرد

شماره ۱۷۳: گر شهوت توسن تو رام تو شود

شماره ۱۷۴: درویش که اسرار نهان می‌بخشد

شماره ۱۷۵: درویش زخودپرستی آزاد بود

شماره ۱۷۶: هر دل که درو در معانی بندد

شماره ۱۷۷: درویش به غم همیشه خرم باشد

شماره ۱۷۸: میل دل ما جز به فقیری نبود

شماره ۱۷۹: دانی چه بود جان و جهان درویش

شماره ۱۸۰: دست دل ما هر چه تهی تر خوش تر

شماره ۱۸۱: شاهان همه دولت از فقیران طلبند

شماره ۱۸۲: آزادی مرد هر چه خواهی ارزد

شماره ۱۸۳: هرگه که تو آوری بیانی از فقر

شماره ۱۸۴: درویش همیشه بی نوا اولی تر

شماره ۱۸۵: در راه طلب خدمت درویشان کن

شماره ۱۸۶: در درویشی کار به صدق است و یقین

شماره ۱۸۷: در فقر اگر دمی تو با حق داری

شماره ۱۸۸: تا ظن نبری که غمخوری درویشی است

شماره ۱۸۹: در عالم فقر ار سر هر پر هوسی

شماره ۱۹۰: خود دمدمه ای است آدمی از دم او

شماره ۱۹۱: امروز چو ناصر فقیران باشی

شماره ۱۹۲: دردی است طمع که نیستش درمانی

شماره ۱۹۳: درویشان را عار بود محتشمی

شماره ۱۹۴: با فقر نشین اگر تو همدم خواهی

شماره ۱۹۵: درویش ز درویشی از آن می نرهد

شماره ۱۹۶: گر مرکب عشق نیکوان خواهی تاخت

شماره ۱۹۷: جانی که زمهر زیر میغش داری

شماره ۱۹۸: تا تو نشوی فرد به فردی نرسی

شماره ۱۹۹: در کعبه دل اگر تو حاضر باشی

شماره ۲۰۰: هر دل که درو مایه تجرید کم است

شماره ۲۰۱: از خود به درآیی نفسی تجرید است

شماره ۲۰۲: آن را که دلش خانه توحید بود

شماره ۲۰۳: افکند بتی به بت پرستی ما را

شماره ۲۰۴: ما را تو مدام دل به مستی ندهی

شماره ۲۰۵: ساقی به صبوحی می ناب اندر ده

شماره ۲۰۶: دانم که زنیستی تو هستم کردی

شماره ۲۰۷: مستم دارد زباده ساقی پیوست

شماره ۲۰۸: مستی زمی عشق و نه مستی زمی است

شماره ۲۰۹: هر کاو نشود مست تو او مغبون است

شماره ۲۱۰: قم فاسقنی قهوة کان عاصرها

شماره ۲۱۱: در صفه شاه دست یازی نبود

شماره ۲۱۲: یک دست به مصحفیم و یک دست به جام

شماره ۲۱۳: در راه خدا نکته طامات چه سود

شماره ۲۱۴: آنها که به تقلید عبارات کنند

شماره ۲۱۵: قلاش و قلندری و عاشق بودن

شماره ۲۱۶: درویشانیم و نیز دلریشانیم

شماره ۲۱۷: نارفته ره صدق و صفا گامی چند

شماره ۲۱۸: هرگه که ببینی دو سه سرگردان را

شماره ۲۱۹: هر مرد که با فراغتش سامان است

شماره ۲۲۰: اکنون که تو را امید آزادی خاست

شماره ۲۲۱: اسباب وجود دم به دم تشویش است

شماره ۲۲۲: ناجنسان را تو محرم راز مکن

شماره ۲۲۳: اسرار که سخت است سخن سست مگو

شماره ۲۲۴: آیات کتاب حق همی خوان و مپرس

شماره ۲۲۵: دردا که درین سوز و گدازم کس نیست *(منتسب به چند نفر)

