گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۴

 

سرنگون مانده است جانم زان دو زلف سرنگون

لاله گون گشته است چشمم زان دو لعل لاله گون

تا بناگوشش ندیدم مه ندیدم بارور

تا زنخدانش ندیدم چه ندیدم سرنگون

از دهانش خیره ماندم من که چون گوید سخن

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۴

 

ای دل ترا بگفتم کز عاشقی حذر کن

بگذار نیکوان را وز مهرشان گذر کن

چون روی خوب بینی دیده فراز هم نه

چون تیر عشق بارد شرم و خرد سپر کن

فرمان من نبردی فرجام خود نجستی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۵

 

بر گرد مه ز عنبر ما هم زده سماطین

چندین هزار خوبی پنهان بزیر زلفین

فرزین زلفگان را بر رخ تو بند کردی

تا رایگان دلم را شه رخ زدی بفرزین

غمگین دلم ز وصلت گردد هماره شادان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۷

 

ای آفتاب روشن تابان میان گلشن

آرام شهر مائی نام تو شیر اوژن

از فخر نام داری و ز نام نیک جوشن

فرخنده باد بر تو نوروز و سیر گلشن

گیتی بتست خرم گردون بتست روشن

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۹

 

ای جان بدسگالان جفت گداز کرده

وی طبع نیک خواهان انباز ناز کرده

شد روزه خجسته عید مبارک آمد

اندر گشاده یابی این در فراز کرده

درهای رنج بادا بر تو فراز دائم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۴

 

ای آفتاب شاهان شاهی و بی قرینی

پاک از همه بلائی چون گیتی آفرینی

با راستی رفیقی با مردمی قرینی

رایند جمله شاهان تو رای آفرینی

گرچه مه زمانی ورچه شه زمینی

[...]

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷ - در مدح ابوحرب بختیار

 

ساقی بیا که امشب ساقی به کار باشد

زان ده مرا که رنگش چون جلنار باشد

می ده چهار ساغر، تا خوشگوار باشد

زیرا که طبع مردم را بر چهار باشد

همطبع را نبیدش فرزانه‌وار باشد

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۰ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری

مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری

چونانکه من به شادی روزی هم گذارم

خواهم که تو به شادی روزی همی‌گذاری

گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره

[...]

منوچهری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مستزاد در مدح سلطان مسعود

 

ای کامگار سلطان،انصاف تو به گیهان

گشته عیان

مسعود شهریاری،خورشید نامداری

اندر جهان

ای اوج چرخ جایت،گیتی ز روی و رایت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳۴ - عشق هم کیمیاگری داند

 

آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر

با صد هزار کشی خندان درآمد از در

تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا

سی و دو نار دانه در نار دانش اندر

تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش

[...]

مسعود سعد سلمان
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » هجویات » شمارهٔ ۱

 

گوئی که گر بخواهم یک دانه شعر سازم

کز شاخهای نظمش نقش ترنج روید

هیهات گر بخواهی کز گه ترنج سازی

در دل شکن که آن را جز تو کسی نبوید

ابوالفرج رونی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲

 

ای کرده فتح و نصرت در مشرق آشکارا

بگذشته زآب جیحون وآتش زده در اعدا

با خیل‌خیل لشکر چون سیل‌سیل باران

با فوج‌فوج موکب چون موج‌موج دریا

از توده‌توده آهن چون کوه کرده هامون

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳

 

ای اصل ملک و دولت ای تاج دین و دنیا

ای عابده چون مریم ای زاهده چو زهرا

ای قبلهٔ دو دولت هر دو پناه عالم

ای مادر دو خسرو هر دو جمال دنیا

شاه جهان محمد شاه زمانه سنجر

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۵

 

چون خُلد شد خراسان با شادی مُخلٌد

از شاه با سعادت محمودِ بن محمد

شاهی که بود خواهد تا دامن قیامت

هم ملک او مُهَنّا هم بخت او مؤیّد

شاهی که در سخاوت صد خسروست تنها

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳

 

فرخنده باد و میمون این مجلس منور

بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر

شاهی کجا رسیدست از همت بلندش

تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور

اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰

 

شمسِ ملوکِ عالم، شهزادهٔ مظفر

میر ستوده خصلت‌، شاه گزیده اختر

یک روز در صبوحی بنشست خرم و شاد

آزاده‌وار و زیبا فرزانه‌وار و درخَور

با دوستان مخلص با چاکران مشفق

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹۹

 

فرخنده باد و خرم نوروز شاه عالم

سلطان تاجداران تاج تبار آدم

عالی جلال دولت باقی جمال ملت

دارندهٔ زمانه شاهنشه معظم

از تخت و خاتم آمد آرایش بزرگان

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۴

 

ای شهریارِ گیتی ای پادشاهِ عالم

صاحبقرانِ اعظم‌ شاهنشهِ مُعَظّم

ای سنجرِ ملکشاه ای خسروِ نکوخواه

ای در جهان‌ شهنشاه ای بر شهان‌ مقدم

ای برده همت تو از روی دوستان چین

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۶

 

از دورهای گردون وز صنع‌های یزدان

زیباترین عالم فرخ‌ترین کیهان

از نورهاست خورشید از طبعهاست آتش

از سنگهاست یاقوت از فصلهاست نیسان

از ماه‌هاست روزه از روزهاست جمعه

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۴

 

ای شاه تاج‌داران وی تاج شهریاران

گردون کامکاری خورشید کامکاران

گر عید روزه‌داران بر خلق هست فرخ

دیدار توست فرخ بر عید روزه‌داران

جز تو جلال دولت نامد زپادشاهان

[...]

امیر معزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۹۱
sunny dark_mode