روزی به مبارکی و شادی
بودم به نشاط کیقبادی
ابروی هلالیام گشاده
دیوان نظامیام نهاده
آیینهٔ بخت پیش رویم
اقبال به شانه کرده مویم
صبح از گلِ سرخ دسته بسته
روزم به نَفَس شده خجسته
پروانهٔ دل چراغ بر دست
من بلبل باغ و باغ سرمست
بر اوج سخن علم کشیده
در درج هنر قلم کشیده
منقار قلم به لعل سفتن
دراج زبان به نکته گفتن
در خاطرم اینکه وقت کار است
کهاقبالْ رفیق و بخت یار است
تا کی نفس تهی گزینم؟
وز شغل جهان تهی نشینم؟
دوران که نشاط فربهی کرد
پهلو ز تهیروان، تهی کرد
سگ را که تهی بود تهیگاه
نانی نرسد تهی در این راه
بر ساز جهان نوا توان ساخت
کان راست جهان که با جهان ساخت
گردن به هوا کسی فرازد
کاو با همه چون هوا بسازد
چون آینه هر کجا که باشد
جنسی به دروغ بر تراشد
هر طبع که او خلافجوی است
چون پردهٔ کج خلافگوی است
هان دولت اگر بزرگواری
کردی ز من التماس کاری
من قرعهزنان به آنچنان فال
واختر به گذشتن اندران حال
مقبل که برد چنان برد رنج
دولت که دهد چنان دهد گنج
در حال رسید قاصد از راه
آورد مثال حضرت شاه
بنوشته به خط خوب خویشم
ده پانزده سطر نغز بیشم
هر حرفی از او شکفته باغی
افروختهتر ز شبچراغی
کای محرم حلقهٔ غلامی
جادو سخنِ جهان، نظامی
از چاشنی دم سحر خیز
سحری دگر از سخن برانگیز
در لافگه شگفتکاری
بنمای فصاحتی که داری
خواهم که به یاد عشق مجنون
رانی سخنی چو دُر مکنون
چون لیلی بکر اگر توانی
بکری دو سه در سخن نشانی
تا خوانم و گویم این شکر بین
جنبانم سر که تاج سر بین
بالای هزار عشق نامه
آراسته کن به نوک خامه
شاه همه حرفهاست این حرف
شاید که در او کنی سخن صرف
در زیور پارسی و تازی
این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم
کهابیات نو از کهن شناسم
تا دَهدَهیِ غرایبت هست
دَهپنج زنی رها کن از دست
بنگر که ز حقهٔ تفکر
در مرسلهٔ که میکشی دُر
ترکی صفتِ وفای ما نیست
ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید
او را سخن بلند باید
چون حلقهٔ شاه یافت گوشم
از دل به دماغ رفت هوشم
نه زهره که سر ز خط بتابم
نه دیده که ره به گنج یابم
سرگشته شدم در آن خجالت
از سستی عمر و ضعف حالت
کس محرم نه که راز گویم
وین قصه به شرح باز گویم
فرزند محمد نظامی
آن بر دل من چو جان گرامی
این نسخه چو دل نهاد بر دست
در پهلوی من چو سایه بنشست
داد از سر مهر پای من بوس
کی آنکه زدی بر آسمان کوس
خسرو شیرین چو یاد کردی
چندین دل خلق شاد کردی
لیلی مجنون ببایدت گفت
تا گوهر قیمتی شود جفت
این نامهٔ نغز گفته بهتر
طاووس جوانه، جفته بهتر
خاصه ملکی چو شاه شروان
شروان چه که شهریار ایران
نعمت ده و پایگاه ساز است
سرسبز کن و سخن نواز است
این نامه به نامه از تو درخواست
بنشین و طراز نامه کن راست
گفتم سخن تو هست بر جای
ای آینهروی آهنینرای
لیکن چه کنم هوا دو رنگ است
اندیشه فراخ و سینه تنگ است
دهلیز فسانه چون بود تنگ
