شماره ۱: با همنفسان دلا دمت همدم نیست
شماره ۲: باید که زجمله خلق تنها گردی
شماره ۳: تا هست به دستت از تصرف میزان
شماره ۴: در هستی اگر به عمر نوحی برسی
شماره ۵: اصحاب طلب چون به صفایی برسند
شماره ۶: در کار آویز و گفت و گو را بگذار
شماره ۷: چون از سر جد پای نهادی در کار
شماره ۸: تا ره نروی به صبح منزل نرسی
شماره ۹: بی نیش مگس به نوش شهدی نرسی
شماره ۱۰: هر چند که تو چاره بهبود کنی
شماره ۱۱: چون این ره را تو مشتری بی چیزی
شماره ۱۲: از پستی اگر طالب بالا گردی
شماره ۱۳: این راه به شش پنج نشاید رفتن
شماره ۱۴: ای دل تو به نور حق مجازی نرسی
شماره ۱۵: ای دل به غم فراق رایی می زن
شماره ۱۶: خود بین هرگز به هیچ حاصل نرسد
شماره ۱۷: بیگانه صفت دلا هوایی می زن
شماره ۱۸: هرگه که مقدم به مقالات شوی
شماره ۱۹: لاشک و لا خفاء من عاش یموت
شماره ۲۰: ای تن همه وصل کار سازی است مخسب
شماره ۲۱: گر می خواهی بقا و پیروز مخسب
شماره ۲۲: ایام گلست و عیش باقی است مخسب
شماره ۲۳: هستم به وصال دوست دلشاد امشب
شماره ۲۴: ای شب منم [و] وصال جانان امشب
شماره ۲۵: تا چند شوی تو از پی شمع و شراب
شماره ۲۶: کردیم دل از جمله مسلم امشب
شماره ۲۷: جز حق تو بکن جمله فراموش امشب
شماره ۲۸: زنهار پی طبع هوس پیمایت
شماره ۲۹: ای دل تو چنان بزی که هشیار شوی
شماره ۳۰: گر قسم تو شادی است غمت نفزاید
شماره ۳۱: تا در پی آن فزون و این کم باشی
شماره ۳۲: چون بی خبران مگرد هر دم به دری
شماره ۳۳: باطل بینم به سوی کعبه سفرت
شماره ۳۴: عیشی که مهیاست رها نتوان کرد
شماره ۳۵: خواهی که تو را مراد حاصل گردد
شماره ۳۶: از شمع وصال کمترک یابی نور
شماره ۳۷: ای دوست تو در جوال افسانه مباش
شماره ۳۸: ای دل مطلب زدیگران مرهم خویش
شماره ۳۹: در راه طلب صادق و ذاکر می باش
شماره ۴۰: گر دل زتو بگسلد به غم بشکنمش
شماره ۴۱: یا رب چه خوش است زلف خم در خم او
شماره ۴۲: آنی که فلک با تو درآید به طرب
شماره ۴۳: دردا که درون صفه ما را ره نیست
شماره ۴۴: ای دل صفت جمال او نتوان گفت
شماره ۴۵: گفتی که به عقل باش کاین رسوایی است
شماره ۴۶: تا قسم من سوخته خود حرمان است
شماره ۴۷: آنها که زاصل عقل سرگردانند
شماره ۴۸: آنها که سرانند به سرگردانند
شماره ۴۹: کو دل که بدان دل غم جان شاید خورد
شماره ۵۰: دل رفته و عشق آمده تا خود چه کند
شماره ۵۱: تا عشق توم سلسله می جنباند
شماره ۵۲: خواهی که برم سر تو مکنون باشد
شماره ۵۳: در هیچ سری مایه اسراری نه
شماره ۵۴: هر دل نبود قابل اسرار خدا
شماره ۵۵: از کتم عدم چون که برون افتادم
شماره ۵۶: در من نگرم زپای تا سر هیچم
شماره ۵۷: ای دوست بیا و غم بی حاصل بین
شماره ۵۸: یا روی دلم به سوی دیگر گردان
شماره ۵۹: گویند مرا چرا شدی سودایی
