ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
چونانکه من به شادی روزی هم گذارم
خواهم که تو به شادی روزی همیگذاری
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
زین بیش کرد باید مارات خواستاری
بنمای دوستداری، بفزای خواستاری
زیرا که خواستاری باشد ز دوستداری
تو خوارکار ترکی، من بردبار عاشق
خوش نیست خوارکاری، خوبست بردباری
گر با تو بردباری چندین نکردمی من
در خدمتم نکردی چندین تو خوارکاری
گر گرد خوارکاری گردی تو نیز با ما
آری تو خویشتن را نزدیک ما به خواری
من دل به تو سپردم، تا شغل من بسیجی
زان دل به تو سپردم تا حق من گزاری
گر زانکه جرم کردم، کاین دل به تو سپردم
خواهم که دل به رافت تو باز من سپاری
دل باز ده به خوشی ورنه ز درگه شه
فردات خیلتاشی ترک آورم تتاری
از درگه شهنشاه، مسعود با سعادت
زیبا به پادشاهی، دانا به شهریاری
شاهی بزرگواری، کو را به هیچ کاری
از کس نخواست باید، جز از خدای یاری
او را گزید لشکر، او را گزید رعیت
او را گزید دولت، او را گزید باری
از ننگ آنکه شاهان، باشند بر ستوران
بر پشت ژنده پیلان، این شه کند سواری
گر زانکه خسروان را مهدی بود بر استر
خنیاگران او را پیلست با عماری
اکلیلهای پیلانش از گوهرست و لؤلؤ
صندوق پیلهایش از صندل قماری
ای شهریار عالم یک چند صید کردی
یک چند گاه باید اکنون که می گساری
جام رحیق خواهی، شعر مدیح خواهی
مال حلال جویی، شاخ کمال کاری
من بنده را ز رحمت کردی بزرگ، شاها
پاینده باد بختت، پاینده بختیاری
درخواستی تو شعرم، اینت بزرگ شاهی
اینت کریم طبعی، اینت بزرگواری
اضعاف حرفهایی کز شعر من شنیدی
نیکیت باد و نعمت، شادیت و شادخواری
شعری که تو شنیدی، آنست بحر نیکو
آنست وزن شیرین، آنست لفظ جاری
بد گفتن اندرآنکس، کومادح تو باشد
باشد ز زشتنامی، باشد ز بدعواری
ای میر! مصطفی را گفتند کافران بد
با آنهمه نبوت، وان فر کردگاری
چندان دروغ و بهتان، گفتند آن جهودان
بر عیسیبن مریم، بر مریم و حواری
من کیستم که برمن نتوان دروغ گفتن
نه قرص آفتابم، نه ماه ده چهاری
ای شاعر سبکدل با من چه اوفتادت
پنداشتم که زینت بیشست هوشیاری
تو آفرین خسرو گویی دروغ باشد
ویحک دلیر مردی کاین لفظ گفت یاری
با من همی چخی تو و آگه نه ای که خیره
دنبال ببر خایی، چنگال شیر خاری
چون روی من ببینی، با من کنی تلطف
مهمان بری به خانه، نقل و رحیقم آری
و آنجا که من نباشم، گویی مثالب من
نیکست کت نیاید زین کار شرمساری
یا باش دشمن من، یا دوست باش ویحک
نه دوستی نه دشمن، اینت سیاهکاری
آنکس که شاعرست او، او شاعران بداند
خود باز باز داند از مرغک شکاری
تزویرگر نیم من، تزویرگر تو باشی
زیرا که چون منی را تزویرگر شماری
این جایگاه نتوان تزویر شعر کردن
افسوس کرد نتوان بر شیر مرغزاری
هستند جز تو اینجا استاد شاعرانی
با لفظهای مائی، با طبعهای ناری
ایشان مرا تجارب کردند بیمحابا
دیدند سحر شعرم دیدند کامگاری
تو نیز تجربت کن تا دستبرد بینی
تا بردوم به شعرت چون باد صحاری
از بهر آنکه شعرم شه دید و خوشدل آمد
برخاست از تو غلغل، برخاست از تو زاری
من شعر بیش گویم، کان شاه را خوش آید
الفاظهای نیکو، ابیاتهای عاری
گر تو به هر مدیحی، چندین تپید خواهی
نهمار ناصبوری، نهمار بیقراری
