گنجور

 
قطران تبریزی

ای جان بدسگالان جفت گداز کرده

وی طبع نیک خواهان انباز ناز کرده

شد روزه خجسته عید مبارک آمد

اندر گشاده یابی این در فراز کرده

درهای رنج بادا بر تو فراز دائم

درهای عیش بادت بیوسته باز کرده

از خلق بی نیازی هستی جهانیان را

از خواسته ببخشش دل بی نیاز کرده

چون می خوری امیرا باده طراز میخور

کر مشگ ناب کردی بر گل طراز کرده

گر شعر کوته آمد چون می خورم بشادی

شعر دراز خوانم فردا نماز کرده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده

دروازه بلا را بر عشق باز کرده

بازار یوسفان را از حسن برشکسته

دکان شکران را یک یک فراز کرده

شمشیر درنهاده سرهای سروران را

[...]

امیر شاهی

در جمع ماهرویان، هم صحبتی است ما را

کاسباب خرمی را، صد گونه ساز کرده

از باده های وصلش، هر کس گرفته جامی

چون دور ما رسیده، آهنگ ناز کرده

لب بر لبش چو ساغر، خلقی بکام و شاهی

[...]

واعظ قزوینی

چشمش در ستم بر خلق باز کرده

مژگان بخون مردم، دستی دراز کرده

برداشته بتکبیر، یکبارگی ز خود دست

هر کس بقبله ما یکره نماز کرده

سرچشمه حیات است لعل تو، لیک ما را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه