گنجور

 
قطران تبریزی

بر گرد مه ز عنبر ما هم زده سماطین

چندین هزار خوبی پنهان بزیر زلفین

فرزین زلفگان را بر رخ تو بند کردی

تا رایگان دلم را شه رخ زدی بفرزین

غمگین دلم ز وصلت گردد هماره شادان

شادان دلم ز هجرت گردد هماره غمگین

از دولت وصالت مسکین شود توانگر

سازد توانگری را هجر تو بار مسکین

بتخانه های مشرق ویران و بت شکسته

بت چون پرستد آنکو بیند شعاع حطین؟

عیار کودکی تو با من همی نسازی

من با هوات گشتم چوگان قاب قوسین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

از کین بت‌پرستان در هند و چین و ماچین

پر درد گشت جانت رخ زرد و روی پر چین

باید همیت نا گه یک تاختن بر ایشان

تا زان سگان به شمشیر از دل برون کنی کین

هر شب ز درد و کینه تا روز برنیاید

[...]

امیر معزی

ای ساقی نو آیین پیش آر جام زرین

می ده به دست سلطان بر یاد فتح غزنین

گر چیره شد سلیمان یک چند بر شیاطین

امروز شاه سنجر شد چیره بر سلاطین

پیلان شدند خسته خصمان شدند غمگین

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین

زان زلف مشکفامت عشاق گشته مشکین

برخاست بوی ریحان زان طره چو سنبل

بنشست باد بستان زان عارض چو نسرین

یک ره به نیم خنده دندان نمای ما را

[...]

کمال خجندی

داری لب و دهانی شیرین ولی چه شیرین

بر رخ خطی و خالی مشکین ولی چه مشکین

غارتگریست زلفت ظالم ولی چه ظالم

عاشق کشیست چشمت بیدین ولی چه بیدین

از ماه رنگ گیرد هر چیز و اشک ما هم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه