شمسِ ملوکِ عالم، شهزادهٔ مظفر
میر ستوده خصلت، شاه گزیده اختر
یک روز در صبوحی بنشست خرم و شاد
آزادهوار و زیبا فرزانهوار و درخَور
با دوستان مخلص با چاکران مشفق
با مطربان چابک با ساقیان دلبر
نور وفاش در دل، مهر سخاش درکف
جام بقاش بر لب تاج رضاش بر سر
من چون شنیدم از دور آواز مطربانش
و آن شاد باش کهتر و آن نوش باد مهتر
با آستین پر شعر آنجا شدم به خدمت
در وقت بازگشتم با آستین پر زر
زّری همه مجرد همچون گل مُوَرّد
شکلش چو شکل اختر رنگش چو رنگ اخگر
خالص گه نمایش چون گنجهای کسری
صافی گه گدازش چون ضربهای جعفر
چون گستریدم آن زر بر نَطع در وثاقم
شد نَطْع چون سپهری بر گوهر منوّر
یا همچو بزمگاهی پرشمعهای رخشان
یا همچو لالهزاری پر لالههای احمر
در صُرّه کردم آن را وانگه به شکر جودش
برداشتم قلم را کردم به رشته گوهر
چون ذوالفقار حیدر کردم زبان جاری
در مدح آنکه نامش آمد به نام حیدر
آزادهای که طبعش هست از هنر مرکب
شهزادهای که ذاتش هست از خرد مصور
اسلاف را به نامش جاه است تا به آدم
اعقاب را به جاهش فخرست تا به محشر
شاخ بلندْ بختی از دولتش کشد نم
تخم بزرگواری در خدمتش دهد بر
گردون همی سِگالد تا بر کف و سر او
از ماه جام سازد وز آفتاب افسر
ای روز بزم و مجلس با دوستان معاشر
ای روز رزم و موکب بر دشمنان مظفر
چرخی مگر که هستی تابنده و توانا
بحری مگر که هستی بخشنده و توانگر
پیغمبر و علی را جان از تو هست خرم
وزتوست شاه خرم چون از علی پیمبر
مانند تو که باشد تا شاه را تو باشی
داماد و یار و مونس جانپرور و برادر
نه هر ندیم دارد این قَدْر و جاه و حشمت
هر خانه نیست کعبه هر چشمه نیست کوثر
کس در سخن نیابد اندازهٔ مدیحت
کس را وقوف نبود بر گنبد مدور
من بنده تا زبان را در مدح تو گشادم
بر من گشاد یزدان از ناز و نیکوی در
از لفظ تو شنیدم اکرامهای بیحد
وز همت تو دیدم اِنعامهای بیمرّ
شرح فضایلت را کردم طرازِ دیوان
نقش مدایحت را کردم جمال دفتر
شد نکتههای لفظم در مدح تو چو لؤلؤ
شد بیتهای شعرم در مدح تو چو شکر
تَعْویذْوار دارم شکر تو بسته بر دل
تسبیح وار دارم مدح تو کرده از بر
تا خاک و آذر و باد و آب است طبع گیتی
تا زین چهار بیرون یک طبع نیست دیگر
از اسب باد پایت وز تیغ آبدارت
فرق و دل مخالف پر خاک زآب و آذر
هفت اختر درخشان بر اوج چرخ گردان
پیمانت را متابع فرمانت را مسخر
آراسته بساطت و افروخته وثاقت
از سروران دولت وز نیکوان چاکر
دو دست توگرفته دو چیزگاه عشرت
یک دست زلف خوبان یک دست جام و ساغر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شمس ملوک عالم، شهزاده مظفر، شاهی با خویهای نیکو و نجابت، در یک روز شاد و دلنشین با دوستانش و در محفل جماعتی خوشنوا نشسته است. بندهای از دور آواز مطربان را میشنود و به آن محفل نزدیک میشود. او با دستانی پر از طلا و شعری پرشور به مدح مظفر میپردازد. مظفر، شاهزادهای با کمالات و خصائل برجسته، از نسلهای بافضیلت و بزرگ مردان است که بخت و اقبال را همچون گل و گوهر به همراه دارد. وصف مظفر به حدی است که او را همچون کعبه و کوثر میداند که هیچ کس به اندازهاش نمیرسد. شاعری که برای او شعر میسراید، خود را بندهای میداند که از لطف و جود او بهرهمند شده و آرزو دارد که فضایل و زیباییهای او را در دیوانش ثبت کند. در نهایت، بنده به قدرت و ثروت مظفر اشاره میکند که همواره در اوج و درخشان است.
هوش مصنوعی: خورشید پادشاهان عالم، شاهزادهای از خاندان مظفر است که صفات نیکو دارد و مانند ستارهای برجسته و برگزیده است.
هوش مصنوعی: روزی در بامداد، شخصی خوشحال و شاداب نشسته بود، او به شکل آزاد و زیبا و با دانایی و درخشش خاصی به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: با دوستانی صمیمی و وفادار، با خدمتگزاران دلسوز، با نوازندگانی ماهر، و با نوشندگان زیبا و دلربا همصحبت و همراه باش.
هوش مصنوعی: نور وفا در دل، محبت او در دست و در لب جام، خوشبختیاش در تاجی که بر سر دارد.
هوش مصنوعی: وقتی از دور صدای ساز و آواز موسیقیدانان را شنیدم و دیدم که مردم به جشن و شادی مشغولند، احساس خوشحالی و شگفتی کردم.
هوش مصنوعی: در زمان ملاقات، با دستانی پر از شعر و ادب حاضر شدم، و وقتی برگشتم، دستانم پر از ثروت و نعمت بود.
