گنجور

 
قطران تبریزی

سرنگون مانده است جانم زان دو زلف سرنگون

لاله گون گشته است چشمم زان دو لعل لاله گون

تا بناگوشش ندیدم مه ندیدم بارور

تا زنخدانش ندیدم چه ندیدم سرنگون

از دهانش خیره ماندم من که چون گوید سخن

از میانش خیره ماندم من که چون ناید برون

روزگرا از چشم بد دارد نگه او را که هست

گرد رخسارش بخط جادوئی عمد افسون

ای بزم را چو بهرام وی جنگ را چو بهمن

فرخنده باد بر تو فرخنده ماه بهمن

بی تو مباد روزی تا روز حشر گیتی

دائم رسد بگوشت آواز مرگ دشمن

گیتی ترا پرستد شادی ترا فرستد

تو چون بتی و گیتی ماننده برهمن

از طلعت تو اقبال فرخنده باد طلعت

با دولت تو دولت پیوسته باد دامن

آن کس که سوخته خواست از بخت خرمن تو

چرخش ببرد دولت بختش بسوخت خرمن

ابری بروز بخشش ببری بروز کوشش

میدان ترا سپهر است مجلس ترا نشیمن

جان و تن و دل من هر سه ز تست نازان

باد فدای جانت جان و تن و دل من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای آفتاب روشن تابان میان گلشن

آرام شهر مائی نام تو شیر اوژن

از فخر نام داری و ز نام نیک جوشن

فرخنده باد بر تو نوروز و سیر گلشن

گیتی بتست خرم گردون بتست روشن

[...]

قوامی رازی

ای خواجه تا کی از تو بیداد و ظلم بر من

تا چندمان دوانی « . . . » به گرد خرمن

کردی مرا حواله با گنده ای و پیری

این عار شهر و روستا آن ننگ کوی و برزن

از عشوه ها نگفتم چون پسته کنندم

[...]

مولانا

دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن

گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من

سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش

هیزم دریغت آید هیزم به است یا تن

نقش فناست هیزم عشق خداست آتش

[...]

قاسم انوار

یارم ز در در آمد، وشتن کنید وشتن

این خانه را به وشتن گلشن کنید، گلشن

یارم ز در درآمد، با حسن و زیب و با فر

گفتم وفا نداری، خندید و گفت:«سن سن »

ای پادشاه جانها وی راحت روانها

[...]

فیض کاشانی

رو چاره‏ای بیندیش، ای فیض در فراقش

جان‏ها رسد به لب‏ها، تا ما به او رسیدن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه