انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵
ما را تو به هر صفت که داریدل گم نکند ز دوستداری
هردم به وفا یکی هزارمگرچه به جفا یکی هزاری
هیچت غم هیچکس نداردفرخ تو که هیچ غم نداری
عمر از تو زیان و عشوه سودستمعشوقه نیی که روزگاری
پیراهن صبر عاشقان راشاید که ز غم قبا نداری
گویم که ز دوری تو هستمدور از تو به صد هزار […]

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰
ای کار غم تو غمگساریاندوه غم تو شادخواری
از کبر نگاه کرد رویتدر چشمهٔ خور به چشم خواری
از تابش روی و تاب زلفتشب روشن گشت و روز تاری
فقر غم تو ز باغ دلهابرکند نهال کامگاری
ای شربت بوسهٔ تو شافیوی ضربت غمزهٔ تو کاری
داری سر آنکه بیش از اینمدر بند فراق خود بداری
گویی بیمن دل تو چونستچونست […]

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴
ای غایت عیش این جهانیای اصل نشاط و شادمانی
گر روح بود لطیف روحیور جان باشد عزیز جانی
گفتی که چگونهای تو بیمادور از تو بتا چنان که دانی
از درد تو سخت ناتوانمرنجی برگیر اگر توانی
کردیم به پرسشی قناعتزین بیش همی مکن گرانی
گر دسترسی بدی به بوسیکاری بودی هزارگانی

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹
ای روی تو آیت نکوییحسن تو کمال خوبرویی
راتب شده عالم کهن راهردم ز تو فتنهای به نویی
معروف لبت به تنگباریچونان که دلت به تنگخویی
بردی دل و در کمین جانییارب تو از این همه چه جویی
گویی شب وصل با تو گویمالحق تو کنی خود آنچه گویی
در کوی غمت به جان رسیدمگفتم تو کجا و در چه […]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شاهزاده عمادالدین
ای داده به دست هجر ما راخود رسم چنین بود شما را
بر گوش نهادهای سر زلفوز گوشهٔ دل نهاده ما را
تا کی ز دروغ راست مانندزین درد امید کی دوا را
هر لحظه کجی نهی دگرگونکس درندهد تن این دغا را
بردی دل و عشوه دادی ای جانپاداش جفا بود وفا را
ما عافیتی گرفته بودیمدادی تو به […]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در مدح صاحب ناصرالدین طاهر
گشت از دل من قرار غایبکارم نشود به از نوایب
دل دمخور و دلفریب شادانغم حاضر و غمگسار غایب
بر ضعف تنم قضا موکلبر سوز دلم قدر مواظب
افلاک به رمح طعنه طاعنایام به سیف هجر ضارب
ماییم و شکایت احباماییم و ملامت اقارب
آشفته دل از جهان جافیآسیمهسر از سپهر غاضب
بر چهره دلیل شمع سوزانبر دیده رسیل دمع ساکب
آسیب […]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در شکایت فلک و مدح صدر سعدالدین
تیر ستم فلک خدنگستشهد شره جهان شرنگست
گردون نخورد غمت که شوخستگیتی نخرد دمت که شنگست
بر کشتی عمر تکیه کم کنکاین نیل نشیمن نهنگست
در کوی هنر مباش کان کویاقطاع قدیم شالهنگست
منصب مطلب که هرکجا هستهر خرواری همین دو تنگست
با جهل پناه کاندرین باغبر بید همیشه بادرنگست
بر گردن اختیار احراراکنون نه ردیست پالهنگست
در پنجهٔ موش خانهٔ منزینست […]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸ - در مدح امام بزرگ شیخ قطب الدین ابوالمظفر العبادی
ای شادی جان آفرینشوی گوهر کان آفرینش
ای محرم خلوتی که آنجامحسوت نشان آفرینش
ای بلبل بوستان تجریددر شورهستان آفرینش
در جلوه کشیده کشف نطقتاسرار نهان آفرینش
در بدو وجود گفته پیرتکای بخت جوان آفرینش
ناجسته ز فکرتت روانترتیری ز کمان آفرینش
آزاد مراتب یقینتزاسیب گمان آفرینش
بیفاتحهٔ ثنا نبردهنام تو زبان آفرینش
در شیوهٔ اختراع و ابداعبا تاب و توان آفرینش
گم کرده […]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در ستایش اسب صاحب ناصر الدین و تخلص به مدح او
ای زرین نعل آهنین سمای سوسن گوش خیزران دم
ای باد صبا گرفته در گلبا آتش تو چو ساق هیزم
سیر تو به گرد خط ناوردچون گرد سپهر سیر انجم
بر دامن کسوت بهیمهاتبربسته قضا خواص مردم
با نرمی حشوهای شانهاتبرکنده قدر بروت قاقم
ره گم نکنی و در تحرکچون گوی ز پای سر کنی گم
مضطر نشوی ز بستن نعلدردی […]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح مفخرالسادة مجدالدین ابوطالب نعمه
ای کلک تو پشت ملک عالموی روز تو عید دور آدم
هرچ آمده زیر آفرینشزاندازهٔ کبریای تو کم
وقتی که هنوز آسمان طفلآدم به طفیل تو مکرم
در سلسلهٔ زمان مخربر هندسهٔ جهان مقدم
عدل تو شبی چو روز روشنروز تو چو روز عید خرم
با رای تو چرخ در مصالحالحانکنان که هان تکلم
با عزم تو دهر در مسالکاصرارکنان که […]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۹ - در مدح رضیةالدین مریم
ای فخر همه نژاد آدمای سیدهٔ زنان عالم
روحالقدس از پی تفاخرمهر تو نهاد مهر خاتم
سلطانت کریمةالنسا خواندشد ذات شریف تو مکرم
راضی ز تو ای رضیةالدینجبار تو ذوالجلال اکرم
در خدمت طالع تو داردسعد فلکی دو دست برهم
بر خستگی نیازمندانپیوسته ز لطف تست مرهم
اسبی که عنانکش تو باشدزاقبال شود چو رخش رستم
عمرت ندب هزار گرددنراد فلک اگر […]