هوش مصنوعی: تمامی زریها به زیبایی و لطافت گل نشان میدهند و شکل آنها به مانند ستارهها و رنگشان به مانند رنگ آتش است.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف ویژگیهای خاص و ارزشمند اشیاء میپردازد. در واقع، گنجینههای باارزش و زیبا همچون گنجهای کسری، به صورت خالص و نمایان وجود دارند و در عین حال، زیبایی و ارزش خود را در فرآیندهای مختلف نظیر گدازش و ضرب، به نمایش میگذارند. به نوعی، در این بیان به کیفیت و کیفیتهای برجسته و بینظیر چیزها اشاره شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که آن طلا را در برابر خودم قرار دادم، مانند اینکه در میان یک میدان وسیع و زیبای آسمان پرستاره قرار گرفتم و آن میدان مرا به خوبی دربر گرفت.
هوش مصنوعی: یا مانند جشنی پر از شمعهای نورانی، یا همچون گلستانی پر از لالههای سرخ زیبا.
هوش مصنوعی: من آن را در جیبم گذاشتم و سپس به لطف و کرم او، قلم را به عنوان زینت و تزئین گوهری کردم.
هوش مصنوعی: من به مانند شمشیر حیدر، زبانم را در ستایش کسی به کار میبرم که نامش با حیدر همراه است.
هوش مصنوعی: انسانی آزاد و با استعداد که از هنر به خوبی بهرهمند است، مانند یک شاهزاده است که ذاتش پر از خرد و درک عمیق است.
هوش مصنوعی: اجداد به خاطر نامشان مقام و اعتبار دارند، تا روز قیامت نیز نسلهای بعدی به خاطر جایگاه و ارزششان افتخار خواهند کرد.
هوش مصنوعی: بخت بلند و خوشحالی از موفقیت او نشأت میگیرد و او از بزرگواری خود در خدمت به دیگران دریغ نمیکند.
هوش مصنوعی: آسمان همواره در حال چرخش است تا بر دست و سر او، جامی از ماه و تاجی از آفتاب بسازد.
هوش مصنوعی: ای روزی که با دوستان بر سر سفره مینشینی و جشن میگیری، ای روزی که در میدان جنگ بر دشمنان پیروز میشوی.
هوش مصنوعی: اگر تو قدرت و نور داری، مانند چراغی درخشان باش. و اگر مانند دریا میتوانی ببخشی و فراوانی داشته باش، این ویژگیها را در خود زنده نگهدار.
هوش مصنوعی: جان پیامبر و علی از عشق تو سیراب است و خوشبختی آنها از تو نشأت میگیرد. خوشبختی همچون شاهی است که از علی و پیامبر سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: هیچکس مثل تو نیست که بتواند همسر و دوست و همدل شاه باشد و همچنین برادر او باشد.
هوش مصنوعی: هر دوستی و رفیق مانند آنچه که در این بیت گفته شده، از مقام و عظمت یکسانی برخوردار نیست. نه هر کسی که در خانهاش قدرت و ثروت دارد، میتواند به جایگاه مقدسی مانند کعبه برسد و نه هر چشمهای خاصیت آب کوثر را دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به درستی میزان ستایش تو را درک کند و هیچکس از عظمت و بزرگی تو آگاه نیست.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زبانم را در ستایش تو باز کردم، خداوند هم از فضل و زیباییاش بر من گشایش و برکت نازل کرد.
هوش مصنوعی: از سخنان تو فهمیدم که احترام و محبت بینهایتی داری و از تلاش و کوشش تو دیدم که بخششهای بیپایانی در کار است.
هوش مصنوعی: من زیباییهای تو را به شکلی شایسته توصیف کردم و آن را همچون صحنهای زیبا در کتاب نیکیهای تو به ثبت رساندم.
هوش مصنوعی: نکتههای سخن من در ستایش تو چون مروارید زیباست و بیتهای شعرم در تحسین تو همانند شکر شیرین و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: من از محبت و سپاسگزاری تو به گونهای استغفار میکنم که دل من به تسبیح در ذکر تو مشغول است و همیشه در مدح و ستایش تو میگویم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خاک، آتش، باد و آب وجود دارند، طبیعت جهان نیز همین چهار عنصر است و هیچ طبیعت دیگری فراتر از اینها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از قدرت و تندی باد و همچنین از برش تیز شمشیر تو، سر و دل مخالفان در حال طبیعت و آتش به خاک میافتد.
هوش مصنوعی: هفت ستاره روشن در بالای آسمان، پیمان تو را دنبال میکنند و فرمان تو را فرمانبردارند.
هوش مصنوعی: برای تو، ای بزرگوار، سفرهای آراسته و محیا شده و از جانب سروران دولت، اعتماد و اطمینان به پا شده است که از نیکوکاران و خدمتگزاران تو حمایت میکنند.
هوش مصنوعی: دو دست تو به دو چیز دلانگیز آراسته است: یکی از آنها زلف زیبا و دلبرانهی محبوبان است و دیگری جام و ساغر که نشاندهندهی لذت و خوشی میباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در
رویی چو بوستانی از آب آسمان تر
باز این چه رستخیزست این خود کجا درآمد
این را که ره نمودست از بهر فتنه ایدر
ای دوستان یکدل، دل باز شد ز دستم
[...]
آذر فرو زو می خور شاها بماه آذر
آیین ماه آذر بوی می است و آذر
باد ابد رد مانده دشمنت چون کمانه
بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر
یک بخشش تو کردن بار دویست گردون
[...]
آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر
با صد هزار کشی خندان درآمد از در
تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا
سی و دو نار دانه در نار دانش اندر
تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش
[...]
فرخنده باد و میمون این مجلس منور
بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر
شاهی کجا رسیدست از همت بلندش
تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور
اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم
[...]
دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر
آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت
آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور
هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.