گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

عیشی که مهیّاست رها نتوان کرد

سر در سر یار بی وفا نتوان کرد

عمری که تو راهست غنیمت می دان

کان را چو نمازها قضا نتوان کرد

 
sunny dark_mode