گردد سخن از شد آمدن لنگ
میدان سخن فراخ باید
تا طبع سوارییی نماید
این آیت اگرچه هست مشهور
تفسیر نشاط هست ازو دور
افزار سخن نشاط و ناز است
زین هردو سخن بهانه ساز است
بر شیفتگی و بند و زنجیر
باشد سخن برهنه دلگیر
در مرحلهای که ره ندانم
پیداست که نکته چند رانم
نه باغ و نه بزم ِ شهریاری
نه رود و نه می، نه کامگاری
بر خشکی ریگ و سختی کوه
تا چند سخن رود در اندوه؟
باید سخن از نشاط سازی
تا بیت کند به قصه بازی
این بود کز ابتدای حالت
کس گِرد نگشتش از ملالت
گوینده ز نظم او پر افشاند
تا این غایت نگفته زان ماند
چون شاه جهان به من کند باز
کاین نامه به نام من بپرداز
با اینهمه تنگی مسافت
آنجاش رسانم از لطافت
کز خواندن او به حضرت شاه
ریزد گهر نسفته بر راه
خوانندهاش ار فسرده باشد
عاشق شود ار نمرده باشد
باز آن خلف خلیفهزاده
کاین گنج به دوست در گشاده
یکدانهٔ اولین فتوحم
یک لالهٔ آخرین صبوحم
گفت ای سخن تو همسر من
یعنی لقبش برادر من
در گفتن قصهای چنین چست
اندیشهٔ نظم را مکن سست
هرجا که بهدست عشق خوانیست
این قصه بر او نمک فشانیست
گرچه نمک تمام دارد
بر سفره کباب خام دارد
چون سفتهٔ خارِش تو گردد
پخته به گزارش تو گردد
زیبارویی بدین نکویی
وآنگاه بدین برهنهرویی
کس دُر نه به قدر او فشاندهست
زین روی برهنهروی ماندهست
جان است و چو کس به جان نکوشد
پیراهن عاریت نپوشد
پیرایهٔ جان ز جان توان ساخت
کس جان عزیز را نینداخت
جان بخش جهانیان دم تست
وین جان عزیز محرم تست
از تو عمل سخن گزاری
از بنده دعا ز بخت یاری
چون دل دهی جگر شنیدم
دل دوختم و جگر دریدم
در جستن گوهر ایستادم
کان کندم و کیمیا گشادم
راهی طلبید طبع کوتاه
کهاندیشه بد از درازی راه
کوتهتر از این نبود راهی
چابکتر از این میانهگاهی
بحری است سبک ولی رونده
ماهیش نه مرده بلکه زنده
بسیار سخن بدین حلاوت
گویند و ندارد این طراوت
زین بحر ضمیر هیچ غواص
بر نارد گوهری چنین خاص
هر بیتی از او چو رستهٔ دُر
از عیب تهی و از هنر پر
در جستن این متاع نغزم
یک موی نبود پایلغزم
میگفتم و دل جواب میداد
خاریدم و چشمه آب میداد
دخلی که ز عقل درج کردم
در زیور او به خرج کردم
این چار هزار بیت اکثر
شد گفته به چار ماه کمتر
گر شغل دگر حرام بودی
در چارده شب تمام بودی
بر جلوهٔ این عروس آزاد
آبادتر آنکه گوید آباد
آراسته شد به بهترین حال
در سلخ رجب به ثی و فی دال
تاریخ عیان که داشت با خَود
هشتاد و چهار بعد پانصد
پرداختمش به نغز کاری
و انداختمش بدین عماری
تا کس نبرد به سوی او راه
الا نظر مبارک شاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از شادی و نشاط خود در روزی مبارک سخن میگوید. او ابراز خوشحالی میکند که بخت و اقبال به او روی آوردهاند و از زیباییهای زندگی لذت میبرد. شاعر به قلم و هنر خود افتخار میکند و میخواهد تا آثارش را به یاد عشق و زیبایی بشناساند.