شماره ۶۰: آنها که محققان این درگاهند
شماره ۶۱: آنجا که نه کون و نه مکان در گنجد
شماره ۶۲: این ره به قدم چون بر وی برخیزد
شماره ۶۳: روزی که جمال تو مرا دیده شود
شماره ۶۴: چون در غم تو شادی من نفزاید
شماره ۶۵: گر طالب قرب حق شدی موسی وار
شماره ۶۶: آنجا که سراپرده اجلال جلال
شماره ۶۷: دل دوش دم نامتناهی می زد
شماره ۶۸: از دفتر عشق حرف می خوان و مگو
شماره ۶۹: ای دل چو شراب معرفت کردی نوش
شماره ۷۰: تا چند چو بلبلان برآری آواز
شماره ۷۱: جان از قبل زبان به بیم خطر است
شماره ۷۲: این گفتن بسیار تو هست از پندار
شماره ۷۳: در معرض صد سلامتی باهش باش
شماره ۷۴: چون بر سر و پای من نگه کرد او دوش
شماره ۷۵: صراف سخن باش و سخن کمتر گوی
شماره ۷۶: دم درکش و در خویش سیاحی می کن
شماره ۷۷: یا قلب ترید وصله مجانا
شماره ۷۸: در دست غم عشق نهادم دل را
شماره ۷۹: از عقل عقیله گشت حاصل ما را
شماره ۸۰: دلدار به دل گفت گرت رغبت ماست
شماره ۸۱: هرگه که غمی ملازم دل شودت
شماره ۸۲: جان بر سر عشق پای فرسود ای دل
شماره ۸۳: از ذکر تو جز عشق نیاموزد دل
شماره ۸۴: ای خاک در تو سرمه دیده دل
شماره ۸۵: در پخته عقل بنگر از دیده دل
شماره ۸۶: قفلی زده ام زمهر تو بر سر دل
شماره ۸۷: در فکرت جان راه بیاموز ای دل
شماره ۸۸: روزی زقضای آسمانی ای دل
شماره ۸۹: چون رفت ز روز عمر من آب ای دل
شماره ۹۰: با راهرو گفت خسته می دار ای دل
شماره ۹۱: دل را شود از دیده فرو پای به گل
شماره ۹۲: با دل گفتم چیست بگو تدبیرم
شماره ۹۳: تا با دل دلبرم دلم دل بنهاد
شماره ۹۴: با دل گفتم که این چه زیر و زبری است
شماره ۹۵: با دل گفتم تو را چه می رنجاند
شماره ۹۶: از دل همه ساله درد حاصل باشد
شماره ۹۷: با دل گفتم مشکلت آسان نشود
شماره ۹۸: آن یار که منزلگه او قلب آمد
شماره ۹۹: با دل گفتم هزار افسانه به عقل
شماره ۱۰۰: از دیده چه گویم که ازو دارم غم
شماره ۱۰۱: ای دیدن تو روشنی دیده دل
شماره ۱۰۲: ای دل در غم گشاده ای می بینم
شماره ۱۰۳: پایی نه که سوی وصل بشتابد دل
شماره ۱۰۴: «اوحد» دیدی که هرچ دیدی هیچ است
شماره ۱۰۵: سرگردانان راه دل بسیارند
شماره ۱۰۶: با دل گفتم نئی زمردان غمش
شماره ۱۰۷: هر لحظه زدست غم به جان آید دل
شماره ۱۰۸: چندانک دلم جان کند اندر سر و کار
شماره ۱۰۹: فریاد رسی نیست کسی را از کس
شماره ۱۱۰: آنجا که صفای دل بود دایه عیش
شماره ۱۱۱: ای دل گر ازین پایه فروتر نایی
شماره ۱۱۲: ای دل چو خراب گشتی آباد شوی
شماره ۱۱۳: بیچاره دلا چند کنی خودبینی
شماره ۱۱۴: ای دل چو قلم نقش منما می باش
شماره ۱۱۵: گر در ره دوست پایدار آید دل
شماره ۱۱۶: با یار چرا چنین صبوری ای دل
شماره ۱۱۷: رازت چو به پیش خلق شد فاش ای دل
شماره ۱۱۸: دل با غم اگر بساختی شادستی