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۵ - در مدح سید سادات
با خاک در تو آشناییخوشتر ز هزار پادشایی
دیده رخ راز مه ببیندبر عارض تو ز روشنایی
از نکتهٔ طوطی لب توسیمرغ گزید پارسایی
جایی که زلب حیات بخشیعیسی بود از در گدایی
مهر تو و سینهٔ چو من کسطاوس و سرای روستایی
در خدمت عشق تست ما رادل عاریتی و جان بهایی
بردی ز پری و آدمی هوشیک راه بگوی […]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵ - حکیم به دنبال ناصرالدین به منصوریه رفت او رابه بزمگاه راه ندادند این قطعه را سروده بار خواست
ای خصم تو پست و قدر والاوی عقل تو پیر و بخت برنا
ای کرده به خدمت همایونتهفت اختر و نه فلک تولا
ای پار گشاده بند امسالو امروز بدیده نقش فردا
هم دست تو دستگاه روزیهم پای تو پایگاه بالا
رای تو که کسوت کواکببر چرخ کنند ازو مطرا
ملک چو بنات را کشیدستدر سلک نظام چون ثریا
آنی که […]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۹ - مطایبه
دی گفت به طنز نجم قوالکای بنده سپهر آبنوست
در زنگولهٔ نشید دانیگفتم چه دهند از این فسوست
در پردهٔ راست راه دانموانگاه به خانهٔ عروست