در ادامه، او درخواست میکند که نامهای به سلطان شروان بنویسد و از او میخواهد که در این نامه به زیباییهای کلام، وفا و ادب توجه شود. شاعر تأکید میکند که در این مسیر نباید از موانع و سختیها ناامید شد و باید همواره به دنبال زیبایی و شادی در کلمات و زندگی بود.
شاعر در نهایت به این میاندیشد که هنر و استفاده از زبان باید فرصتی برای بیان نشانههای عشق و زیبایی باشد و در این راه تلاش خواهد کرد، حتی اگر مسافت طولانی باشد. او این متن را به عنوان هدیهای به شاه ارسال میکند تا قدردانی و احترام خود را ابراز نماید.
هوش مصنوعی: روزی در خوشی و شادی بودم و احساس سر زندگی و شوق میکردم.
هوش مصنوعی: ابروی هلالیام به زیبایی درخشانی است و به نوعی مانند یک اثر هنری از شاعر بزرگ نظامی به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: آیینهٔ سرنوشت من در جلوی من قرار دارد و خوشبختیام موهایش را شانه کرده است.
هوش مصنوعی: صبح هنگام، گلهای سرخ به هم بسته شدهاند و این بوی خوششان باعث شده که روزم با نشاط و شادابی آغاز شود.
هوش مصنوعی: پروانهای که به دل من چراغی در دست دارد، بلبل شاداب باغ است.
هوش مصنوعی: در اوج کلام، دانش را به نمایش گذاشته و هنر را با قلم خود به تصویر کشیده است.
هوش مصنوعی: قلمی با نوک زیبا و انگشتانی نرم میتواند به طور مؤثری چیزی را بنویسد، و زبانی که به دقت انتخاب شده باشد میتواند نکات مهم را بیان کند.
هوش مصنوعی: به یاد دارم که زمان فعالیت و تلاش است و در این لحظه، دوستان و شانس همراه من هستند.
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید بدون هدف و انگیزه زندگی کنم؟ چقدر میتوانم از کار و فعالیت در این دنیا دور بمانم؟
هوش مصنوعی: زمانی که شادی و سرزندگی انسان را پرساخت، برای کسانی که از نظر روحی خالی و تهی هستند، موجب تهی شدن و کمرنگ شدن میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی چیزی نداشته باشد، در این مسیر به او کمکی نمیشود و ثمرهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: آدمی میتواند با آهنگ زندگی و واقعیتهای دنیا هماهنگی و همخوانی ایجاد کند، چرا که این دنیا همان چیزی است که او با آن ارتباط برقرار کرده و آن را شکل میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که سر خود را به آسمان بلند میکند و با همه چیز و هر حالتی سازگار است، نشان از روحیهای آزاد و بلندپرواز دارد.
هوش مصنوعی: هر جا که آینهای باشد، جلوهای از حقیقت را به شکل نادرست نمایش میدهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در رفتار و طبع خود به برخی مسائل ناپسند و خلاف برود، مانند پردهای کج و ناهموار است که زیبایی و نظم را به هم میزند.
هوش مصنوعی: اگر تو لطف و بزرگواری به من کنی، از تو خواهش دارم که کاری برای من انجام بده.
هوش مصنوعی: من با شوق و دلمشغولی فراوان به سراغ سرنوشت و تقدیر میروم و امیدوارم که لحظات مطلوبی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: زمانی که از سختیها و دردها عبور کنی و آنها را تحمل کنی، در نهایت میتوانی به موفقیت و ثروت دست یابی.
هوش مصنوعی: قاصدی از راه رسید و خبری را آورد که شبیه به داستان یا ویژگیهای یک پادشاه بزرگ و محترم بود.
هوش مصنوعی: با دستخط زیبا و خوب خود، برایم پانزده خط زیبا بنویس.
هوش مصنوعی: هر کلمهای که او بیان میکند، مانند گلی است که باز شده و باغی را روشنتر از نور چراغ شب میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به دایرهٔ محبت غلامی آشنا هستی، سخنان جهان را به خوبی میفهمی و میشنوی.
هوش مصنوعی: با شروع روز و دمیدن صبح، دوباره صحبتها و گفتگوهای تازهای آغاز میشود.
هوش مصنوعی: در جایی که خود را نشان میدهی، توانایی زبانی و eloquence خود را به نمایش بگذار.
هوش مصنوعی: میخواهم که به یاد عشق مجنون، سخنی بگویی که مانند مروارید گرانبها باشد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند لیلی بیگناه و پاک باشی، باید در دو یا سه جمله نشانههایی از این پاکی و معصومیتات را بیان کنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که میخوانم و میگویم، این شکر را در دستانم حرکت میدهم و سرم را به نشانهی احترام بالا میبرم، زیرا این شکر برای من مانند تاجی بر سر است.
هوش مصنوعی: بالای هزار عشق، نامهای زیبا و شاعرانه بنویس.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این حرف، مهمترین و اصلیترین نکته در میان همه صحبتهاست و شاید با آن بتوانی هر نوع گفتوگویی بکنی.
هوش مصنوعی: در زینتهای ایرانی و عربی، این عروس تازه به زیبایی زینت داده شده است.
هوش مصنوعی: میدانی که من با اشعار قدیمی آشنا هستم و میتوانم اشعار جدید را نیز بشناسم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که گرایشها و عادتهای غیرمعمول وجود دارد، خود را از دست آنها رها کن و به سمت چیزهای مثبت و سازنده برو.
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که از چالاکی و قدرت فکر در موضوعاتی که به آنها میپردازی، چه نتایج ارزشمندی به دست میآوری.
هوش مصنوعی: وفای ما به ویژگیهای گروهی خاص تعلق ندارد و سخن ناپسند ما نیز سزاوار نیست.
هوش مصنوعی: کسی که از نژاد و نسب شایستهای برمیخیزد، باید سخنانی بزرگ و ارزشمند داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که گوشم به صدای حلقهٔ شاه توجه کرد، دلم به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و حواسم کاملاً پرت شد.
هوش مصنوعی: نه آنقدر قدرت دارم که از خط زیبایی شخصی فرار کنم و نه آنچنان بینایی دارم که به گنجی دست یابم.
هوش مصنوعی: در زندگیام دچار حیرت و سردرگمی شدهام به خاطر شرم و خجالت از کوتاهی عمر و ناتوانیهایم.
هوش مصنوعی: هیچکس را نمیشناسم که بتوانم برایش رازهایم را بگویم و این داستان را با جزئیات توضیح دهم.
هوش مصنوعی: فرزند محمد نظامی برای من به اندازه جان عزیز و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: این نسخه زمانی که دلش را بر دست گذاشت، در کنار من مانند سایه نشسته است.
هوش مصنوعی: با عشق و محبت، پای من را بوسه زدی؛ کیست که مانند تو بر آسمان ندا سر داد؟
هوش مصنوعی: وقتی نام خسرو و شیرین را به یاد میآوری، بارها دلهای مردم را شاد کردهای.
هوش مصنوعی: لیلی باید به مجنون بگوید تا ارزش و زیبایی واقعی او نمایان شود و به اوج خود برسد.
هوش مصنوعی: این نامه زیبا مانند طاووس جوانی است که بهتر از هر چیز دیگری خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ویژگیهای بارز و ممتاز ملک، مانند شاه شروان، در مقایسه با سایر پادشاهان کشور ایران نمایان است.
هوش مصنوعی: نعمت و بخشش موجب ایجاد جایگاه و مقام میشود. با فراهم کردن فضایی سرسبز و دلنشین، به سخنان شیرین و خوشایند پرداخته میشود.