شماره ۲۲۶: از عمر نصیب جاودانی برگیر

شماره ۲۲۷: آن را که طریق نیکبختی باید

شماره ۲۲۸: غافل منشین که این زمانی است عزیز

شماره ۲۲۹: تخمی دو سه بی وقت بپاشیم مگر

شماره ۲۳۰: ای دل چه کری کند مشوش بودن

شماره ۲۳۱: خود را چو دمی ز دهر خرم یابی

شماره ۲۳۲: با ما تو هر آنچ گویی از کین گویی

شماره ۲۳۳: ای خواجه یکی کام روا کن ما را

شماره ۲۳۴: یکباره برون نیامده از پی و پوست

شماره ۲۳۵: داری سر کارزار میدان این است

شماره ۲۳۶: بس خون جگر که شیخ من با من خورد

شماره ۲۳۷: بر خود چو نئی به بی تباهی منکر

شماره ۲۳۸: هر شیخ که او علم ندارد در تن

شماره ۲۳۹: اندر ره عشق اگر تکلف نکنی

شماره ۲۴۰: تا جان خودت به دست سودا ندهی

شماره ۲۴۱: در دست تکلف چو اسیری ای دل

شماره ۲۴۲: زنهار دلا بکوش اگر باخبری

شماره ۲۴۳: امروز درین زمانه بی یاری به

شماره ۲۴۴: شمع دل من روی چو شمع تو بس است

شماره ۲۴۵: گر زانک بر کس نروم روزی چند

شماره ۲۴۶: بی روی توم زخویشتن دل بگرفت

شماره ۲۴۷: یکباره زعقل و خردم دل بگرفت

شماره ۲۴۸: آنها که درین راه فلاحی باشند

شماره ۲۴۹: این آزادی هزار جان بیش ارزد

شماره ۲۵۰: ای دل تو طربناک نئی حیران باش

شماره ۲۵۱: ای دل پس زنجیر چو دیوانه نشین

شماره ۲۵۲: آن یار که در سینه جنون دارم ازو

شماره ۲۵۳: هان تا دم دهر در جوالت نکند

شماره ۲۵۴: جز باده نیستی دلا نوش مکن

شماره ۲۵۵: عمری به مراد خود رسیدی، بس کن

شماره ۲۵۶: ای پیر به طبع تیز گامی تو هنوز

شماره ۲۵۷: تا چند می و سماع و ساقی طلبی

شماره ۲۵۸: تو آمده ای به پادشاهی کردن

شماره ۲۵۹: شرمت بادا ازین تباهی کردن

شماره ۲۶۰: دنیا گذران است به هر بیش و کمی

شماره ۲۶۱: گر می خواهی که سر اوحی بینی

شماره ۲۶۲: سرمایه عمر ابن آدم نفسی است

شماره ۲۶۳: تا در نرسد وعده هر کار که هست

شماره ۲۶۴: چون هستی تو به نیستی آلوده است

شماره ۲۶۵: ره رو همه در حمایت صدق خود است

شماره ۲۶۶: زین سان که تو را بی خودی و بی خبری است

شماره ۲۶۷: ای گل چو زغنچه نوبهارت کردند

شماره ۲۶۸: ای دل اگرت زنفس معزول کنند

شماره ۲۶۹: ای دل عمری گذاشتی در پندار

شماره ۲۷۰: جان در تن تو نفس شماری بیش است

شماره ۲۷۱: ای خواجه اگر تو را سعادت خویش است

شماره ۲۷۲: ای اطلس دعوی تو را معنی برد

شماره ۲۷۳: هان تا تو ببندی به مراعاتش پشت

شماره ۲۷۴: آن نیست جهان و جان که پنداشته‌ای

شماره ۲۷۵: گر زانک تو صاحبدل و صاحبنظری

شماره ۲۷۶: ای دل زشراب جهل مستی تاکی

شماره ۲۷۷: ای دل چو شمار کارها خواهد بود

شماره ۲۷۸: ای دل تو بدین حال چرایی خشنود

شماره ۲۷۹: از سود و زیان خود به در نتوان بود

شماره ۲۸۰: گر عمر بود تو را فزون از پانصد

شماره ۲۸۱: زین سان که مراست از تو در سینه سرور

شماره ۲۸۲: ای دل نفس تو می شمارند آخر

شماره ۲۸۳: آگاه بزی ای دل و آگاه بمیر

شماره ۲۸۴: ای دل مطلب رخ جهان آرایش

شماره ۲۸۵: اندر همه عمر من شبی وقت نماز

شماره ۲۸۶: با آنچ گسستنی است در پیوستی

شماره ۲۸۷: هر چیز که او گفت چنان است همه

شماره ۲۸۸: زنهار مگو که رهروان نیز نیند

شماره ۲۸۹: تا نان حرام و آب یک روزه ما

شماره ۲۹۰: هر لقمه که آلوده بود قی به از آن