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۲ - ستایش بزم مخدوم کند
این مجلس خواجهٔ جهانستیا شکل بهشت جاودانست
یا منشاء ملک و نشو دین استیا موقف عرض انس و جانست
اوجش فلکیست کز بلندیمعیار عیار آسمانست
صحنش حرمی که در حریمشاز سایه و آفتاب امانست
راز دل زهره و عطارددر زخمهٔ مطربش نهانست
سقفش به صدا پس از دو هفتهبیهیچ مدد نشید خوانست
خورشید مروق ار ندیدیدر ساغر ساقیانش آنست
تا قبهٔ آسمان […]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۵ - در مدح سعدالدین و کیفیت سقطه و حسب حال خود
ای سعد سپهر دین کجاییکاثار سعادتت نهانست
بازم ز زمانه کم گرفتیوین هم ز کیادت زمانست
این عادت قلةالمبالاتآیین کدام دوستانست
زین گونه بضاعت مودتدر حمل کدام کاروانست
ما را باری غم تو هر شبهمخوابهٔ مغز استخوانست
زان روی که روزی از فراقتبا سال تمام توامانست
سالیست که دیدهٔ پر آبمبر طرف دریچه دیدبانست
رخسارهٔ کاهرنگم از اشکدر هجر تو راه کهکشانست
روزم […]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸۴
شعر تر و خوب بنده گویدانعام نصیب غیر باشد
این رسم نو آمدست امسالان شاء الله که خیر باشد

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳۸ - اجازت خواهد
ای شاه ز نقدها که باشددر کیسهٔ صبح و شام موجود
در کیسهٔ عمر انوری نیستالا نفسی سه چار معدود
وان نیز به بند و مهر او نیستتا خرج کند چو نقد معهود
گیرم که یکی دو زان بدزددتا رای فلک رسد به مقصود
نی دست تصرفش ببرندوین عاقبتی بود نه محمود
آنگه چه زند چو دست نبوددر دامن جست […]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۵ - حضور دوستی را خواهد
جاییست نشسته چاکر توجایی که درو طرب افزاید
با مطربهای چو ماه تابانچنگی تر و خوش همی سراید
اسباب نشاط جمله داریمجز طلعت تو که میبباید
درخواست همی کنیم هر دوتشریف دهد سبک بیاید

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۴ - در مرثیه
در مرثیهٔ موئیدالدینهرکس اثری همی نماید
گفتم که تشبهی کنم نیزباشد که تسلیی فزاید
لیکن پس از آن جهان معنیخود طبع سخن همی نزاید
با این همه شرح حال شرطستشرطی نه که طبع هرزه لاید
در جوف سپهر تنگدل بودعنقا به قفس درون نیاید
میگفت کجاست باد فضلیکم زین سر خاک در رباید
یزدان که گرهگشای فضلشبند قدر و قضا گشاید
بشنید […]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۶ - در عذر تقصیر نرفتن پیش ممدوح
گر بنده به خدمتت نیامدزو منت بی شمار میدار
ور یک دو سه روز کرد تقصیردر خدمت تو عبث مپندار
زیرا که تو کعبه جلالینتوان سوی کعبه رفت بسیار

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹۶ - درمرثیه
آن خواجه کز آستین رغبتدست کرم بزرگوارش
برداشت زخاک عالمی رادر خاک نهاد روزگارش
ننشست نظیر او ولیکنبنشاند عزای پایدارش
صدگونه چو من یتیم احسانبرخاک دریغ یادگارش

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹۷ - مطایبه به محبوب کند
شعرم به همه جهان رسیدستمانند کبوتران مرعش
شوخ آن باشد که وقت پاسخما را بدهد جواب ناخوش
شکر ز لبش چو خواستم گفتبگذر ز سر حدیث زرکش

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۲
در آینه چون نگاه کردمیک موی سفید خود بدیدم
زاندیشهٔ ضعف و وهم پیریدر آینه نیز ننگریدم
امروز به شانهای از آن مویدیدم دو سه تار و برطپیدم
شاید که خورم غم جوانیکز پیری خود چو بررسیدم
زایینهٔ معاینه بدیدموز شانه به صد زبان شنیدم

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۳ - از زبان پسران میرداد که یکی طوطی به یک ملقب به ناصرالدین و دیگر عضدالدین است گفته و آنها را ستایش کرده است
گیتی به سر سنان گشادیمپس از سر تازیانه دادیم
ملک همه خسروان گرفتیمسد همه دشمنان گشادیم
بنیاد جهان اگر کهن بوداز عدل جهان نو نهادیم
قایم به وجود ماست گیتیبس آتش و آب و خاک و بادیم
شادند به عدل ما جهانیما لاجرم از زمانه شادیم
تا ظن نبری که ما به شاهیامروز به تازگی فتادیم
کز مادر خویش روز اولشایستهٔ […]