هوش مصنوعی: این نامه از تو خواهش میکند که با آرامش نشستی داشته باشی و آن را به شکل درست و مرتب بنویسی.
هوش مصنوعی: گفتم حرف تو همیشه در دل من جا دارد ای کسی که چهرهات چون آینه است و فکر و اندیشهات محکم و استوار.
هوش مصنوعی: اما چه کار میتوانم بکنم که این دنیا دو رنگ است؛ ذهنم بسیار وسیع است، اما قلبم تنگ و محدود.
هوش مصنوعی: وقتی داستانی به تنگنا میرسد و دچار مشکلات میشود، بیان آن دشوار و ناقص میشود.
هوش مصنوعی: برای بیان کردن افکار و احساسات، باید فضای کافی وجود داشته باشد تا خلاقیت و ذهن بتوانند به راحتی فعالیت کنند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگرچه این آیه به طور گسترده شناخته شده است، اما تفسیر آن به نوعی نشانهای از نشاط و شادابی است که از آن دور است. به عبارت دیگر، درک عمیق و واقعی از این آیه ممکن است فراتر از آنچه عموم مردم میدانند باشد و ممکن است به نوعی مرتبط با حالتی از سرزندگی باشد که در تفسیر آن کمتر به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: وسیلهی گفتگو، شادابی و دلربایی است و به همین دلیل، سخن بهانهای برای ابراز این دو حالت است.
هوش مصنوعی: سخن به شیفتگی و محدودیت اشاره دارد و حالتی غمانگیز و عریان را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در زمانی که نمیدانم باید به کجا بروم، روشن است که نمیتوانم نکات زیادی را درک کنم.
هوش مصنوعی: نه باغ و نه مجالس پادشاهی، نه رود و نه شراب، نه لذتی برای زیستن.
هوش مصنوعی: چقدر باید در مشکلات و سختیهای زندگی غصه خورد و ناله کرد؟
هوش مصنوعی: باید درباره شادی و نشاط صحبت کرد تا داستان به سرگرمی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: از ابتدای حالا، هیچ کس به دور و بر او نرفته و از غم و اندوه او خبر ندارد.
هوش مصنوعی: گوینده با هنرمندی و مهارت خود، سخنانی زیبا و پرمغز بیان کرده است، اما به خاطر این عظمت و زیبایی آن، نتوانسته تمام معنا و عمق پیام را به وضوح بیان کند.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه جهان به من توجه کند و این نامه را به نام من بفرستد، من احساس خوشحالی و افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه راه دور و سخت است، اما به خاطر نرمی و لطافتی که وجود دارد، به آنجا میرسم.
هوش مصنوعی: از شنیدن و مطالعه آثار او، گنجینهای از دانش و زیبایی به سوی حضرت شاه میریزد و پنهان نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال گوش دادن به این شعر احساس غم و ناراحتی کند، ممکن است عاشق شود حتی اگر هنوز از زندگی نگذشته باشد.
هوش مصنوعی: دوباره آن فرزند خلیفه به دوست خود این گنج را هدیه داده است.
هوش مصنوعی: من تنها یک لالهام که در آغاز عشق شکوفا شدم و به نوعی نماد آخرین فرصتهای سرخوشی و شیداییام.
هوش مصنوعی: گفت: ای کلام تو همچون همسر من است، یعنی اینكه تو به عنوان برادر من شناخته میشوی.
هوش مصنوعی: در بیان داستانی چنین، سطح فکر و نظم را ضعیف نکن.
هوش مصنوعی: هر جایی که عشق حضور دارد، داستانی دلچسب و شیرین خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگرچه سفرهی ما پر از نمک و چاشنی است، اما کبابی که روی آن هست هنوز خام و نپخته باقی مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی سختیها و مشکلات تو به نتیجه برسد، آنگاه خبر آن به همه میرسد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو به این زیبایی و در کنار آن معصومیت تو بسیار چشمنواز است.