تا من در این دیارم، مدح کسی نگفتم
جز آفرین و مدحت شه را به حقگزاری
جز درگه شهنشه بر درگهی نبودم
نه بر در حجازی، نه بر در بخاری
همچون تویی که خدمت کهتر کنی و مهتر
از بهر دوشیانی وز بهر یک دو آری
دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه
تا بازگشت سلطان از لالهزار ساری
این دشتها بریدم، وین کوهها پیاده
دو پای پر جراحت، دو دیده گشته تاری
امید آنکه خواند، روزی ملک دو بیتم
بختم شود مساعد، روزم شود بهاری
اکنون که شاه شاهان بر بنده کرد رحمت
کوشی که رحمت شه از بنده بازداری
خشم آیدت که خسرو با من کند نکویی
ای ویحک آب دریا از من دریغ داری
ای کاشکی حسودم، چون تو هزار بودی
اکنون که دیده خسرو از من امیدواری
حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت
چون باد بیش باشد، بهتر رود سماری
شاها به رغم حاسد، خواهم که من رهی را
چون شاعران دیگر بر خدمتی گماری
بر من ز فرت ارجو آن عز و ناز باشد
کز فر میر ماضی، بودهست بر غضاری
دایم بزی امیرا! با عز و با جلالت
فعل تو بختیاری، ملک تو اختیاری
زیر تو تخت زرین بر سرت چتر دیبا
زین سو صف غلامان، زان سو صف جواری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زبان عاشقانه و غنایی بیان شده و در آن شاعر به محبوبش میگوید که او در عشق و خواستگاری جدی باشد. شاعر از محبوب میخواهد که خوب باشد و بندهوار در مقام دوستی و عشق عمل کند. همچنین به ستایش از پادشاه مسعود و مقام او پرداخته و از نعمتهای او و رحمتش سخن میگوید.
در این شعر، عشق و ارادت شاعر به محبوبش به وضوح دیده میشود و او از محبوب میخواهد که به جای خوار کردن او، با عزت و احترام رفتار کند. شاعر همچنین به موضوع شاعری و جایگاه خود اشاره کرده و به قدرت شعر در انتقال احساسات پرداخته است. در نهایت، او امید دارد که روزی پادشاه به شعرش توجه کند و از سهم خود در این دنیای شاعری خرسند باشد.
هوش مصنوعی: ای معشوقهی زیبای من، تو کار دیگری جز عشق ورزیدن نداری. چرا مجلس زیبایی نمیکنی و چرا شراب نمیآوری؟
هوش مصنوعی: من نیز روزی را در خوشحالی سپری میکنم و آرزو دارم که تو هم روزی را در شادی بگذرانی.
هوش مصنوعی: اگر ما را دوست داری، ای ترک زیبا، باید بیش از این خواستار ما باشی.
هوش مصنوعی: به نشان دادن عشق و علاقهات بپرداز، زیرا که عشق و علاقه باعث افزایش خواستهها و آرزوهایت میشود.
هوش مصنوعی: تو کار خود را به خوبی انجام میدهی، اما من شخصیتی صبور و عاشق دارم که این نوع کار را نمیپسندد؛ در عوض، صبوری و بردباری را میپسندم.
هوش مصنوعی: اگر من صبوری بیشتری نسبت به تو داشتم، تو نیز در خدمت من نمیکوشیدی و این همه بیاحترامی نمیکردی.
هوش مصنوعی: اگر تو هم با ما همراه شوی، مانند ما در زمرهٔ پستترینها قرار میگیری و خودت را به ما نزدیک میکنی.
هوش مصنوعی: من قلبم را به تو سپردم، چون به شغلم به عنوان بسیجی وابستهام و از دل خود میخواهم که حق مرا محقق کنی.
هوش مصنوعی: اگر من گناهی کردهام و دل خود را به تو سپردهام، امیدوارم تو نیز دل خود را با محبتت به من باز پس بدهی.
هوش مصنوعی: دل خود را به شادی بسپار، وگرنه از درگاه پادشاه، خوشیها و آرزوهایت را از دست خواهی داد و دلتنگی و غم به سراغت خواهد آمد.
هوش مصنوعی: از درگاه پادشاه، مسعود که دارای خوشبختی و زیبایی است، به عنوان فرمانروایی با دانش و آگاهی در امر حکمرانی معرفی میشود.
هوش مصنوعی: یک پادشاه بزرگوار وجود دارد که از هیچکس به جز خداوند برای کمک خواستاری ندارد و نیازی به کسی ندارد.
هوش مصنوعی: او توسط لشکر انتخاب شد، مردم او را انتخاب کردند، حکومت هم او را برگزید، و در نهایت، سرنوشتش او را انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: این شعر بر ننگی اشاره دارد که بر اثر سوار شدن شاهان بر شتران و پشت فیلهای فرسوده به وجود میآید. در واقع، این تصویر نشاندهنده ضعف و بیاحترامی است که به مقامات و مسئولین جامعه نسبت داده میشود. سوار شدن بر چنین حیواناتی به جای احترام به اصول و ارزشها، نما و وجهه آنها را زیر سوال میبرد.
هوش مصنوعی: اگرچه برای پادشاهان بزرگ، مهدی وجود دارد، اما او به خاطر استر و سازندگان هنر، در حقیقت دارای نیرویی شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: پوششهای فیلهای او از جواهر و مروارید ساخته شده و صندوقهای فیلهایش از چوب صندل باارزش است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهان، مدتی شکار کردی و حالا زمان آن رسیده که برای خودت نیز گساری و آرامی داشته باشی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به خوشی و لذت واقعی دست یابی، باید در پی فضائل و کارهای نیک باشی و از راههای حلال کسب درآمد کنی تا به کمال و شایستگی واقعی برسی.
هوش مصنوعی: من به لطف و مهربانی تو، بزرگ و ارجمند شدم. ای شاه، امیدوارم بخت تو همیشه پایدار و نیکو باشد.
هوش مصنوعی: شما خواستهای در شعر من دارید، شما با عظمت و بزرگی خود مانند یک پادشاه هستید، و فضل و نیکویی دارید.
هوش مصنوعی: به تو نیکی و خوشحالی آرزو میکنم و امیدوارم همیشه در شادی و خوشی به سر ببری.
هوش مصنوعی: شعری که تو شنیدی، شعر خوبی است، دارای وزن زیبا و کلمات روانی است.
هوش مصنوعی: بدگویى دربارهٔ کسى، در واقع بدگویی از خودت است، زیرا او با شخصیت زشتش، سبب تنفر و ننگ خودت میشود.
هوش مصنوعی: ای میر! به پیامبر مصطفی (ص) گفتند که کافران با آن که او پیامبر است، بد رفتار کردهاند و او را ترک کردهاند.
هوش مصنوعی: یهودیان در مورد عیسی بن مریم و مادرش مریم و حواریونش، شایعات و دروغهای زیادی گفتند.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که کسی بخواهد در مورد من دروغ بگوید؟ نه به اندازهی خورشید درخشان هستم و نه به اندازهی ماه زیبا و کامل.
هوش مصنوعی: ای شاعر شاد و سبکدل، چه بر سرت آمده است؟ گمان میکردم که زیبایی و زینت تو از هوشیاریات بیشتر است.
هوش مصنوعی: شما به خوبی میدانید که کسی که به تو لقب "خسرو" میدهد، احتمالاً دروغ میگوید و این صحبت را تنها یک دلیر مرد انجام میدهد.
هوش مصنوعی: شما به من توجه نمیکنی و نمیدانید که در حال دنبالهروی از خطر بزرگی هستید که شبیه به دندانهای تیغی است.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهام را ببینی، با محبت و لطف با من رفتار کن. مهمان که به خانه میآید، شیرینی و خوشی را به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: جایی که من حضور ندارم، به نظر میرسد که داستانها و مثالهای من خوب و مناسب هستند، چون در این وضعیت، شرم و خجالت از بین میرود.
هوش مصنوعی: یا با من دشمن باش، یا دوست من. لعنت بر تو! نه دوست هستی و نه دشمن، تو فقط کارهای نادرست میکنی.
هوش مصنوعی: شاعر کسی است که خود به خوبی میداند و میفهمد، همانطور که پرنده شکاری نیز میداند چگونه شکار کند.
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند من به تزویر و نیرنگ بپردازی، دلیلی ندارد که من تو را تزویرگر ندانم، زیرا من نیز در رنج و زحمت تزویر هستم.
