نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
ای نام تو بهترین سرآغازبینام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس روانمجز نام تو نیست بر زبانم
ای کار گشای هر چه هستندنام تو کلید هر چه بستند
ای هیچ خطی نگشته ز اولبیحجت نام تو مسجل
ای هست کن اساس هستیکوته ز درت دراز دستی
ای خطبه تو تبارک اللهفیض تو همیشه بارک الله
ای هفت عروس […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص)
ای شاه سوار ملک هستیسلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسلحلوای پسین و ملح اول
نوباوه باغ اولین صلبلشکرکش عهد آخرین تلب
ای حاکم کشور کفایتفرمانده فتوی ولایت
هرک آرد با تو خودپرستیشمشیر ادب خورد دو دستی
ای بر سر سدره گشته راهتوی منظر عرش پایگاهت
ای خاک تو توتیای بینشروشن بتو چشم آفرینش
شمعی که نه از تو نور […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش
در نوبت بار عام دادنباید همه شهر جام دادن
فیاضه ابر جود گشتنریحان همه وجود گشتن
باریدن بیدریغ چون ملخندیدن بینقاب چون گل
هرجای چو آفتاب راندندر راه ببدره زر فشاندن
دادن همه را به بخشش عاموامی و حلال کردن آن وام
پرسیدن هر که در جهان هستکز فاقه روزگار چون رست
گفتن سخنی که کار بنددزان قطره چو غنچه باز […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب
روزی به مبارکی و شادیبودم به نشاط کیقبادی
ابروی هلالیم گشادهدیوان نظامیم نهاده
آیینه بخت پیش رویماقبال به شانه کرده مویم
صبح از گل سرخ دسته بستهروزم به نفس شده خجسته
پروانه دل چراغ بر دستمن بلبل باغ و باغ سرمست
بر اوج سخن علم کشیدهدر درج هنر قلم کشیده
منقار قلم به لعل سفتندراج زبان به نکته گفتن
در خاطرم اینکه […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اختسان بن منوچهر
سر خیل سپاه تاجدارانسر جمله جمله شهریاران
خاقان جهان ملک معظممطلق ملک الملوک عالم
دارنده تخت پادشاهیدارای سپیدی و سیاهی
صاحب جهت جلال و تمکینیعنی که جلال دولت و دین
تاج ملکان ابوالمظفرزیبنده ملک هفت کشور
شروانشه آفتاب سایهکیخسرو کیقباد پایه
شاه سخن اختسان که نامشمهریست که مهر شد غلامش
سلطان به ترک چتر گفتهپیدا نه خلیفه نهفته
بهرام نژاد و مشتری چهردر […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۶ - خطاب زمین بوس
ای عالم جان و جان عالمدلخوش کن آدمی و آدم
تاج تو ورای تاج خورشیدتخت تو فزون ز تخت جمشید
آبادی عالم از تمامیتو آزدی مردم از غلامیت
مولا شده جمله ممالکتوقیع ترا به (صح ذلک)
هم ملک جهان به تو مکرمهم حکم جهان به تو مسلم
هم خطبه تو طراز اسلامهم سکه تو خلیفه احرام
گر خطبه تو دمند بر […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۷ - سپردن فرزند خویش به فرزند شروانشاه
چون گوهر سرخ صبحگاهیبنمود سپیدی از سیاهی
آن گوهر کان گشاده منپشت من و پشت زاده من
گوهر به کلاه کان برافشاندوز گوهر کان شه سخن راند
کاین بیکس را به عقد و پیونددرکش به پناه آن خداوند
بسپار مرا به عهدش امروزکو نو قلم است و من نوآموز
تا چون کرمش کمال گیرداندرز ترا به فال گیرد
کان تخت نشین […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران
بر جوش دلا که وقت جوش استگویای جهان چرا خموش است
میدان سخن مراست امروزبه زین سخنی کجاست امروز
اجری خور دسترنج خویشمگر محتشمم ز گنج خویشم
زین سحر سحرگهی که رانممجموعه هفت سبع خوانم
سحری که چنین حلال باشدمنکر شدنش وبال باشد
در سحر سخن چنان تماممکایینه غیب گشت نامم
شمشیر زبانم از فصیحیدارد سر معجز مسیحی
نطقم اثر آنچنان نمایدکز […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی
ای چارده ساله قرةالعینبالغ نظر علوم کونین
آن روز که هفت ساله بودیچون گل به چمن حواله بودی