شماره ۱۱۹: عشق است که کیمیای فقر است درو
شماره ۱۲۰: در درد دل خویش زبی درمانی
شماره ۱۲۱: اندر طلب وصل تو ای سرو روان
شماره ۱۲۲: اندر طلبت گرچه به سر می پویم
شماره ۱۲۳: در راه طلب به آخر آمد نفسم
شماره ۱۲۴: پیوسته تو را به صد هوا می طلبم
شماره ۱۲۵: هر چند که من به خویشتن می نرسم
شماره ۱۲۶: غمگین غمگین به سوی تو می پویم
شماره ۱۲۷: طالب که نه صادق است جایی نرسد
شماره ۱۲۸: ای تن خواهی که احتشامت باشد
شماره ۱۲۹: از بهر چه حل نمی کنی مشکل خود
شماره ۱۳۰: اندر طلب آنک نیست صادق چه کند
شماره ۱۳۱: جانم شب و روز از تو نشان می طلبد
شماره ۱۳۲: دل گر نظری کند به روی تو کند
شماره ۱۳۳: در راه طلب زاد ادب می باید
شماره ۱۳۴: ترسم که اگر در طلبش نشتابی
شماره ۱۳۵: حاشا که من از خاک درت برخیزم
شماره ۱۳۶: تا چند کشم غصه کس ناکس را
شماره ۱۳۷: نفسم چو به نان و تره از من راضی است
شماره ۱۳۸: از راحت اگر نصیب تو حرمان نیست
شماره ۱۳۹: تا ظن نبری که خان و مان محتشمی است
شماره ۱۴۰: مسپار به عشوه جهان خویشتنت
شماره ۱۴۱: ایزد زقناعت چو مرا گنجی داد
شماره ۱۴۲: عالی نسبا چرا بننشینی پست
شماره ۱۴۳: دل کز پی آب و نان در آتش نبود
شماره ۱۴۴: پیمانه عزت و قناعت کن پر
شماره ۱۴۵: در کوی قناعت ارچه دیر آمده ایم
شماره ۱۴۶: گر راحت دل خواهی و آسایش تن
شماره ۱۴۷: بردارندت اگر شوی افکنده
شماره ۱۴۸: کنجی و قناعت از قباد و کی به
شماره ۱۴۹: آیا تو ز نادانی و سرگردانی
شماره ۱۵۰: بر سنگ قناعت ار غباری داری
شماره ۱۵۱: در کوی قناعت ار سپنجی داری
شماره ۱۵۲: آن را که قناعتش صناعت باشد
شماره ۱۵۳: از لذت این وجود مانع گردی
شماره ۱۵۴: از خلق به هیچ گونه یاری مطلب
شماره ۱۵۵: من قال بان جوهر الفقر عرض
شماره ۱۵۶: الفقر اذا ابعدکم یدنیکم
شماره ۱۵۷: جمعیت ازین شیفته رایان آموز
شماره ۱۵۸: از طعم لب تو در شکر چیزی هست
شماره ۱۵۹: درویشان را بر همه عالم پیشی است
شماره ۱۶۰: درد ره فقر به زهر درمان است
شماره ۱۶۱: در عالم فقر میر و سلطان هیچ است
شماره ۱۶۲: سلطانی اصل بی گمان درویشی است
شماره ۱۶۳: امروز بده بدان جهانی که به است
شماره ۱۶۴: گفتی عالم به پای درویشان است
شماره ۱۶۵: سرمایه ملک جاودان درویشی است
شماره ۱۶۶: مقبل بود آنک آشنای در اوست
شماره ۱۶۷: آن نقطه که در فقر نهان آوردند
شماره ۱۶۸: عالم همه سر به سر گدایان دارند
شماره ۱۶۹: شاهان جهان چاکر درویشانند
شماره ۱۷۰: اندر ره فقر دیده نادیده کنند
شماره ۱۷۱: بادی که زکوی فقر گرد انگیزد
شماره ۱۷۲: درویش کسی بود که در خود نگرد
شماره ۱۷۳: گر شهوت توسن تو رام تو شود
شماره ۱۷۴: درویش که اسرار نهان میبخشد
شماره ۱۷۵: درویش زخودپرستی آزاد بود
شماره ۱۷۶: هر دل که درو در معانی بندد