هوش مصنوعی: در این مکان نمیتوان به دروغ و فریب شعر گفت. افسوس که نمیتوان بر قدرت و عظمت یک مرغزار تاثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: در این مکان افرادی دیگر به عنوان شاعر وجود دارند که با واژههای زیبا و روحی مجذوب کننده شعر میسرایند، اما هیچکدام به اندازه تو برجسته نیستند.
هوش مصنوعی: آنها بدون هیچ ترسی مرا تجربه کردند و دیدند که جادوی شعر من چگونه است و به موفقیت رسیدم.
هوش مصنوعی: تجربه کن و ببین چه اتفاقاتی میافتد. وقتی که این کار را کردی، خواهی دید که احساسات و افکار تو چگونه به مرور زمان تغییر میکنند، مانند باد که در بیابان میوزد و همه جا را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: برای اینکه شعر من توجه شاه را جلب کرد و او را خوشحال کرد، صدای غلغل از تو برخاست و زاری از تو بلند شد.
هوش مصنوعی: من شاعری هستم که اشعار زیادی میسرایم، چرا که این کار برای شاه خوشایند است. به همین خاطر، کلماتی زیبا و ابیاتی بدون عیب به کار میبرم.
هوش مصنوعی: اگر تو در هر ستایشی، اینچنین بیتابی کنی، آرامش و صبوری را از دست میدهی و همواره در بیقراری خواهی بود.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در این سرزمین زندگی میکنم، هیچکس را تحسین نکردهام جز ستایش و تمجید از شاه که شایستهاش است.
هوش مصنوعی: من جز درگاه پادشاهی در جایی دیگر نبودهام، نه در دروازه مدینه و نه در دروازه بخارا.
هوش مصنوعی: شما مانند کسی هستید که به افراد پایینتر از خود خدمت میکند و برای افراد بزرگتر و مهمتر از خود، زحمت میکشد.
هوش مصنوعی: میدانی که من همیشه در درگاه پادشاه نشستهام تا وقتی که او از باغ لاله ساری برگردد.
هوش مصنوعی: این دشتها را پشت سر گذاشتم و این کوهها را با پایهایی پر از زخم پیمودم، چشمانم نیز به خاطر غم و اندوه تاریک شده است.
هوش مصنوعی: امید دارم که روزی سرنوشت خوبی برای من رقم بخورد و روزهای زندگیام مانند بهار شاد و دلانگیز شود.
هوش مصنوعی: حال که پادشاه بزرگ به بندگان خود لطف کرده است، تو نیز سعی کن که این لطف و رحمت او را از خود دور نکنید.
هوش مصنوعی: اگر به تو خشم بگیرد که خسرو با من نیکی میکند، وای بر تو! چرا آب دریا را از من دریغ میکنی؟
هوش مصنوعی: ای کاش من هم به اندازه تو حسود بودم، چون اکنون که خوشبختی تو را میبینم، امیدم به تو بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که حسادت در فرد زیاد شود، سعادت هم به سمت او بیشتر میآید؛ همانطور که وقتی باد زیاد است، سماری نیز بهتر پرواز میکند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با وجود حسادتهای دیگران، آرزو دارم که من هم مانند شاعران دیگر، به خدمتی بپردازم.
هوش مصنوعی: اگر من از درد و غم رنج میبرم، آن عزت و زیبایی که در گذشته به آن دست یافتهام، هنوز در خاطر من است.
هوش مصنوعی: ای امیر، همواره بر وفق حال و با بزرگی و عظمت خودت، کاری میکنی که سرنوشت در دستان توست و ملک و سرزمینت در اختیار خودت قرار دارد.
هوش مصنوعی: زیر تو تخت گرانبها و زرینی قرار دارد و بر سرت چتری از پارچه نرم و زینتی است. از یک طرف، صفی از غلامان و از طرف دیگر، صفی از کنیزان ایستادهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم
بسته به دوستی دل بنموده دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
[...]
تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
[...]
زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری
چون موی از آن شدم من تا تو سرم بخاری
زان دست شستم از خود تا دست من تو گیری
زان چون خیال گشتم تا در دلم گذاری
زان روز و شب دریدم در عاشقی گریبان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.