و اکنون که به چارده رسیدیچون سرو بر اوج سرکشیدی
غافل منشین نه وقت بازیستوقت هنر است و سرفرازیست
دانش طلب و بزرگی آموزتا به نگرند روزت از روز
نام و نسبت به خردسالی استنسل از شجر بزرگ خالی است
جایی که بزرگ […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش
ساقی به کجا که میپرستمتا ساغر می دهد به دستم
آن می که چو اشک من زلالستدر مذهب عاشقان حلالست
در می به امید آن زنم چنگتا باز گشاید این دل تنگ
شیریست نشسته بر گذرگاهخواهم که ز شیر گم کنم راه
زین پیش نشاطی آزمودمامروز نه آنکسم که بودم
این نیز چو بگذرد ز دستمعاجزتر از این شوم که […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - آغاز داستان
گوینده داستان چنین گفتآن لحظه که در این سخن سفت
کز ملک عرب بزرگواریبود است به خوبتر دیاری
بر عامریان کفایت او رامعمورترین ولایت او را
خاک عرب از نسیم نامشخوش بودی تر از رحیق جامش
صاحب هنری به مردمی طاقشایستهترین جمله آفاق
سلطان عرب به کامگاریقارون عجم به مال داری
درویش نواز و میهمان دوستاقبال درو چو مغز در پوست
میبود […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۲ - عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر
هر روز که صبح بردمیدییوسف رخ مشرقی رسیدی
کردی فلک ترنج پیکرریحانی او ترنجی از زر
لیلی ز سر ترنج بازیکردی ز زنخ ترنج سازی
زان تازه ترنج نو رسیدهنظاره ترنج کف بریده
چون بر کف او ترنج دیدنداز عشق چو نار میکفیدند
شد قیس به جلوهگاه غنجشنارنج رخ از غم ترنجش
برده ز دماغ دوستان رنجخوشبوئی آن ترنج و نارنج
چون […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۳ - در صفت عشق مجنون
سلطان سریر صبح خیزانسر خیل سپاه اشک ریزان
متواری راه دلنوازیزنجیری کوی عشقبازی
قانون مغنینان بغدادبیاع معاملان فریاد
طبال نفیر آهنین کوسرهیان کلیسیای افسوس
جادوی نهفته دیو پیداهاروت مشوشان شیدا
کیخسرو بی کلاه و بیتختدل خوش کن صدهزار بی رخت
اقطاع ده سپاه موراناورنگ نشین پشت گوران
دراجه قلعههای وسواسدارنده پاس دیر بیپاس
مجنون غریب دل شکستهدریای ز جوش نانشسته
یاری دو سه داشت […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی
چون راه دیار دوست بستندبر جوی بریده پل شکستند
مجنون ز مشقت جدائیکردی همه شب غزلسرائی
هردم ز دیار خویش پویانبر نجد شدی سرود گویان
یاری دو سه از پس اوفتادهچون او همه عور و سرگشاده
سودا زده زمانه گشتهدر رسوائی فسانه گشته
خویشان همه در شکایت اوغمگین پدر از حکایت او
پندش دادند و پند نشیندگفتند فسانه چند نشیند
پند ار […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۵ - زاری کردن مجنون در عشق لیلی
مجنون چو شنید پند خویشاناز تلخی پند شد پریشان
زد دست و درید پیرهن راکاین مرده چه میکند کفن را
آن کز دو جهان برون زند تختدر پیرهنی کجا کشد رخت
چون وامق از آرزوی عذراگه کوه گرفت و گاه صحرا
ترکانه ز خانه رخت بربستدر کوچگه رحیل بنشست
دراعه درید و درع میدوختزنجیر برید و بند میسوخت
میگشت ز دور […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانه کعبه
چون رایت عشق آن جهانگیرشد چون مه لیلی آسمان گیر
هرروز خمیده نام تر گشتدر شیفتگی تمامتر گشت
هر شیفتگی کز آن نورداستزنجیر بر صداع مرد است
برداشته دل ز کار او بختدرمانده پدر به کار او سخت
میکرد نیایش از سر سوزتازان شب تیره بردمد روز
حاجت گاهی نرفته نگذاشتالا که برفت و دست برداشت
خویشان همه در نیاز با […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را
چون دید پدر به حال فرزندآهی بزد و عمامه بفکند
نالید چو مرغ صبحگاهیروزش چو شبی شد از سیاهی
گفت ای ورق شکنج دیدهچون دفتر گل ورق دریده
ای شیفته چند بیقراریوی سوخته چند خامکاری