شماره ۱۷۷: درویش به غم همیشه خرم باشد
شماره ۱۷۸: میل دل ما جز به فقیری نبود
شماره ۱۷۹: دانی چه بود جان و جهان درویش
شماره ۱۸۰: دست دل ما هر چه تهی تر خوش تر
شماره ۱۸۱: شاهان همه دولت از فقیران طلبند
شماره ۱۸۲: آزادی مرد هر چه خواهی ارزد
شماره ۱۸۳: هرگه که تو آوری بیانی از فقر
شماره ۱۸۴: درویش همیشه بی نوا اولی تر
شماره ۱۸۵: در راه طلب خدمت درویشان کن
شماره ۱۸۶: در درویشی کار به صدق است و یقین
شماره ۱۸۷: در فقر اگر دمی تو با حق داری
شماره ۱۸۸: تا ظن نبری که غمخوری درویشی است
شماره ۱۸۹: در عالم فقر ار سر هر پر هوسی
شماره ۱۹۰: خود دمدمه ای است آدمی از دم او
شماره ۱۹۱: امروز چو ناصر فقیران باشی
شماره ۱۹۲: دردی است طمع که نیستش درمانی
شماره ۱۹۳: درویشان را عار بود محتشمی
شماره ۱۹۴: با فقر نشین اگر تو همدم خواهی
شماره ۱۹۵: درویش ز درویشی از آن می نرهد
شماره ۱۹۶: گر مرکب عشق نیکوان خواهی تاخت
شماره ۱۹۷: جانی که زمهر زیر میغش داری
شماره ۱۹۸: تا تو نشوی فرد به فردی نرسی
شماره ۱۹۹: در کعبه دل اگر تو حاضر باشی
شماره ۲۰۰: هر دل که درو مایه تجرید کم است
شماره ۲۰۱: از خود به درآیی نفسی تجرید است
شماره ۲۰۲: آن را که دلش خانه توحید بود
شماره ۲۰۳: افکند بتی به بت پرستی ما را
شماره ۲۰۴: ما را تو مدام دل به مستی ندهی
شماره ۲۰۵: ساقی به صبوحی می ناب اندر ده
شماره ۲۰۶: دانم که زنیستی تو هستم کردی
شماره ۲۰۷: مستم دارد زباده ساقی پیوست
شماره ۲۰۸: مستی زمی عشق و نه مستی زمی است
شماره ۲۰۹: هر کاو نشود مست تو او مغبون است
شماره ۲۱۰: قم فاسقنی قهوة کان عاصرها
شماره ۲۱۱: در صفه شاه دست یازی نبود
شماره ۲۱۲: یک دست به مصحفیم و یک دست به جام
شماره ۲۱۳: در راه خدا نکته طامات چه سود
شماره ۲۱۴: آنها که به تقلید عبارات کنند
شماره ۲۱۵: قلاش و قلندری و عاشق بودن
شماره ۲۱۶: درویشانیم و نیز دلریشانیم
شماره ۲۱۷: نارفته ره صدق و صفا گامی چند
شماره ۲۱۸: هرگه که ببینی دو سه سرگردان را
شماره ۲۱۹: هر مرد که با فراغتش سامان است
شماره ۲۲۰: اکنون که تو را امید آزادی خاست
شماره ۲۲۱: اسباب وجود دم به دم تشویش است
شماره ۲۲۲: ناجنسان را تو محرم راز مکن
شماره ۲۲۳: اسرار که سخت است سخن سست مگو
شماره ۲۲۴: آیات کتاب حق همی خوان و مپرس
شماره ۲۲۵: دردا که درین سوز و گدازم کس نیست *(منتسب به چند نفر)
شماره ۲۲۶: از عمر نصیب جاودانی برگیر
شماره ۲۲۷: آن را که طریق نیکبختی باید
شماره ۲۲۸: غافل منشین که این زمانی است عزیز
شماره ۲۲۹: تخمی دو سه بی وقت بپاشیم مگر
شماره ۲۳۰: ای دل چه کری کند مشوش بودن
شماره ۲۳۱: خود را چو دمی ز دهر خرم یابی
شماره ۲۳۲: با ما تو هر آنچ گویی از کین گویی
شماره ۲۳۳: ای خواجه یکی کام روا کن ما را
شماره ۲۳۴: یکباره برون نیامده از پی و پوست
شماره ۲۳۵: داری سر کارزار میدان این است
شماره ۲۳۶: بس خون جگر که شیخ من با من خورد
شماره ۲۳۷: بر خود چو نئی به بی تباهی منکر
شماره ۲۳۸: هر شیخ که او علم ندارد در تن
شماره ۲۳۹: اندر ره عشق اگر تکلف نکنی
شماره ۲۴۰: تا جان خودت به دست سودا ندهی
شماره ۲۴۱: در دست تکلف چو اسیری ای دل
شماره ۲۴۲: زنهار دلا بکوش اگر باخبری
شماره ۲۴۳: امروز درین زمانه بی یاری به
شماره ۲۴۴: شمع دل من روی چو شمع تو بس است
شماره ۲۴۵: گر زانک بر کس نروم روزی چند
شماره ۲۴۶: بی روی توم زخویشتن دل بگرفت
شماره ۲۴۷: یکباره زعقل و خردم دل بگرفت
شماره ۲۴۸: آنها که درین راه فلاحی باشند
شماره ۲۴۹: این آزادی هزار جان بیش ارزد
شماره ۲۵۰: ای دل تو طربناک نئی حیران باش
شماره ۲۵۱: ای دل پس زنجیر چو دیوانه نشین
شماره ۲۵۲: آن یار که در سینه جنون دارم ازو
شماره ۲۵۳: هان تا دم دهر در جوالت نکند
شماره ۲۵۴: جز باده نیستی دلا نوش مکن
شماره ۲۵۵: عمری به مراد خود رسیدی، بس کن
شماره ۲۵۶: ای پیر به طبع تیز گامی تو هنوز
شماره ۲۵۷: تا چند می و سماع و ساقی طلبی
شماره ۲۵۸: تو آمده ای به پادشاهی کردن
شماره ۲۵۹: شرمت بادا ازین تباهی کردن
شماره ۲۶۰: دنیا گذران است به هر بیش و کمی
شماره ۲۶۱: گر می خواهی که سر اوحی بینی
شماره ۲۶۲: سرمایه عمر ابن آدم نفسی است
شماره ۲۶۳: تا در نرسد وعده هر کار که هست
شماره ۲۶۴: چون هستی تو به نیستی آلوده است
شماره ۲۶۵: ره رو همه در حمایت صدق خود است
شماره ۲۶۶: زین سان که تو را بی خودی و بی خبری است
شماره ۲۶۷: ای گل چو زغنچه نوبهارت کردند
شماره ۲۶۸: ای دل اگرت زنفس معزول کنند
شماره ۲۶۹: ای دل عمری گذاشتی در پندار
شماره ۲۷۰: جان در تن تو نفس شماری بیش است
شماره ۲۷۱: ای خواجه اگر تو را سعادت خویش است
شماره ۲۷۲: ای اطلس دعوی تو را معنی برد
شماره ۲۷۳: هان تا تو ببندی به مراعاتش پشت
شماره ۲۷۴: آن نیست جهان و جان که پنداشتهای
شماره ۲۷۵: گر زانک تو صاحبدل و صاحبنظری
شماره ۲۷۶: ای دل زشراب جهل مستی تاکی
شماره ۲۷۷: ای دل چو شمار کارها خواهد بود
شماره ۲۷۸: ای دل تو بدین حال چرایی خشنود
شماره ۲۷۹: از سود و زیان خود به در نتوان بود
شماره ۲۸۰: گر عمر بود تو را فزون از پانصد
شماره ۲۸۱: زین سان که مراست از تو در سینه سرور
شماره ۲۸۲: ای دل نفس تو می شمارند آخر
شماره ۲۸۳: آگاه بزی ای دل و آگاه بمیر
شماره ۲۸۴: ای دل مطلب رخ جهان آرایش
شماره ۲۸۵: اندر همه عمر من شبی وقت نماز
شماره ۲۸۶: با آنچ گسستنی است در پیوستی
شماره ۲۸۷: هر چیز که او گفت چنان است همه
شماره ۲۸۸: زنهار مگو که رهروان نیز نیند
شماره ۲۸۹: تا نان حرام و آب یک روزه ما
شماره ۲۹۰: هر لقمه که آلوده بود قی به از آن