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه او (زیبایی یا ارزش) را در دنیای خود پخش نکرده است و به همین دلیل، دیگران در برابر او با چهرهای عریان و بدون زیبایی باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: انسانی که به زندگی اهمیت نمیدهد، مانند کسی است که پیراهنی قرضی را به تن کرده و هیچ تلاشی برای داشتن زندگی خود نمیکند.
هوش مصنوعی: میتوان با زیبایی بخشیدن به روح و جان، زندگی را دلپذیرتر کرد، اما هرگز نباید جان گرامی و ارزشمند را قربانی کرد.
هوش مصنوعی: روح بخشنده تمام جهانیان، دم توست و این جان عزیز، در دست توست که فقط برای محرمهاست.
هوش مصنوعی: از تو انتظار دارم که اعمال و رفتار حسنت را بیان کنی، و من از طرف خودم دعا میکنم که بخت و اقبال به یاری من بیاید.
هوش مصنوعی: زمانی که دل خود را به کسی میسپاری، احساسات و دردهای عمیقی به همراه دارد. من نیز با قبول این احساسات، قلب خود را برای او آماده کردم، اما در عوض، زخمهایی نیز بر قلبم نشسته است.
هوش مصنوعی: من در جستجوی گوهری ایستادم که آن را از دل زمین بیرون آوردم و به چیزی ارزشمند و گران بها تبدیل کردم.
هوش مصنوعی: طبع انسان به دنبال راهی کوتاه است، زیرا اندیشههای ناپسند و منفی معمولاً از طولانی شدن مسیر ناشی میشود.
هوش مصنوعی: مسیر نمیتوانست کوتاهتر باشد و هیچ راهی سریعتر از این در میان نیست.
هوش مصنوعی: این دریا سبک و روان است، اما ماهیهایش نه مردهاند و نه بیحرکت، بلکه زنده و فعال هستند.
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که با شیرینی سخن میگویند، اما حرفهایشان هیچ تازگی و نشاطی ندارد.
هوش مصنوعی: در این دریاى عواطف، هیچ غواصى نمیتواند جواهرى اینچنین منحصر به فرد پیدا کند.
هوش مصنوعی: هر شعر او مانند دُرّی است که خالص و بدون عیب و نقص بوده و پر از هنر و زیبایی است.
هوش مصنوعی: در جستجوی این گنج ارزشمند، حتی یک مو هم مانع پیشرفتم نمیشود.
هوش مصنوعی: من صحبت میکردم و قلبم پاسخ میداد، زخم میزدم و چشمهی آب برایم بیرون میزد.
هوش مصنوعی: من سرمایهای که از عقل و فکر به دست آورده بودم را برای زیور و زینت او خرج کردم.
هوش مصنوعی: این چهار هزار بیت شعر بیشتر در عرض چهار ماه گفته شده است.
هوش مصنوعی: اگر شغل دیگری غیر از این که در حال حاضر داری ممنوع بود، در مدت چهارده شب به پایان میرسید.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شکوه عروسی اشاره دارد. شاعر معتقد است که اگر کسی بگوید این عروس آزاد و زیبا است، به طرز ناشیانهای به نظر میرسد، زیرا خود زیبایی او نشاندهندهٔ آبادانی و جذابیتش است. به عبارت دیگر، زیبایی و جذابیت عروس به قدری زیاد است که نیازی به توصیف اضافی ندارد.
هوش مصنوعی: در ماه رجب، در پایان آن، او به بهترین وضعیت و زیبایی دست یافت.
هوش مصنوعی: تاریخ به وضوح نشان میدهد که پس از گذشت پانصد سال، هشتاد و چهار سال دیگر نیز به وقوع پیوسته است.
هوش مصنوعی: من به او توجهی ویژه کردم و او را در این مکان قرار دادم.
هوش مصنوعی: تنها نگاهی از طرف شاه است که میتواند کسی را به سوی او وارد کند و هیچ کس نمیتواند بدون این نگاه به او دسترسی پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.