چشم که رسید در جمالتنفرین که داد گوشمالت
خون که گرفت گردنت راخار که خلید دامنت را
از کار شدی چه کارت افتاددر دیده کدام خارت […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - حکایت
کبکی به دهن گرفت موریمیکرد بر آن ضعیف زوری
زد قهقهه مور بیکرانیکی کبک تو این چنین ندانی
شد کبک دری ز قهقهه سستکاین پیشه من نه پیشه تست
چون قهقهه کرد کبک حالیمنقار زمور کرد خالی
هر قهقهه کاین چنین زند مردشک نه که شکوه ازو شود فرد
خنده که نه در مقام خویش استدر خورد هزار گریه بیش […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی
سر دفتر آیت نکوئیشاهنشه ملک خوبروئی
فهرست جمال هفت پرگاراز هفت خلیفه جامگی خوار
رشک رخ ماه آسمانیرنج دل سرو بوستانی
منصوبه گشای بیم و امیدمیراث ستان ماه و خورشید
محراب نماز بتپرستانقندیل سرای و سرو بستان
هم خوابه عشق و هم سرنازهم خازن و هم خزینه پرداز
پیرایه گر پرند پوشانسرمایه ده شکر فروشان
دلبند هزار در مکنونزنجیر بر هزار مجنون
لیلی […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۰ - خواستاری ابنسلام لیلی را
فهرست کش نشاط این باغبر ران سخن چنین کشد داغ
کانروز که مه به باغ میرفتچون ماه دو هفته کرده هر هفت
گل بر سر سرو دسته بستهبازار گلاب و گل شکسته
زلفین مسلسلش گرهگیرپیچیده چو حلقههای زنجیر
در ره ز بنیاسد جوانیدیدش چو شکفته گلستانی
شخصی هنری به سنگ و سایهدر چشم عرب بلند پایه
بسیار قبیله و قراباتکارش همه […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رسیدن نوفل به مجنون
لیلی پس پرده عماریدر پردهدری ز پرده داری
از پرده نام و ننگ رفتهدر پرده نای و چنگ رفته
نقل دهن غزل سرایانریحانی مغز عطر سایان
در پرده عاشقان خنیدهزخم دف مطربان چشیده
افتاده چو زلف خویش درتاببیمونس و بیقرار و بیخواب
مجنون رمیده نیز در دشتسرگشته چو بخت خویش میگشت
بیعذر همی دوید عذرادر موکب وحشیان صحرا
بوری به هزار زور […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیله لیلی
نوفل ز چنین عتاب دلکششد نرم چنانکه موم از آتش
برجست و به عزم راه کوشیدشمشیر کشید و درع پوشید
صد مرد گزین کارزاریپرنده چو مرغ در سواری
آراسته کرد و رفت پویانچون شیر سیاه جنگ پویان
چون بر در آن قبیله زد گامقاصد طلبید و داد پیغام
کاینک من و لشگری چو آتشحاضر شدهایم تند و سرکش
لیلی به من […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۳ - عتاب کردن مجنون با نوفل
مجنون چو شنید بوی آزرمکرد از سر کین کمیت را گرم
بانوفل تیغزن برآشفتکی از تو رسیده جفت با جفت!
احسنت زهی امیدواریبه زین نبود تمام کاری
این بود بلندی کلاهت؟شمشیر کشیدن سپاهت؟
این بود حساب زورمندیت؟وین بود فسون دیو بندیت؟
جولان زدن سمندت این بود؟انداختن کمندت این بود؟
رایت که خلاف رای من کردنیکو هنری به جای من کرد
آن دوست […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم
گنجینه گشای این خزینهسرباز کند ز گنج سینه
کانروز که نوفل آن سپه راندبیننده بدو شگفت درماند
از زلزله مصاف خیزانشد قله بوقبیس ریزان
خصمان چو خروش او شنیدنددر حرب شدند وصف کشیدند
سالار قبیله با سپاهیبر شد به سر نظاره گاهی
صحرا همه نیزه دید و خنجروافاق گرفته موج لشگر
از نعره کوس و ناله نایدل در تن مرده میشد […]

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را
سازنده ارغنون این سازاز پرده چنین برآرد آواز
کان مرغ به کام نارسیدهاز نوفلیان چو شد بریده
طیاره تند را شتابانمیراند چو باد در بیابان
میخواند سرود بیوفائیبر نوفل و آن خلاف رائی
با هر دمنی از آن ولایتمیکرد ز بخت بد شکایت
میرفت سرشک ریز و رنجورانداخته دید دامی از دور
در دام فتاده آهوئی چندمحکم شده دست و پای […]
